فال حافظ در ساعت ۸
------------------------
مخمر اشعار شبانه
به پيراهن باز ناهيد پيمانه زدم !
نگاه !
موج می خورد ماهی بيتاب
در حلقه ی بازوان
که گلپر زبانم را انگار
به قرمزی دانه های انار
گس ميشود.
سفال کمر باريک داغ از آفتاب پس قلب را
به جاری آب تازه بخوان
رقص ماهی نگر
پا بپای کودک غزل خوان سياهی
که پشت مردمکانت
خندان و پاکوب
فال حافظ ميگيرد!
********************************
تحفه ی نطنز !
------------------
درد عشق بيکرانت
باران شود بر سر کسی که
پشت ديوار خشتی ی قلب
بيادگار
نقش قلب تپنده ای انداخت
و ديوارها که فر ريخت ...
مضحک است شايد -
اما ديوار ها
که آنهمه به اعتمادشان غزل خوان بودی ،
تلنگری محتاج بود
تا کودک سر به هوا
روی ويرانه ی آن ابو عطا خواند !
درد عشق بيکران
در برگه های کتابت
ورق زنان
صدای بال درناهای مست بود.
نيشم مزن که آب نداده پرت دادم ،
پچ پچ زمان فريفتم
به سراب پشت دريای نگاهت.
وحسرت گذشته
به انعکاس قلمت سبز
که مهربان و سرشار
اشکهائی که پای من چکيد
آذين واژه های شعرت شد.
درد عشق آبيت
باران شود به سر بعضی ها !
کتاب شعرت گرمم کرد.
۸۲/۱/۱۹