10 May, 2003
يه جور ديگه !!!
---------------------
از ياد غمت رنگ جنون ساخته ام
زير و زبر و حال و کنون ساخته ام
يادت دگر و هستی و حالم دگر است
شهر دگر ی از غم و خون ساخته ام.
با درد غمت رنگ خدا بسته دلم
شاد و غم و حاصلی جدا بسته دلم
حاصل نبود صلاح در کار مبند
بنگر به کرشمه ای کجا بسته دلم !؟
بی روز نشد تاج فلک گردانم
تاريک توام تا رُکِ سر گردانم
پندار نبوده ام گذر از کم و بيش
جا مانده ز کاروان تو بر گردانم.
از شب که گذشت ، دل به دريا زده ام
صد باد ه ی حق به باد صهبا زده ام
در حيرت من چه می کند کنکاشت !؟
بی خويش نه ام ، ره به ثريا زده ام !
در صفحه خويش نام ما ثبت نما
بر« لينک » کنار آن مزين بنما
گر « ميل » زنی نام تو را می بندم
بر صفحه ی خود به رويتی چهره نما !
از دست تو پاک پاک من خل شده ام
بی واژه حريف جيغ بلبل شده ام
باور نکنی !!؟ دکمه بزن نام مرا
بنگر که ز شاعران منگل شده ام !!
|
|