|
02 February, 2003
احمد رضا احمدی ، چلچراغ و کارنامه
------------------------------------
با تشکر از دوستان چلچراغی که شخص بنده را به زور از نسل ۲.۸۵ به نسل سومی منتقل کردند !
من نميدونم چرا ما جماعت با ستانی ۳۰۰۰ ساله ی مهد تمدن همش دنبال ساختن و داشتن قهرمان هستيم ؟ تو ی چه زمينه ای هم فرقی نداره ! انگار بايد در هر عرصه ای يه رستم داشته باشيم تا کم توانی خودمون رو پشت بازوهای توانای شير آهن کوه مرد ! اون پنهان کنيم.
از جمله در شعر . جديدا ياد گرفتيم فرياد بزنيم آقا چرا ديگه آدمهای بزرگی مثل نيما و شاملو و اخوان و... نداريم ؟ چرا شعر ما از شاعران بزرگ خالی شده و...
از جمله هفته نامه ی چلچراغ تو اين شماره مصاحبه ای با احمد رضا احمدی و دخترش ماهور انجام داده که از مابقی ی حرفها بگذيم آقای احمد رضا احمدی گفتند کی ميگه ما آدمهای بزرگی نداريم صبر کنيد پيدا ميشه ( که البته زياد بی راه هم نيست ) اما جالب مقايسه ی به مانند ايشون بود که : « کتاب اول گراناز موسوی رو بخونيد و مقايسه کنيد با کتاب اول شاملو » !
من نمی دونم کجای اين مقايسه بهم ربط داره ؟ زمان ، مکان يا حال و هوای فضای عمومی ؟
در زمان چاپ اولين کتاب احمد شاملو غير از نيما و تک و توک ترجمه های آن دوره ای چه الگوی مناسبی برای امثال شملو و اخوان بود. آيا نه که شعر نو مانند طفلی تازه سعی در راه افتادن داشت و تازه در و ديوار با حرکت اون مخالف بودند؟
ما با چه ابزاری می آيم و اين دو کتاب نخست رو بهم ربط ميديم ؟ برای يک جوان نسل سومی که در عصر انفجار اطلاعات زندگی ميکنه و از در و ديوار ، ماهواره ، اينتر نت و... الگوهای تعليمی براش می باره و تازه مدل های اسطوره ای و بزرگی مثل نيما ، اخوان ، شاملو ، فروغ ، و سهراب داره بايد چه انتظاری داشت ؟
آياشرايط زندگی نسل بامداد و اميد با آن شرايط دشوار زندگی و درد های کلان زندگی ، فرهنگی و سياسی با نسل بی درد کنونی قابل قياس است ؟ و تاثير زندگی هم در آثار هنرمند روشن
آيا درد زخم آبائی ، اعدام وارتان و مرتضی کيوان با دردهای نسل امروز يکی است يا معلم های ما و الگوهای ياد گيری ما و يا پذيرش شعر نو از سوی جامعه در اين دو زمان برابر است ؟
خيال می کنم مثل تمام علوم وهنر ها که ديگر زمان بزرگ سالاری گذشته و فواصل بين اسطوره و آدمهای ديگر کم شده در شعر هم با اندک تفاوتی اين اتفاق رخ داده و همانطور که تکنولوژی اجازه ی متولد شدن يک پاستور ديگر را از دنيا گرفته و به جای آن پيکره ی اختراعات مهم است و انسانها به صورت گروهی و پيوسته کشف و اختراعی دارند و نامها به صورت پيوسته ای بهم نزديک ميشود. در شعر نيز اين اتفاق افتاده و در حال اتفاق است از جمله در شعر فارسي
ديگر زمان داشتن شکسپير و حافظ و ديگران گذشته و از جمله جلوتر که بيائيم حتی زمان داشتن نيما و اخوان و بامداد نيز
جايگاه آنها ماندگار است و ما آنها را در خود قسمت کرده ايم هر قدر هم دنبال زبان مستقل و کولاک در اختراع شعر باشيم مطمئن باشيد بامداد ديگر زاده نخواهد شد . نسل ما می تواند در جمع به اسطوره برسد.
نگاه کنيد به درصد مدارس و دانشگاها در روز و تفاوت با زمان بامداد ونيما و قد برداشتن بزرگان گذشته و بلند شدن قد نسبی در حال .
برای من لذت بخش تر اين است که گروهی شاعر قوی و مسلط و زيبا نگار داشته باشم تا بزرگی که سالها از قبل جمع آوری او گزران کنم
بزرگان ما اسطوره های ما هستند و مانند ايشان زاده نخواهد شد چون زمان و انتظارات و تحمل و باور و الگو ها و دردهامان عوض شده و کاش به جای کيميا گری به روند اين آب بايک کنترلی داشتيم تا به سلامت رود و به بيراه نريزد.
ماهنامه ی کارنامه از داعيه داران هنر امروز و مدرن ايران است. نگاه کنيد به صفحات آن و انصاف دهيد چند درصد از خوانندگان ، آنهائی که به جستجوی رشد و خواندن و فهميدن آمده اند حوصله ی خواندن داستانهای نويسنده های درجه ی چندم ينگه دنيائی را دارند و اصلا چه شناختی از آنها و جود دارد و در قبال ارائه ی اينهمه نام چند درصد اشاره به داشته های خودی داريم ؟ انگار که بايد وارداتی شود تا ديگران الگو بگيرند.
در مورد شعر انگار هرچه پرت و بی معنی ترو بريده تر بنويسی هنرمندی ! من نمی دانم اصلا هدف وجود هنر ، شعر و ادب چيست ؟ آيا اين که گفته ميشود شعر رستاخيز کلمات و بيان زيبای احساسات است درست است ؟
به هنر و شعر امروزی برگرديم و ادعای نچندان بی ربط داعيه داران که شعر امروز در ظاهری پرت حرفهای بزرگ دارد.
به شمس باد قيسی و تعاريف او از شعر هم کاری نداريم
و موزون، مقفا ، خيال انگيز و.... چيزهای ديگر هم کاری نداريم
به نيما و تعاريف او از شعر امروز و حتی اخوان ثالث هم که :
شعر حاصل بی تابی آدمی است که در پرتو شعور نبوت قرار گرفته نيز کاری نداريم....
اما اين نشريه ی ادبی که بنا به گفته ی فرخ تميمی مانند مجلات لوس آنجلسی !!!!! است بايد دو کلمه حرف حساب به آينه ی ديد ما بدهد تا رسالت شعر را حد اقل انجام دهد يا اینهم خير !؟
شعرهائی از دکان اکبر اکسير که « کاشف دستمال کاغذي هر کي بوده چشمان من نبوده ، اگر زکام نداريد سيفون را بکشيد ، ضرري ندارد» يا يک دری وری تو همين مايه ها شعر است !؟
به کجا داريم می رويم آخر لوس آنجلسی نويس ها !
خيال ميکنم درتی نويسی و منفی نويسی هم لطافت ، قاعده و آدب و آدابی داره و حد اقل زيبائی کلامی ...
از مرگ صادق هدايت و خلق بوف کور و سگ ولگرد و سه قطره خون چند سال ميگذره ....
اگر اين کارنامه، کارنامه باشه نمره ی اينها چنده ؟
بيچاره نسل من و بعد من که داعيه دار ادبی و جايزه ی ادبی بده ی اونها کارنامه است.
با عرض پوزش از عاشقان سينه چاک و هنر مندان بی چون و چرای دست اندر کار کارنامه .
|
|
|
|