|
12 July, 2003
« مهدی اخوان ثالث »
------------------------
ای تکيه گاه و پناه
زيبا ترين لحظه های
پر عصمت و پر شکوه
تنهائی و خلوت من ....
زرتشت اخوان ثالث فرزند زنده ياد « مهدی اخوان ثالث » خبری تکراری به روزنامه ی همشهری داد و آن اينکه بعد از گذشت ۱۳ سال از مرگ اخوان بزرگ هنوز نمی گذارند سنگ قبری مناسب برای مزار او که کنار آرامگاه فردوسی دفن است با تنديس چهره اش نصب شود . آخرين باری که به مزار( استاد هميشه ام ) رفتم دور سنگ قبرش را سنگ چيده بودند و از چمن های سبز - که سالها در آن مدفن بود در آورده و دورش را زنجيری کشيده بودند . اما همچنان يک قطعه سنگ کوچک بنام مهدی اخوان ثالث... خيال می کنم اين توفيق اجبارب حالتی رمانتيک به مزار اخوان داده و من رو خيلی زياد ياد خود اخوان که چه بی ريا و نجيب بود می انداخت ... عين همون پوستينی که روی اون کنار کتابخانه ی بزرگ فلزی لبريز از کتاب می نشست و با لای سرش هم کشکولی و عکس بزرگ زردشت پيامبر ايران باستان .... مزار اخوان خصوصا اون اوايل که هنوز از چمن بيرون نيامده بود و در آ نهمه سبزی دفن بود و حتی سعی نشده بود سنگش رو از چمن ها جدا کنند عجيب من رو ياد باغ بی برگی و زيبائی منحصر بفردش می انداخت.
باغ بی برگی که می گويد که زيبا نيست !؟
به حر حال هيچ تنديسی برای مزار اخوان بهتر از نقش برجسته ی چهر ه ی مهربانش نيست که تو ی قلب من و نسل من و خيلی های ديگه حک شده و سالها با کلامش زندگی کرديم ...
ای تکيه گاه و پناه
زيبا ترين لحظه های ، پر عصمت و پر شکوه تنهائی و خلوت من !
ای شط شيرين پر شکوت من !
ای با تو من گشته بسيار
در کوچه باغ بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فريبنده استجابت
در کوچه هاي غم راستينی که مان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهايت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچه های نوازش
در کوچه های چه شبهای بسيار
تا ساحل سيمگون سحر گاه رفتن
در کوچه های مه آلود بس گفتگو ها
بی هيچ
از لذت خواب گفتن...
در کوچه باغ نجيب غزلها - که چشم تو می خواند
گهگاه اگر از سخن باز می ماند
افسون پاک منش پيش می راند ...
|
|
|
|