شب که مي آيد و ميکوبد پشت در را
با خودم ميگويم
من همين فردا کاري خواهم کرد
کارستان ....
< خسرو گلسرخي >
****************************
شکل ابر ميگيرد اين دل:
پلکها را ببند
خورشيد در عطش تابستان ميميرد.
شکل دل ميگيرد اين ابر :
چشمانت تابش خورشيد
از پشت تپه هاي سپيد
سياه گيسويت را
به شانه ام آويز .
< تابستان ۸۱ >