ميگويد اگر از امروزي بايد از تمام واژه ها و لغات امروزي در نوشتن استفاده کني. ميگويد دوران صفت و موصوف و .... تمام شده است .چي !؟ نوشتي آه ! مال دهه ۴۰ است . وزن به کار بردي ( انگار جنايت کردي ) عجب کاري !
ميگويد اوزان را بشکن تا به زبان مستقل خودت برسي ....
اما من نمي دانم اينهمه اشعار که جا مانده کدامشان زبان مستقل شعري دارند ؟ يعني اينکه به زبان مستقل برسي بد نيست اما من براي کشف زبان مستقل و کيميا گري نمي نويسم من مي نويسم که بنويسم تمام اين داستانها هم ابزار دست من است نه پايبندي و خط بازي از نوع سوم !
بسيار اشعار موزون که از صدها ديوان منثور زيبا تر و بر عکس البته . حتي اوزان عروضي هم گاهي چه ابزار زيبائي براي بيان احساسات هرچند من ميانه ي چنداني با آن ندارم اما نبايد يک متر دست بگيريم و بلندتر از آن را سر ببريم و کوتاحتر را رد کنيم . ...
اينها را گفتم تا بگم من بعضي وقتها خيلي دوست دارم و بقول خودماني خيلي حال ميکنم تا شعر موزون بنويسم . شما هم اگر ناراحت شديد عطا را به لقا ببخشيد و خلاص./
* * *
( جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج که تو
خانه ميبيني و من خانه خدا مي بينم ! ) < حافظ >
آواز انکه ترا ميخواند
---------------------------
عاشقانه صدايت ميزنم
در ستاره باران شبهاي نوراني باراني ام .
و آبي ي روح
از انعکاس جزبه هاي حضورت
سرشار ميشود.
نه بيم سوزاندن دارم
نه حرص اندوختن
بسان حجره داري
با چرتکه ي چرکين احتسابات
احتمالات
شکيات
رفعيات .....
روياي چهره آنچنان بي تابم ميکند
که شک و احتمال را
چونان دستمالي آغشته به سکه هاي دينار
به سطل فراموشي
ا
ن
د
ا
خ
ت
ه
ا
م .
تو ميداني و من
چگونه عاشقانه در ستاره باران شبانه
صدايت ميزنم.
تنها
تنها
تنها
تو مي داني و من .
<۸۰/۶/۱۳>