مجموعه ي( آ ي با کلاه ) سال ۷۷ و ۷۸ متولد شد . داستان ها ، آدمها ها ، محله ، معلمين و همه خاطرات کودکي و دبستان بد جوري توي ذهنم رسوب کرده بود و بايد بيرون ميريخت . تا اينکه اين قالب کمکي کرد واينچنين شد. خيال ميکنم داستانه و آدمهاي کودکي هنوز هم در ابعاد بزرگتري دور و بر ما ريختند از اميري پسر همسايه که الا ن براي خودش مرد گنده اي شده تا آقاي متين نژاد معلم کلاس اول دبستان پويش و تمام آدمهائي که بعدا در داستانهاي ديگر آي با کلاه اينجا مينويسم .
( آ ) ي با کلاه
- خاطرات ۵ سال دبستان ( اول )
------------------------------------------
آخر آرشه ي ويالون ات را باور کنم يا ترکه ي آ لبالو را ؟
اگر ( الف ) را خميده ننويسم
الف قامت چه کسي راست ميشود !؟
* * *
اگر امروز هم بخواهد گوشهامانرا به ديوار بکوبد
و پاهامانرا بياويزد
جواب زمين را که ميدهد!؟
جواب سه چرخه ي سر گردانم را
که ( اميري ) ميپرد و از لب ديوار ميبرد.
جواي کفشهاي ( الفان تن شوئه ) را که ميدهد ؟
جواب تابستان
جواب خالي ي جوي آب چهارراه چهل دستگاه
و تشتکهاي آواره ي چشم انتظار را که ميدهد ؟
خدايا !
چقدر بايد جريمه هاي اين غول مغرور را شماره کنم ؟
پس کي تابستان مي رسد
تا تجربه هاي خشک مدرسه ام را
به شيشه هاي آرام بياموزم !؟
* * *
آخر آرشه ي ويالونت را باور کنم يا ترکه ي آلبالو را
آقاي ( متين نژاد )
مي داني :
از ترس کوبيدم گوشهامان بر ديوار
و آويختن پا هامان
دستهاي اين گلهاي خندان را هم آويزان کردي
و ....
ا
ن
د
ا
خ
ت
ي ....
حيف از کلاس اول دبستان .