|
14 June, 2003
نام بعضی نفرات ..... !
---------------------------
دو روز پيش با دوستان به ديدن فيلم صورتی ی رفتيم که اگر هيچ حسنی نداشت دست کم بسيار مفرح بود و ما از ديدن آن کيف بسيار برده و با عده ای از دوستان بسيار خنديديم !
آنهم نه به دليل طنز اون بل بخاطر سناريوی آبکی و کودکانه -من نمی دو نم احمق فرض کردن مخاطب تا چه حدی بايد از طرف بعضی از سينماگران والبته مطبوعات ما اجرا بشه !؟
انگار زمانی که بگير و ببندزياده همه دنبال سوراخ موش هستند و آنهائی که دل و جرات و البته استعداد و حرفی دارند با همه ی بدبختيها می ايستند و تا کمی آزادی و سختگيری ( گيرم نسبی ) بيشتر می شه آنقدر به کار و بازار گند می زنند که حرفه ای ها عطا به لقا می بخشند و خلاص !
به دوستی گفتم ياد اون زمان بخير که از ساعت ۴ صبح تو صف جشنواره می ايستاديم برای ديدن مثلا بای سيکل ران و باز هم عطش ديدار داشتيم . با ديدن اين فيلم به قول نيما - نام بعضی نفرات رزق روحم شد و تو دلم گفتم راستی مخملباف کجاست ؟ بيضائی ، پناهی ، کيميائی و مهرجوئی اون موقعها چی شدند !؟ اصلا تعريف نسل جوان از سينما و هنر تصويری چيه و سينما گران ما براستی نسل جوان و دلنگرانيهای او نرو می دونند !؟- چه عرض شود ....
|
|
|
|