خيال مي کنم اينکه آ دم با خيال راحت يشينه هر چي ميخواد بنويسيه و نگران خيلي چيزها که معمولا بايد باشه ، نيست خيلي حس خوبيه. يعني همون کار که از قديم توي سر رسيدام ميکردم .
خيلي وقتها هست که ميخواي بنويسي از همه چيش شعر ، خاطرات، از شهر در و ديوار يا اصن از
همين نوشتن !
برا همين سراغ وبلگ اومدم.
برا نوشتن چيزهاي خيلي جدي و خيلي شوخي که حتما جاهاي ديگه برا گفتن و نوشتنش زياد راحت نيستي
برا خاطرات شخصي و کاري و خاطرات اهورا
خاطراتي براي اهورا
خاطراتي از روزهاي که تازه اهورا شکل ميگرفت ۱۳۶۹ و بعد خاطرات سالهاي تجربه تو مطبوعات و آدمهاي جو واجور و......
خلاصه اينجوري شد که اومديم اينجا