اهـورا

 






27 May, 2004

من دلم سخت گرفته است از اين
ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك


گاه پيش آمده تان حجم گفتارتان آنقدر بعد داشته باشد كه قالب فرسوده ي كلمات مجالي براي يك دهم آنهم پيدا نكند و آنوقت همان كم نوشته هاتان بشود مثنوي هفتاد من و مخاطب حالش از ريخت و تركيب نگارشتان بهم بخورد - چرا ؟ چون دنبال چيزهاي ديگري ميرود يا شايد چون كلماتت تلخ است اما واقعي است. حقيقت نيست چون حقيقت آن است كه بايد باشد پس واقعي است چون وجود دارد چون ما آنرا شكل داده ايم و از آن ميناليم. اگر پيش آمده تان منهم اكنون همان حال را دارم و ميدانم خيليهاتان همين چهار خط اول را كه ميخوانيد عطا به لقا ميفروشيد و خلاص... طوريهم نيست اگر يكي - فقط يك نفر - حتي اگر آن يك نفر تو باشي يا نباشي حتي اگر آن خودم باشم يا نه و حتي اگر آن يكي 50 سال ديگر مي آيد و مي خواند و به ريشم ميخندد - من اين را براي او مي نويسم.

شايد اين از خصوصيات اجتماعات بسته ي محور سالاري باشد كه با اندك باز شدن روزنه اي و كوچكترين مجالي بجاي استفاده ي بهينه از اين مجال براي آنان كه سالها سختي و تلخي را تحمل كرده اند و براي آنان كه تشنه ي پرداختند، آدمكها مي آيند و بساط راه مي اندازند. جنجال ميبافند و نمايش چشم و ابر و خط و خال را تا آنجا مي برند كه زنجيرها فرا آيد. آنوقت رجاله در مي روند و علي ميماند و حوض كاشي و درد كشيده ها مي مانند و همان اندك مجال و بگير و ببند ها.. شايد دوستان براي ما گاه فراتر از دشمنان كا رها ميكنند.

زياده مي نويسم ؟ بله چون حرف دارم. از كجا شروع كردنش را نمي دانم اما اين را ميدانم كجاي كا ر ايستاده ام.نيم نگاهي كنيد . اگر اين فضاي نصفه نيمه ي مجازي نبود و همان حكم حاكم و مرگ فلاني بود آنوقت اينهمه اراجيف را كجا ميبايست خالي ميكرديم؟- شايد براي اين است كه امروز وبلاگ براي ما شده صفحه ي وراجي ؟ از چه و از كه هم مهم نيست. طوري هم نيست چرا كه نباشد. اين كوچكترين تمرين گفتن براي كشورهاي جهان سوم به قول آقاي كوفي عنان است.اما گاه آدم دلش براي هنر و خصوص شعر اين كشور ميسوزد كه اينقدر در همه جامان نفوذ كرده كه از آنكه سر كوچه ايستاده دختر بازي ميكند براي هيكل سكسي يار شعر دارد تا شاه معلوم الحالي مانند ناصرالدين شاه قاجار با آن (عقرب زلف كجت با قمر قرينه ) خواني اش و از آنطرف درد كشيده هائي مانند فرخي يزدي و ديگران يا همين گلسرخي كه شرحش رفت تا حضرات منقل و بافوري و چه و چها

نمي دان بواقع ما چقدر منابع و ماخذ داريم براي مثال اما حضراتي كه بحث داغ داغ مدرن و سنت و پسا مدرن و اينها را راه انداخته اند به كدام مرجعي رفرنس ميدهند ؟ به كدام ترجمه ي نصفه نيمه و دست دهمي كدام مترجم ؟ به كدام واحد درسي دانشگاهيشان مي نازند ؟
نگاه كه ميكني اين اطلاعات دم دستي و چرك و چروك ما از چهار جلد كتابي كه مثلا مولف اصلي آنرا به زبان انگليس گفته و يكي آنرا به فرانسه برگرداننده و حال از زور پسي و نبود آن مقال در اين كشور باستاني يكي آمده و صرف دانستن زبان فرانسه آنرا برگردان فارسي كرده بي هيچ ويرايش تخصصي شايد ؟ و حال آن شده مرجع ما آنهم با چهار تا اسم همه دان مثل: گادامر - دريدا - فوكو - نيچه و ديگران و ما خيلي كه هنر مند باشيم آنها را بخوانيم حفظ كنيم و بفهميم ديگر همين
حالا هي فتيله ي تخصص بالا بريم و در مقالات - بلاگها و چه و چها بيائيم داد دهيم آقايان نظر شما چسيت ؟ نظر !!؟ من خيلي هنر مند باشم اينها را بخوانم و به شما توصيه كنم بخواني و بروي بفهميشان و از آنها با باورهامانهم حتي نه به تنهائي هم شده استفاده كني
ما چقدر صاحب نظر بايد باشيم كه در هر مقالي بحث كنيم ؟ نمونه هم ميشود آدمهاي كوتاهي كه تا حرف از شعر ميشود دست بلند ميكنند از نويسندگي و سينما و هر چه دست بلند ميكنند از عرفان و حافظ و مولانا و سبك و زبان و چه و چها دست بلند ميكنند. ميگويم عزيز جان چهارتا كتاب خواندن كه ديگر اينهمه ناز ندارد ؟ دارد ؟ بسيار خوب دارد پس بخوان حد اقل بخوان بعد آنها را نمايش بگذار
.
در هر دكان و دكه و گوشه اي بجاي نقد اثر نقد مولف ميكنيم . بعد اگر از خال لب و گوشه ي نگاه و لب و ابروي طرف خوشمان بيايد يا اگر روزي كاري با او داريم و ميخواهيم نگرش داريم به بهو چهچه هاي آبكي راه مي اندازيم كه حتي اگر جاهائي صحيح هم باشد حال آدم را بهم ميزند. اگر هم از طرف ناراحت باشيم محاكمه شخصيت و ترور شخصيت مولف .من نويسند و شاعر دو تا صفحه نوشته ام كه حالا شايد به لعنت خدا هم نيارزد - شما بيا آنرا بازخواني و تند خواني كن چهار تا كلام حرف صد من يه غاز را به فن بيان الرحمن خود بياويز و نقد مرا مجال نمايش خود و قدرت نصفه نيمه ي خود كن.كاري نباشدت كه اينجا چقدر پتانسيل اين كار را دارد. مثلا وبلاگ است ؟ كارگاه است ؟ جلسه ي نشست دوستانه است يا جمع كوچكي است و يا جلسه ي نقد و بررسي است و يا محاكمه .
در مثل هم كه مناقشه كه چه عرض شود هيچ نيست مثلا بيا من نويسنده ي دو روزه را با محمود دولت آبادي كه عمر خود را وقف قلم كرده و چه راها پيموده و سختيها كشيده مقايسه كن آنهم مقايسه خارجي كه بروم و پشت سر خودم هم نگاه نكنم.
يا بيا تمام داشته هاي گذشته از شكل و فرم و ظاهر و نماد و چه و چه دور بريز براي اينكه بگو من مال امروزم- مال امروزي باش خوب اما بايد به زبان امروزي دغدغه هاي تاريخي نسلي را نمايش دهي يا نه ؟ فقط از درد شكم و زير شكم و چي هاي امروز گفتن هنر است ؟يعني نميشود مثلا از نماد يا تمثيلهاي كليله و دمنه با فرهنگ و زبان امروزي گفت ؟ چقدر بايد مضامير اهورائي زير بار زبان هزاره سوم له بشود بي اينكه راهي براي بيان آنها بيابيم ؟
تازه نوبت به امروز كه ميرسد به صف آرائيها و برج و پيل و باروها به راي و ماندن و نماندن كه ميرسد حضرات غيبشان ميزند ! چرا ؟ معلوم است چون سرنوشت ما را كس ديگري كه البته خداوند نيست و كسي مانند انگليس رقم ميزند و ما كاره اي نيستيم كه در جناح فرهنگ قرار بگيريم و اين حركات زير آب زني خودي براي نابودي اندوخته ها تنها ميتواند باشد.حركتي مرتجع موازي همانهائي كه از دردشان ميناليم - بگذرم

از ترجمه ها و واردات برگرديم . همين داشته هاي عظيم دروني را چه كارشان ميكنيم ؟ چقدر با اين سرمايه هاي مانده از قرون ور رفته ايم ؟ اسم نميتوان آورد : چها مقاله - كليله و دمنه - شاهنامه - ديوان شمس - گلستان سعدي - غزلهاي حافظ - اشعار نظامي و ....
از معاصرين و نيما به بعد چه ؟
شاگردي را چقدر بلديم ؟ شاگردي با دود چراغ خوري و شلاق زدن حضرات تومني ثنار توفير دارد. شاگردي راههاي فراوان دارد خصوصا در اين كشور گلستان. چقدر ميتوان شاگرد استادي بود فقط با خواندن و بررسي كتابهاش و گذاشتن زمان؟مگر چند نفر ابن سينا ميشوند كه بگونه اي علامه ي دهر و نخوانده ملا باشند ؟ چند نفر حتي در ينگه دنيا هم بورحخس شدند؟
آنوقت مي اييم بي اينكه حتي الفاي ادبيات را بلد باشيم بي اينكه پرسه اي هر چند كوچك در شهر عظيم ادبيات كلاسيك كه حاصل قرنها عمر ماست - عمر من است ( بقول بامداد :
جخ امروز از مادر زاده نشده ام
عمر زمان بر من گذشته است )
بزنيم مي خواهيم هنر مدرن و پسامدرن و اولترا مدرن و چها ببافيم. بافت و ريتم سنتي با تمام و خوب بدش را بلد نيستيم - حتي نيما و هدايت و بزرگ علوي را درست نمي دانيم كه هستند و چه كردند و گفتند آنوقت ميخواهيم اين بافت را بشكنيم. خيلي هنر مند باشيم تصاويري نپخته از احساساتي خام ميدهيم كه گاه يكي ميتوان گفت : اه ! چه قشنگ - همين
تازه بهتر و قشنگ تر از تو هم ديگران داده اند.

از مردم و درد مردم دوريم - از آنچه در اين سالها بر ما آمده دوريم - داد سخن از مثلا رضا شاه دوم ميزنيم و زمان مثلا طلائي آريا مهري بعد فرح پهلوي را كه تلويزين نشان ميدهد ميگوييم اين كيست ؟ و حضا رميخندند !
به هدايت و نيما و صمد بهرنگي و گلسرخي ميخنديم انها را ديوانه - متحجر و دزد و خرابكار نام ميدهيم در صورتيكه كوچكترين مقاله و چيزي از عمر شان نخوانده ايم. و هر طوري نا بساماني اين حكومت را مجالي ميدانيم براي طرح دوران كثيف ( به باور آنها طلايي ) پهلوي- دوراني كه مستشاران ديلاق ينگه دنيائي هر كاري خواستند با اين مردم كردند و ما تنها نظاره گر بوديم - دورانيكه در ماشين آقايان امريكن يانكي را با يد تيمسارهاي ما باز ميكردند و خنده هاي بي فرم به ما مي پراندند و خودتان بهتر ميدانيد .
بعد به اينور مي آيي از اينهمه رشادت بچه ها جنگ چشم مي پوشيم چرا ؟ چون مخاطب دلزده شده - چون ژست هاي فتو ژنيك و مدرن بهتر است اين روزها . آنوقت حاصل كارهامان ميشود رمانهاي دوزاري كه اگر دوهزار صفحه هم مجال داشتيم چيز خوبي از آب در نمي آمد چه برسه به اينكه آنرا ميخواهيم ميني مالهم بكنيم. حرفهاي مفتي تو مايه ناف و زير ناف صرف كه به هيچكار كسي نمي آيد گيرم چهار تا تكنيك هم درش اتفاق افتد. كه چي ؟ خالي از هر اتفاق مانا و حد اقل اثر گذار - حرفهاي واگويه ي صرف كه تازه خوب كه نگاه كني ديگراني مثل هدايت سالها قبل آنهارا مثلا در دون ژوان كرج گفته اند با اين تفاوت كه نگاه تيز بين هدايت دو قشر بي در و پيكر جامعه را نشان داده و پوچي آنها اما ما فقط پوچي نوشته مان را نمايش داده ايم.يا نه مي آييم از اتفاقات سالهاي اخير برداشتي بچگانه ميكنيم مثل حوادث سياسي - جنگ - حبس و بگير و ببند ها و پوسته اي باسمه اي روي نوشته هامان ميكشيم فقط براي ژستهاي آبدوغ خياري كه بگوييم بله ما هم درد روشنفكري داريم. اما حداقل اجازه بخود نمي دهيم در باره اين سوژه و موضوعي كه پيش از نگارش به فكرمان آمده زمان گذاريم و تحقيق كنيم . درست بفهميم- خوب بنويسيم و زمان بگذاريم براي باز نويسي ...
در شعر هم اوضاع بهتر از اين نيست. اركان شعري را نمي شناسيم آنوقت سهل و ممتنع بودن قالبهاي نو و بعضي تر جمه ها گولمان مي زند بيائيم شعر هاي آبكي بگوئيم .هنر عروض در نزد قدما ر ا نمي شناسيم - بند قافيه را تجربه نكرده ايم و حد اقل اينكه دردش را در چشمهاي ياران رفته نديده ايم بعد ميخواهيم آنرا پاره كنيم - حتي مقالات نيما و اخوان و بامدادو ديگران را نمي شناسيم و مي نويسيم - كه نوشتن اگر براي تجربه باشد طوري نيست و بايد نوشت اما مشگل زماني است كه اداعامان ميشود. اداعاهاي مدرنيته و پسا مدرن و هايكو نويسي و چه ها.. ساختار شكني بي درك صحيح خود ساختار امكان دارد ؟ شعري از دهه ي 30
ايراني مينويسي و ايمل ميدهند دري وري ها را از كجا مي آوري ؟ ميخواهم بدانم شما كه سنگ سنت -شعر پارسي يا مدرن خفه تلان كرده چقدر از اشعار مولانا محمد بلخي را مي شناسيد يا ميفهميد؟ يا همين زبان عجيب وساده ي حافظ شيرازي كه با زيركي سروده آنهم زمانيكه سمبوليزم در اوج بوده و استعاره و بعيد به عجيب ترين نوع تشبيهي بكار ميرفته را چقدر ميفهميد و قتي ميخوانيد يا تنها از هم آوازيشان لذت ميبريد ؟ شما كه مثال سهراب سپهري را مي آوريد روحتان هم خبر دارد سهراب از همين انجمن خروس جنگي و جيغ بنفش ايراني بيرون آمد و به زبان مستقل خود رسيد ؟ شما كه دم از مولوي ميزنيد و در اين جامعه ي عرفان زده پشت موها ميبنديد و ژستهاي آبدوغ خياري ميگيريد خوانده ايد از او :

عف عف عف مي زند اشتر من ز تق تقي
وع وع وع همي كند حاسدم از شلقلقي

اين فرار از قيد و بند كلمات برون ريزي هم آوائي را دانسته ايد ؟ اين طور ديگر به كلمات نگريستن و بعد سوم واژه ها را دانستن كه شما آنرا به سخره گرفته ايد را رسيده ايد ؟
چرا غذب ميكنيد به ايراني كه ميگويد :

هيما هوراي !
گيل وي ويگولي
نيبون .. نيبون ..

شما كه ادعاهاي پساندرنيته قرمزتان كرده . شما كه بلندي ديگران را دليلي بر كوتاه قدي خود ميدانيد. عدم فعاليت و راه اندازي مغزتان را در پركاري ديگران ميبينيد و پاهاتان را مي خواهيد روي كله ي ديگران گذاريد تا بالا بيائيد.شما كجاي كاريد ؟
اينكه شعرهاي من ايجازش زياد است يا به تعبير شما بازيهاي زيادي دارد و شما آنرا نمي فهميد مشگل از من است ؟ - من چه كنم كه دايره ي معلومات شما - مثل هر آدم زنده اي محدود است ؟ من چه كنم كه شما حرصتان ميگيرد زبان مرا ميخوانيد ؟شما كه علا مه ي دهريد. شما كه بدون ذره اي مطالعه از شعرا و تفكر در زبان و حال و احوال آنها و دانستن سر سوزني استعارات عرفاني و دانستن ذره اي قواعد هر دين و آئيني آنها را فوت آبيد . بر اساس دايره ي اطلاعات خود شعرا - نويسندگان و بزرگان و اعتقادات مردم را طبقه بندي خوب و بد ميكنيد.خوب چرا درماني هم براي اين درد بي دواي خود پيدا نمي كنيد كه ساده بيني و تحمقتان سر به آسمان بالا زده

شما كه جنجالهاي وبلاگي در اين دنياي بند انگشتي راه مي ااندازيد و خيال برتان ميدارد اتفا قي افتاده . نه عزيز! - پالان عوض كرده ايم فقط همين... خيال نكنيد اگر چهار تا آدم دوره گردو و بگرد كه اطلاعات نا كافي دارند و به به و چهجه راه مي اندازند دوره تان كرده حكم ندهيد. شمارش كنتور و دري وريهائي چون اين به خورد خلق الله ندهيد. اگر راست ميگوييد بياييد و اراجيفتان را چاپ كنيد. مبلغي رويش بها بگذاريد بعد ببينيد چقدر مخاطب حرفه اي داريد. كه حاضرند براي دست نوشته - نگاه منتقد - حرفهاي انتقادي يا نگاه انتقادي شما كه نصف بيشترش اراجيف است پول بپردازند.بعد بيايد شمارش كنتور به رخ آدمهاي نيمه كار بدهيد. برويد گروهي جمع كنيد كه سرشان به تنشان بيرزد - كار كرده و محقق و پويا و صاحب نظر باشند بعد مجله و اينها بزنيد كه بوي تك نفره بودنش حال بهم زن نباشد.
درست است ما مردم مطلق بين - انحصار طلب - مالكيت خواه و خود محوري هستيم و كار گروهيمان صفر است خوب بايد چه كار كرد ؟ اينكه هر كس خر مراد خود را براند و تا كسي جواب نمي دهد ستاره بارانش كرد . جا كه زياد است يك وبلاگ و يك آي دي مضحك ميسازي و به هزرا و يك دليل آدمها را ستاره باران ميكني حتي اگر دليلهايت كاملا خصوصي باشد مثلا اينكه از طرف مقابل بدت مي آيد چرا يش هم مهم نيست. يا اينكه اونيكه براي شما بت بوده حالا نگاهي به اين آدم بيچاره ي آرام گول زنك بي سر و صدا ميكند.نمي دانم دلايلي در همين حد و حدود كه وسعت نگاه ما را و حتي نظر ها و نظر دهي هامانرا در مجامع خصوصي - عمومي - ادبي و بي ادبي تحت تاثير قرار داده و عقيده هامان را گرفتار عقده هامان كرده است.
زمان ميگذرد و تاريخ كه بهترين معلم است نشان ميدهد آنها كه مي مانند و آنها كه ميروند.

نمي خواستم شكل گله بگيرد - كه گرفت . چه فرقي دارد .؟شايد مطلب زير پاسخي به سئوال تكراري دوستان باشد :با اينكه براي مخاطب فهيمم حتي آنها كه متوجه حرفهام نميشوند اما تلاش ميكنند ببينندم احترام خاصي قائلم و نظر ها يا نامه هاشان را روي چشمانم ميگذارم اما من مثل بعضيها نگران از دست دادن آدمها و كم شدن آمار و ارقام نيستم - من كامنت نمي گذارم تا خودم را در گير تنش و اراجيف بعضي و قربان صدقه رفتن بعض ديگر نكنم. تا گرفتار سانسور نشوم - تا وقت عزيزم صرف جوابهاي صد من يه غاز و در آوردن آي پي و اين جور كارگاه بازها كه تنها يك بازي نمادين است نشود.كسي كه حرفي دارد ميل ميدهد. منهم سعي ميكنم تا حرفي نباشد براي كسي بيربط نندازم. اينها را هم درد دلي بخوانيد كه شايد روزي سر و سامان بهتري بهشان بدهم و بكار ديگري بندم
دلتنگي را به غم نيما مي آويزم باز :

من دلم سخت گرفته است از اين
ميهمانخانه ي
مهمانكش
روزش تاريك

تمام

 Majid | 11:08 AM 


Comments:
وب لاگ غلامحسين‌غريب يكي از بنيانگذاران نهضت‌ادبي خروس‌جنگي
http://www.khooroosjangy.persianblog.com/
 
Wonderful and informative web site. I used information from that site its great. » »
 
Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter