|
28 February, 2003
زن سعدی !
-------------------
۱- از شاخه های باغ اقاقی
زنبيل عشق ميساخت
دستی که خوشه های نجابت
در چشم
سر مشق ميکشيد.
۲- خوابی عزيز بود
با چشمهای باز
تا دانه های طرد انار
گلبرگهای گلپر
جشن لبان به بند دهان بست.
۳- بر رگريز خشک صنوبر
مرحم دوا نشد.
گلواژه های باغ ، خزان را گريستند.
ساعت به وقت خرداد
تنظيم گشته بود.
۴- کوتاه بود لحظه ی مستی
از پشت خوابها
گلبرگ هوش ،
ديده به باغ خزان کشيد.
ساعت تمام شد
باران شفا نياورد .
۵- سعدی به خواب خوش
ديوان شعر ميسرود :
مستفعلن مفاعلن - مستفعلن فعل
زن منتظر
به ريشه ی مستی
سرزن به دوستان !
هفتا هزار نسخه ی خطی
پ
ر
ت
ا
ب
دستی چنين نوشت :
بخشيده شد ( بزن ).
--------------------------
زن سعدی ۲
..................
۱- باران که بند آمد
در انتظار نشئه ی خورشيد
آماده بود شعر بسازد.
۲- معشوق در کمين
ديگ اجاق آرزو
در شيشه ی دکان معابر
پائين فاطمی
در بسته های سبز ( در گردش )
نوبت نشانده بود.
باران
کوير شور روان بود.
۳- سعدی کنار پنجره چشم انتظار بود
در نمره ها ی زرد پلاک
قافيه می باخت.
ر- نون- واو - لام
انگار ميرسيد :
تهران ل ....
تهران !؟ کجا و باغ وکيل آباد !!!؟
آورد ياد شيراز
باغ بهشت و زن ، سخن يار دلنواز .
۸۱/۱۲/۹
|
|
|
|