10 May, 2003
< با چشم پر نيرنگ او
حافظ مکن آهنگ او >
طنز و کاريکاتور !
------------------------
حديث ارديبهشتی به تکرار هر سال
باغهای معلق کتاب - و
راههای تو به تو.
پشت غرفه ی نگاهت که طنز باران زندگيم
به چشمه های خشکيده آرزو
پهلو به پهلو
پيشاپيش سوم شخص مفرد
آواز يکريز بهار می خواند ،
بعداز ظهر های ليموئی را
به طعم تلخ دل چسبک قهو های « شوکا »
پيوند اساطيری بستم.
به گناه آنهمه دلی که شکست
تا ميزان بارش اقاقيا
به دوم ماه سال
حديث آرزو مندی بفهماند - و کودک درون
آواره ی غرفه های ۸۰
شعر در گلو ،
خسته
نفس بسته و دلگير آبی پوش آسمانيت
پرسه زنان
۸۲ را هم به چراست.
... و به خود که رسيدم
فرياد بلندِ گو يشی
که کودک بازيگوش
( م.... ض... ) پيدا شده است ! - و تو
آنسوی مرزهای نگاهشان
بازار گرمی زده بودی ـ و من
تنهای تنها
به خستگی اين روزها شناور بودم،
به آرزوی محال تو ای که نمی خواستمت !
۸۲/۲/۲۰
|
|