اهـورا

 






30 November, 2007

شمس پرنده نبود
به بهانه ي نمايش مجدد شمس پرنده - خانم پري صابري
.............................................


خانم پري صابري به واسطه كارگرداني و اجراي نوعي تئاتر موزيكال با برداشت از منابع ادبيات كهن فارسي ( به غير از فروغ فرخزاد كه معاصر بود ) نامش ما را به ياد رستم و سهراب ، بيژن و منيژه و ... اكنون، شمس و مولانا مي اندازد. شايد در اين ژانر خاص كه ايشان ابراز تمايل به اجراي آن دارند و تقريبن استقبال عمومي را نيز در بر داشته است فروغ فرخزاد تنها كسي است از معاصرين كه طوري زندگي او را بر روي صحنه تئاتر برد
با تمام حرف هاي پيرامون آن اثر...
شمس پرنده، نمايشي است كه صابري چند سال پيش آن را به روي صحنه برد و تا كنون در چند نوبت به اجرا شده است و مروري اجمالي بر زندگي شمس تبريز و مولانا جلال الدين محمد بلخي، مولوي دارد. شايد تا اكنون كه اين نمايش براي چندمين نوبت اجرا مي شود -چهار، پنج بار دعوت به ديدن شده ام كه به هر حال هر بار به شكلي نتوانستم آن را ببينم و اين بار كه دعوتي شد، بدون مكث به سمت رودكي رفتم. راستش را بخواهيد با توجه به اجراي چند باره ي اين نمايش و علاقه و تجربه اي كه خانم پري صابري دارد و نام شمس تبريز و مولانا ، در انتظار كاري كارستان و متفاوت بودم ... اما .....
بگذاريد قبل از گفتن حرف و حديث ها اين را بنويسم كه اجراي اين قبيل كارها از خانم صابري جاي تشكر دارد آن هم در روزگاري كه براي بر پايي يك بزرگداشت ساده براي مولانا ادارات دولتي با آن همه ديوان و دستك آن مي كنند كه مي بيند كه حريف گوي توفيق و سعادت! را مي ربايد و ثبت مي كند و مي زند و مي بندد..... در اين فضاي رسيدگي فرهنگي، فعاليت هاي خانم صابري و هر هنر مندي از اين دست جاي تقدير دارد كه نام بزرگان و سرمايه هاي اصلي ايران زمين را به خانه هاي هنر و تئاتر بر مي گردانند ... اما ...

نمايش شمس پرنده پري صابري از همان ابتدا و با تمركز نور بر چهره و اجراي اولين ديالوگ شخصيت نمايش نامه يعني شمس تبريزي نشان داد كه آن توقع عارفانه و شاعرانه كه مخاطب فهيم و اهل مطالعه و اندكي آشنا به ادبيات از معرفي عارفي در حد كمال با آن جايگاهي كه بر آن قايل شده اند دارد، در اين نمايش با اين نوع گريم و چهره و ديالوگ و اجرا بر آورده نخواهد شد چرا كه شمس با چهره اي بر افروخته و خشن وبا فريادي رعد آسا وارد صحنه شده و با لابه و فرياد و ناله از همان ابتدا تكليف را روشن مي كند كه بر دل ها مهر است .. بر لب ها مهر است ... و چه و چه كه در خط سوم نوشته شده است و همه خوانده اند.

آغاز نمايشي به نمام شمس پرنده با آن بلند پروازي، نزولي اين چنين و انتخابي شِكوه آميز با اجرايي آن طور نشان مي داد كه شمس اين نمايش آن طور كه بايد و شايد پرنده نيست و شخصيت عبوس و ناراحت شمس طوري مانند آدم هاي نمايش هاي صدا و سيماي وطني است... سر در گم – خشك و عبوس

اين كه شمس تبريز گفت يا گفته باشد من هر كه را بيش تر دوست دارم از خود مي آزارم ( يا چنين چيزي ) واگويه ي در گذشت زماني از عمر است و رسيدن خود و مريد به آن مقام رضااست. اين جمله حاصل گذشت سال ها تزكيه و خود سازي است و از روي نفس و تمايلات دروني گفته نشده است و طبيعتن وقتي مي آييم آن را در ابتداي نمايشي بدون هيچ پشتوانه قبلي و پيش در آمديبراي مخاطب مي گذاريم و در طول نمايش بارها اين تعبير "آزار" كه او مي گويد را با لحن خشن وفرياد زننده مي گذاريم، شخصيتي روان پريش و نژند از مقامي به عظمت شمس تبريز به نمايش مي گذاريم.
اين ابروهاي گره خورده و نگاه بي حالت در شخصيت مولانا نيز مشهود است. اين دو شخصيت اصلي در اين نمايش عمومن درشت و مردانه ( مرد از دستي كه دكه بازار مي گويند نه مرد خدا كه بودند ) به نمايش در آمده اند. به ندرت شعري از مولوي يا شمس به درستي ادا شد و عمومن صداي ناهنجار موسيقي كوبان تكرار شوند ه و حركت ها و رقص هاي گروهي سوار بر بار مفهومي و فرهنگي شعر هاي جان دار با آن شور حالي كه از مولانا سراغ داريم بود. اين حال و هوا وريتم آزار دهنده ي موسيقي زنده كه عمومن از تم آرام هم خواني گروه به ضرب كوبان و صداي كوبه اي دف ختم مي شد و اجراي آواز با اشعار مولانا، شمس و گاهي هم البته حافظ و ديگران نمايش را به جدالي آزار دهنده مبدل كرده بود كه در اين ميان خانم پري صابري به ضرب دگنك موسيقي، رقص ناهماهنگ گروهي آن هم به تكرار حركت سر به طريق درويشان، طريق استقرار دست بر سينه و شانه، خوانش شعرهاي اين بزرگان كه بيش تر به نوحه خواني و پرده خواني شباهت داشت و گاهي نيز يه موسيقي نواحي پهلو مي زد و دست آخر به كارگيري بي بند و بار و شلخته ي ويديو پروجكشن با گرافيكي بسيار ضعيف و بازاري و انتخاب نامنسجم تصاوير از جنگ ويتنام تا تصاويركودكان گرسنه ي آفريقا تا سر در بازارهاي وطني با آن خطوط ارگانيگ و گل ريزان خنده دار نوبت به نوبت و غيرو بر روي پرده اي چروك شده و خط خط سعي در ختم به خير كردن اين نمايش و تاثير گذاري بصري و آوايي بر مخاطب داشت.

غير از صحنه هايي چند، اين نمايش آن طور كه بايد و شايد طريقت مولانا و شمس را به نمايش نگذاشت و اين مقام والا را با آن حالت نزار سرتكان دهنده ي دائم در خود پيچيده و دونده و بي جربزه تبديل كرد كه با اشارتي زن و عشق خود به شمس مي دهد و مِي - مي آورد و چه و چه كه برويد ده هزار تومان بدهيد و ببينيد البته اگر توان و تحمل شنيدن صداي سازهاي كوبه اي اين نمايش كه هر از گاهي جهت آشفتن و البته پرت كردن حواس مخاطب به صدا در مي آيند را داشته باشيد.
باور كنيد در طول اين نمايش بسيار سعي كردم كه پيش داوري نكنم و طوري با آن ارتباطي حسي و بصري برقرار كنم. اما متاسفانه حتي از صحنه آرايي و آن دكور هاي صابري كه در نمايش هاي قبل بودند خبري نبود و تن ها همان سن گردان و بالا و پايين شونده با نور پردازي اكثرن خارج از سوژه و همان تصاوير پروجكشن كه گفته شد. بااين كه من گوش شنوا براي موسيقي حرفه اي دارم و از شنيدن موسيقي سنتي تا كلاسيك و غربي و اپرا و بداهه خواني هاي وطني به هر شكلي مي توانم طوري لذت ببرم و ارتباط بر قرار كنم اما نتوانستم با موسيقي آشفته و پر سر و صداي اين نمايش ارتباط بر قرار كنم. موسيقي در جهت نمايش عارفانه و فضاي كلي عاشقانه ي حاكم بر انديشه و گفتار و كردار مولانا نبود و بر عكس مي خواست طوري فضاي خالي بوجود آمده را پر كند و هيجاني براي تماشاگر بوجود آرد كه خسته نشود ! و همان طور كه گفتم خواننده نيز در بيشتر اجراها ، اشعار را از آن فراز و فرود نهفته در غزل ها انداخته و به ... ناله اي شبيه كرده بود !

از بعد مفهومي و بصري نيز هيچ نشاني از آن عشق عميق و دير آمده اي كه مولانا را از منبر و محراب كشاند به دام طريقت و آن دگر گوني و دگر سوزي شمس تبريز كه به قول مولانا ( شمس تبريز كه مشهور تر از خورشيد است/من كه همسايه شمسم به قمر معروفم) در اين نمايش به چشم نخورد و بايد گفت كه ديد خانم صابري به كردار خاص عارفانه و عاشقانه ي اين بزرگان كه سراپا رضا و تسليم و عشق و شور و شعف است ديدي شديدن مادي و زميني است و براي همين واگويه هاي ايشان از شمس و مولانا به دل نمي نشيند و شمس ِاين نمايش پرنده نيست. مرد حقير ادعا كننده اي است كه ناله مي كند و داد مي كشد و مردانه است ( آن طور كه از مرد نوشته شد ) و زن و عشق ديگري را مي ربايد و دست آخر خود به دام آن مي افتد! عاشق زن مي شود و داد مي كشد كه: زن را همان به كه منزل نشيند و به دوك خود مشغول باشد و به تيمار دلدار خود بپردازد!

عجب از پري صابري كه از همه روايات زيبا و جان دار شمس در خط سوم و ديگر منابع به واگويه هاي اين چنين آن هم بي پشتوانه دست زده است. مخاطب اين نمايش حتي در انتظار نمايش يك رقص سماء زيبا و جان دار از آن دست كه در قونيه هست و به هر حال نوعي حركت نمادين و توريست جلب كن است – مي ماند و دست آخر به جز صحنه اي كوتاه از سماء كه آن هم كامل و شايسته به نمايش در نيامد كه حد اقل دل مخاطب خوش باشد به تماشاي حركتي موزون!
و اين آن اتفاقي است كه دست اندركاران توريست جلب كن قونيه دانسته اند و آن را حتي صادر مي كنند به پاريس و هند و اشو و لوور براي جلب مخاطب اما هنرمند آشنا به زبان مولانا ي وطني با اين پشتوانه ي هنري و فرهنگي از اجراي آن عاجز است.

حركت ريتميك بازيگران و شخصيت اصلي و آواز خواني مولانا با آن ابرو هاي در هم گره خورده و دست آخر كف زدن حاضرين و خود خانم صابري در ميان بازيگران كه كله ها را مي چرخوانند طوري اجراي خفيف ! از بازي هاي درويشان دم دستي وطني است تا نشان دادن حتي لحضه اي از شور و شعف آسماني شمس و مولاناي حقيقي ...

البته خانم صابري ديگران را بي بهره نگذاشتند و درست درهمان لحظه كه مخاطب به خود مي گويد با اين اوصاف خدا كند پري صابري سراغ زندگي حافظ نرود غزلي از حافظ در ميانه پخش مي شود و البته براي اين كه مخاطب فهيم خانم صابري يك موقع اشتباه نكند كه اين شعر از مولوي است و از حافظ شيراز است پشت صحنه تصوير نيم بندي از مقبره ي حافظ مي آيد كه يعني اين شعر كه اين وسط وصله شد از حافظ است نه مولانا !

سخن آخر اين كه خوب است خانم صابري با اين تجربه و امكاناتي كه به هر حال در اختيارش داده مي شود، از به ترين سالن ها تا حضور خارج از خانه و بليط 10000 توماني تا چه و چه در اجراهاي بعدي مدد بگيرد از اين همه جوان ام روز هنر مندي كه هزار طرح و ايده و انديشه دارند و مجال به اجرا در آمدن آن را ندارند.
اميد است هنرمندان و اساتيدي مانند خانم صابري به كار بگيرند جوانان بي شماري كه شايد خود من به عنوان يك مدير هنري اندك از اين كشور ليست بلند بالايي از آن ها را داشته باشم و ايشان و ديگران هم حكمن دارند – به كار بگيرند و بگذارند طور ديگر ديدن آن ها طور ديگر كند فضا را و از اين تكرار مكرر خارج شوند و خارج كنند مخاطب عام دست بزن و برقص آخر نمايش هايشان را از اين فضاي ليريك خاص ...

تمام.


.....................

بعد از نوشت: اين را فقط به عنوان اين كه نام شمس و مولانا آمد مي نويسم هيچ مقايسه اي نيست و در واقع ربطي به نوشته ي بالا ندارد چون نوع كار نوع ديگري است. اما خواستم بنويسم در بخش جانبي نمايشگاه اخير فرهنگسراي نياوران مجيد معصومي راد يك اينستاليشن دارد به نام شمس – با آينه اي در مركز و نان هاي سنگكك ِ سركش در پيرامون – كاري انتزاعي كه دوستش داشتم . شمس بود وبركت داشت و تابان بود و رقصان و بوي نان مي داد .... بد نيست شما هم تماشايش كنيد.

 Majid | 12:57 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter