اهـورا

 






12 July, 2008

متن زیر در نشریه رویش شماره نهم تاریخ پانزدهم تیر هشتاد و هفت منتشر شده است *
...................

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور)
................................................................................................


حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط خانواده و فرزند ذکور، خبری است که برای دومین بار طی حدود یک سال گذشته منتشر شده است. بار قبل که سیاوش شاملو اعلام کرد که قصد حراج وسایل شخصی شاعر را دارد و در میان اخبار مبالغی تعجب برانگیز و شاید غیرواقعی ( برای مثلن کفش های شاعربه گوش رسید ) که بعد ها با پادرمیانی ها سیاوش شاملو از منتفی شدن حراج وسایل این شاعر و راه اندازی موزه ای به نام او خبر داد و مسئله به دست فراموشی سپرده شد تا تیرماه ام سال که بار دیگر خبر حراج وسایل شاعر منتشر شد.در سال گذشته سياوش شاملو به ايسنا گفته بود: بر اساس تفاهم‌نامه و موافقت‌نامه‌ي بين وراث احمد شاملو، اموال، وسايل و دارايي‌هاي شخصي اين شاعر در قالب موزه‌اي نگهداري مي‌شوند. در اين موافقت‌نامه، طرفين توافق كردند كليه‌ي اموال و دارايي‌هاي احمد شاملو به‌طور تمام و كمال متعلق به موزه‌ي اين شاعر است، كه به‌صورت شخصي و خانوادگي به‌زودي افتتاح خواهد شد.در بخشي از اين تفاهم‌نامه هم آمده بود: «توضيح اين‌كه اموال و اثاثه‌ي مذكور تا زمان حيات سركار خانم ريتا آتانث سركيسيان [آيدا] و بعد از خانم سركيسيان در محل منزل ايشان مستقر خواهد بود و پس از خانم سركيسيان نيز از خانه‌ي فعلي فقط به‌صورت موزه بايد استفاده شود و مديريت آن با اولاد ذكور نسل به نسل اداره خواهد شد.» سیاوش شاملو همچنین اعلام کرده است که آیدا سرکیسیان تعهدات خود را انجام نداده است و آیدا گفته است برنامه بدون هماهنگی او بوده است ....


این که بهره بردای از میراث شاعر توسط خانواده حق قانونی و بدیعی آن ها است شکی نیست. و در این که مانند همه جای دنیا فروش وسایل شخصی و آثاربه جای مانده از هنرمند مطرحی در حد بامداد مرسوم و روشی معمول است نیز حرفی نیست. اما به واقع آن چه موجب ناراحتی است اختلافات مالی و خبر های ناراحت کننده ای است که هر از گاهی بعد از مرگ شاعری که تمام عمر خود را صرف فرهنگ و ادبیات کرده است به گوش می رسد. آن چه مایه تاسف است آن رسم نا پسند گرو کشی میراث ، دعوا و طوری ساختن امامزاده برای شاعری است که در تمام عمر با این حرکت ها مقابله می کرد.
احمد شاملو را به عنوان شاعری سخت کوش، پویا و زحمت کشی شناخته ایم که تا آخر عمر به بیهودگی نگذراند و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم به تنهایی در حد اداره و تشکل های بزرگ فرهنگی برای فرهنگ و ادبیات فارسی کار کرد. آن چتر بزگی که بامداد بر روی ادبیات معاصر گشود و آن سایه ای که حاصل این گشایش بود چیزی نیست که بعد از مرگ شاعر از بین برود. بااین که هفت، هشت سال از مرگ جسم شاعر گذشته است هنوز هم انتظار می رسد خبر تازه ای از کارهای تازه ی بامداد منتشر شود. خبری از مجموعه کارهایش با فرمی آبرومند و منسجم، خبری از خوانش هایش از َابر شاعران کلاسیک یا از نیمای نام آور و یا خبر تازه ای از مثلن انتشار جلد تازه ای از کتاب کوچه که سالهای سال برایش زحمت کشید.
اما متاسفانه دیگر خسته شده ایم بسکه خبرهای عجیب از شاملو و در مورد شاملو و پیرامون بازماندگان شاملو می شنویم. خسته شده ایم بسكه در مورد بامداد خبر مي دهند و خبر مي نويسيم. نه اين كه از بامداد نويسي خسته شده باشیم- نه.. از زمانه ي ِ شاعر فروش ِ شاعر حراج كن خسته ایم همه ي ما خسته ايم همه ي مخاطب عاشقي كه شعرهاي شاعر را با رگ و پوست خود حس كرده است و با آن زندگي كرده است خسته اند...
احمد شاملو گفت بد ترين شعر نيما پسرش بود. يك روزي شراگيم يوشيج را ديدم در يوش كه دفتري راه انداخته است و امضاء جمع مي كند بر عليه سيروس طاهباز كه با آن همه بدبختي دفترهاي نيما را چاپ كرد بعد از مرگ...گلایه هایی بود که آمدند و خوردند و بردند و چنین و چنان... از مرحوم طاهباز سئوال کردم ماجرا چیست؟ گفت همه را فروخته به میراث و دیگران و خورده است و کار به درد خوری هم برای نیما نکرده است و حالا در پی باقیمانده است. گفت مطلبي برايش نوشته ام به نام سالاد خانوادگي بابت كتابي پر از اشتباه و ایراد كه از نيما چاپ كرده است و در آدينه ی آن روزها چاپ شد.
خاطرات نیمایوشیج پدر شعر نو فارسی پر است از درد و شکایت از زمانه ی کج مدار و بی فرهنگی که داشته... در یاداشت های نیما که به همت سیروس طاهباز منتشر شد – می نویسد: " هر کس حال تو را می پرسد و تو می گویی متشکرم. همه تو را دوست دارند اما هیچکس نمی پرسد که تو چه می خوری و کجا منزل داری و در آمد تو از کجاست " می نویسد: "... بدیع الزمان ها پانصد هزار تومان از ممر کتاب بچه ها بگیرند غیر از پولهای دیگر که مال استادی و سناتوری است و من با ماهی سیصد تومان بگذرانم. هر چه داشتم مال پدری از دستم برود و گرسنه باشم و نتوانم شام و نهار مختصری برای بدنم داشته باشم. اما بدیع الزمان ها مانند ..... بگذرانند! زنده با ایران. زنده باد شاهان هخامنشی. زنده باد ..." می نویسید: "وضع غذای من مفید برا ی بدن نیست... وضع اخبار روزنامه ها چقدربد و به کام مطربها و دجاله ها ..." می نویسد: " ... حتی مردن من هم باید آسان نباشد.امیدی که دارم در کیسه هاست. شعرهایی دارم و لی آن هم چطور!" می نویسد: "... من در این کشور پهناور به اندازه ی یک سپور شهرداری نشدم که یک اتاق مستقل برای خود دارد... برای من عیبی نیست. اما عیب در این است که نمی توانم خوب کار کنم. من یکباره نوشتجات مخلوط و مشوش را برای شلتاق چی ها خواهم گذاشت. همه را می برند. همه را دور می ریزند..."
خاطرات نیما پر از درد و رنج است از زمانه ای که قدر نمی داند. از شیادهایی که دورش را گرفته ا ند و می ترسد بعد از مرگ آثارش را از بین ببرند.
بعد از مرگ شاعر تا مدت ها کتاب کامل و جامع و آبرومندی از نیما منتشر نشد و طی این سال ها خبر فروش بازمانده ی اندک نیما نیز به اوضاع نابسامان او افزوده است. بعد از خبر دعواهای شراگیم با طاهباز، سيمين دانشور به داد خانه ي نيما در تجريش رسيد كه به گفته ي او داشت با بولدوزر و با برنامه ی عروس نيما تخريب مي شد براي ساخت آپارتمان و دانشور ريش نداشته گرو گذاشت براي اين كه ظاهرن شهرداري؟ بيايد و آن جا را بخرد. در مورد خانه نیما در یوش که قرار بود اولین موزه شعر ایران شود واکنون( با تمام کارهایی که به هر حال شد و بردن مزار نیما به آن محل و غیرو ) به محلی بیکار در یوش تبدیل شده است که هر از گاهی اخباری از تخریب آن و سیل و بلایای طبیعی به گوش می رسد و مانند دیگر اماکن این چنینی به محلی سرمایه خور تبدیل شده است و هنوز مسئولین محترم نتوانسته اند آن طور که باید و شاید با برنامه ریزی و رسیدگی آن جا را به کانونی جهت شناسایی نیما و شعر نو و محلی برای جذب توریست تبدیل کنند که از بعد اقتصادی هزینه های خود را تامیل کند و موجب دلگرمی برای موارد مشابه باشد.
اخوان ثالث كه درگذشت حميد مصدق اعلام كرد كه بياييد به داد كتابخانه ي اخوان برسيد. اين گنجينه اي است كه شاعر كنار خط خط كتاب هايش دست نوشته و خطي دارد. نظري دارد كه هر كدام مي تواند كتابي مستقل شود . سال تمام نشده بود به خانه ي اخوان ثالث كه مي رفتي مي ديدي آن كتابخانه ي عزيز اخوان با آن قفسه هاي فلزي طوسي رنگ و كتاب هاي طاق جفتي كه روي تك تكشان رابا وسواس روزنامه كشيده بود تا از خاك و گزند ايام در امان باشد جمع شده است و به نيم طبقه تبعيد شده است.اتاق لخت شده است از آن همه شاعرانگي...
این موارد را می توان در مورد شاعران دیگری مانند سهراب و نقاشی هایش و خانم تینا (؟) و یا حراج آن ارگان دولتی مهندسی و دیگران نیز جستجو کرد. نادر پیش می آید کسی مانند سپانلو بیاید در زمان حیات و به دست خود خانه اش را اهدا کند به عنوان اثری ملی....
غرض اين كه گاهي برخورد شاعرانه ي شاعران بزرگ موجب مي شود در زنده بودن، معمول به فكر نگهداري آثار و باقي قضايا نباشند و البته قابل درك است كه شايد خانواده ي شاعر آن طوري كه بايد و شايد نتوانند و نخواهند و حتي دوست نداشته باشند وسايل و آثار شاعر را نگهداري كنند و يا حتي مشكلات مادي و (اختلافاتی مانند آن چه بازماندان احمد شاملو دارند ) مانع جمع آوری و سر سامان دادن به آثار و حتی وسایل شخصی شاعر یا هنرمند باشد اما سئوال این جاست که در هنگام حادث شدن اتفاقاتی از این دست وظیفه ی رسیدگی و حفظ آثار و وسایل و آن چه از شاعر بازمانده است و می تواند در مجموعه ای با برنامه ریزی دقیق محلی برای آیندگان باشد به عهده کیست؟
موسسات، تشکل ها و انجمن هایی مانند خانه ي شاعران ايران و اسم هايي از اين دست چه وظيفه اي دارند در هنگام حادث شدن چنين اتفاقات ؟
سال هفتاد و نه شاملو رفته است. از آن سال ها تا همين ام روز هر وقت خبري از خانواده ي فراوانش مي رسد دعوا بر سر نشر كتاب و ارث و ميراث ومسایلی از این دست است.... يعني يك آدم ميانه و ریش سفید از میان اين همه ارباب سخنران و حاضر در صحنه ی بالای قبر بامداد که در مراسم هر ساله حاضر هستند يافت نمي شود كه به اين داستان و تراژدي مضحك که به بهانه ی بر پایی موزه به راه افتاده است و عاقبتش به خوبی روشن است پايان بدهد!؟
احمد شاملو شاعر ملي است. اگر مليت اين كشور نيازي به جمع آوري و گرد هم آوري دست نوشته ها – کتاب ها و اثاث و وسايل شاعر نمي بيند و نمي تواند با گرد آوري آن در يك مجموعه موزه يا دفتر آبرو مند براي شاعر دست و پا كند، خانواده و يار و اغيارش هم ظاهرن توان جمع آوري و به سرانجام رساندن امانات بامداد را ندارند.زدن چوب حراج به این صورت و حال بر آثار و اموال شاملو و یا هر شاعر دیگری نداشتن تدبير جهت جمع آوري و ساخت مجموعه اي ارزشمند و نگهداري آن وسايل و آثار به شكلي ماندگار و به نام شاعر، به اندازه ي برخورد قهرمان پروران بي منطق و غول ساز و بقعه ساز بر مزار شاعر سهل انگارانه و مخرب است.
نداشتن درایت لازم از سوی بازماندگان شاعر و نبود عاقبت اندیشی و علاقه و تدبیر لازم از سوی مسئولین جهت خرید آثار و وسایل هنرمندان و تشکیل مجموعه ای فراگیر و به دور از برخوردهای سلیقه ای جهت تاسیس مکانی مانند موزه ی شعر و شاعران ایران یا چیزی مشابه که در همه جای دنیا مرسوم است، موجب شده است که سرمایه های ادبی معاصر نیز مانند بزرگان ادبیات ایران در بلا تکلیفی به سر ببرند تا جایی که دیگران در جاهایی مانند پايگاه اينترنتي آنتولوژي در فهرستي كه به شاعران و نويسندگان عرب تعلق دارد اسامی سعدی و صادق هدایت را درج کنند.
شاید اگر اين مجموعه دست آدم هاي معمولي دل سوزبود تا به حال به شكل معمول و آبرو مندي جمع و جور شده بود.شاید اگر همين جمعيت جوان و عاشق شعرهاي بامداد كه برايشان جذابيتي ندارد دعواي اهل و عيالش با برنامه و مدیریت صحیح مبلغ هاي كم و زياد خود را روي هم بگذارند بتوانند با كمك چند موسسه ی خصوصي و كار كرده و حرفه اي براي بامداد دفتر و مجموعه اي آبرو مند تهيه و راه اندازی کنند.
مایه ی تعجب است از فرزندان بامداد. آن روز كه فرزندان مسايل خصوصي پدر و فرزندي و خانوادگي را به بدترين شكلي در تريبون هاي عمومي جار مي زنند، وبلاگ راه مي اندازند و به جان هم مي پرند در انظار عمومي، به بامدادی که دیگر نیست تا پاسخی دهند چیزهایی را می گویند که درستی اش روشن نیست و اذهان عمومی را از شعر و آثار شاعر به بازی ها ی خصوصی خود دعوت می کنند به مردم ربط دارد. اما حالا اگر کسی بگوید حراج وسايل شاملو اشتباهي جبران ناپذیر است و موجب می شود كه هر كدام سر از طرفي در بياورند و داستاني در سال هاي بعد برايشان درست شود - چون مسئله ی مالی در ميان است مي گويند اين يك مسئله ي خانوادگي است!
خانواده ي محترم! احمد شاملو شاعری ملی است. خانواده ي هنري احمد شاملو مردمی هستند که با شعرهای شاعر زندگی کرده اند و اکنون برخوردهای حساب نشده و گاه غیر کارشناسی شما موجب حیرت آنها شده است. به خاطر اختلافات داخلی، ناراحتی های گذشته و مسایل مالی شاعر را حراج نکنید!
امیدواریم اتفاقی بیفتد. یا مسئولین محترم تصمیم مناسبی بگیرند و با اختصاص مبلغی جهت خرید آثار و وسایل هنرمندانی مانند بامداد از پخش و از بین رفتن آنها جلوگیری کنند و جلوی سود جویی آدم هایی که تنها هدف شان سود جویی مالی است را بگیرند و از این راه به شکل آبرومند و مناسب، در آمدی جهت حفظ آثار و وسایل به جا ی مانده به دست آورند و یا خانواده ی فراوان شاعر با تصمیمی درست و قابل اجرا و رایزنی های خود با ادارات و موسسات فرهنگی و هنری، متولیان هنر و شفاف سازی اهداف و برنامه های خود برای دوست داران شعر و شاعر و با کمک آنها و با خرد جمعی مکان آبرومندی را پای گذاری کنند که در خور نام احمد شاملو( مشهور ترین شاعر معاصر ) والگویی برای حرکت هایی از این دست باشد.

.......
پ ن : رضا رشید پور از رویش رفت بعد از برنامه مثلث شیشه ای و درست نمی دونم خودش رفته یا نگذاشتند کار کند
2- باید از دوست خوب، میثم خان ِ یوسفی تشکر کنم بابت پیگیری چاپ و نشر این متن در این روزهای شلختگی

 Majid | 11:58 AM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter