|
10 February, 2003
هفت شهر عشق
------------------------------
اول
به حکم عقل
گلهاي رز به پاشنه ي آشيل ميزنم
با دست غم کجا!؟
بي راز نيست
اکنون که آسمان
سر بر کلام فلسفه آونگ مي کند ،
معبود در ستايش آن شعر ميکشد !
دوم
به راه خلق
آواره هاي دور
زنجير عشق بر مژه افشان
در دانه ي انار که باران
به باغ زرد
خشخاشها به برگ غمت تاب ميخورد.
سوم
از بارش نگاه
در هفت سالگي
غم از که مي کشد
موج خيال روزهاي مانده را.
۴
۵
۶
هفتم
به دست من
بر آسمان بر شده
عطار دانه هاي طبابت
پنهان نموده است.
اي کاش عشق را
باران ،
نگاه تو
سخن سر نوشت را ....
۸۱/۱۱/۲۱
--------------------------------------
با اجازه ي دوستان باز هم ميخوام يک شعر از ( آ ي با کلاه ) بنويسم که با حال و هواي ۲۲ بهمن جور در بياد و ايضا باز هم به نسل سومي ها بگيم بله قربون ما هم بوديم .
اگه تو بيدي چيکاره بيدي !؟
ضمنا ياد آقاي پور ناجي بخير !
آ ي با کلاه
فقط فولکس !
....................
هر وقت ميخوام از خيابون رد بشم
و يه ماشين خوشگل مي بينم
ميگم : حکما اين « کاديلاکه »!
از همون ماشينهائي که « آقاي پور ناجي »
مرتب به راننده هاي مغرورشنو فحش ميده
و مي گه :
« مرتيکه پشت فرمون همچي نشسته
که سازنده ي ماشين هم اين قيافه رو نمي گيره ! »
منهم توي دلم
به اون آقاي گنده اي که سوار ماشين سياه شده
- و من خيال ميکنم کاديلاکه
ميليون تا فحش بد ميدم!
اصن از قيافه ي بي ريخت ماشينش هم بدم مياد.
اصن عين ماشين مرده کشي ميمونه
اصن بنزينشم زرده
از لوله ي اگزوزش هم بوي گند ميزنه بيرون !
ديروز
وقتي با بچه ها موقع ي خوردن « ساعت دهي »
و
تغذيه ي رايگان جلسه داشتيم
و راي گيري کرديم
با لا خره فهميديم بهترين ماشين دنيا « فولکس» است !
هموني که عين قورباغه مي مونه
هموني که راننده ي يدونه سفيدش
« آقاي پورناجي » يه ...
آقاي پورناجي !!؟
همون معلمي که بچه را خيلي دوست داره
و قيافه ش مثل صادق هدايت مي مونه !
- صادق هدايت !!؟
همون نويسنده اي که کتاب سگ ولگردش رو
يواشکي از کيف زهره بر داشتم
و چهارشنبه ي پيش چهار بار چهار طرف کلاس چهارم چرخيد
و همه خوندنش-
همون معلمي که بهمون ياد داده
موقع ي حکومت نظامي و تير اندازي
بپريم توي جوبهاي آب
و زير پلهاي سيماني قايم بشيم تا گلوله نخوريم.
همون معلمي که با پنيرهاي هلندي « ساعت دهي »
کفش هاش رو واکس ميزنه
و به بچه ها ميگه «اين لاستيکها رو نخوريد»
و با فندک اونها رو جلوي چشم ما آتيش ميزنه ...
و به پسرهاي کلاس
جلوي دخترها ميگه:
« واساده دستشوئي نکنيد ! »
همون که اينقدر بچه ها رو دوست داره...
با منوچهر طي کرديم تو اسم فاميل
هر حرفي بگه همه ماشين رو فولکس مينويسم
بچه ها هم قبول کردند.
آره !
حکما بهترين ماشين دنيا فولکسه
که يه همچين معلم خوبي اونرو خريده
تازه ش ام ،
اينرو « پديده » شاگرد اولمون هم قبول داره !
|
|
|
|