پرده سوم
-------------------
۱/ مادر حرام کرد زندگيم را
و سيب يا گندم
عقده ي سرخورده مان شد
آبادي ي نا کجا آباد را چگونه تصور کنم !؟
۲/ و تو در کدام پارک پايتخت بودي
که گرشه ي دنج کافي شاپ
پايه هاي تخت را لرزاند ؟
بهشت حصار بازوانم بود !
۳/ چشم بهم بزنم
کلاغ ميپرد
و گردوي پنهان مدفنم ميگردد
نمي بيني از هر برادري چقدر بيزارم !؟