26 April, 2003
انگار نه انگار !
---------------------
خوابت را ديده ام
آنسوی پنجره ی نيلوفر که ايستادنت می رقصيد،
دسته ی مطربان
خوش آمد نت را مشت و مال کنان
به باليدن آدمک بازيگرت
رژه می بينند.
و من
پشت رويای مردمکانم
که بادبادکها « الله » به خاطرات دادی،
ساقه ی انگشتانت را محتاجم
که باران شيشه را
به گرمی حروفمان حک کرده است.
و تو - انگا نه انگار
که تپش سربی دنباله دارها
آنسوی تحکم بازوان
می بارد و تو ،
انگار
نه انگار ....
۸۲/۲/۶
|
|