باز هم باران
با ترانه و در هم بارهمچنان ميبارد اين ابر سياه ساکت دلگير...
باز هم باران ، من
شيشه ی پنجره .... اه، اه، اه
دیگه داره حالم از هر چی بارون ، شیشه ، پنجره ... اه
شيشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
نقش تو شسته خواهد شد !
کوله بارت را بردار و برو
برو انجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که ترا منتظرند
نه بدينجا که پس از هر لحظه
غنچه ای ميميرد
کسی چه ميداند
شايد اين از گرد راه رسيده
تا همين حالا هم نقش تو را شسته باشد !؟
صدای در آمد ...........
کسی چه ميداند ؟