12 July, 2003
تثليث!
-------
خروس خان جوانی بود و
چکا چاک تيزی شمير
تا به - « لبيک »
درودی بهنجار بندم....
راهی که واحه ی نگاهت
به آب ، آفتاب و آنچه می دانی
گره زده بودم.
دست دوست که پهلو يم نشست
آوازهای عاشقانه ی حافظ
به توليت نگا هت می نگاشتم
تا به سر بند سلامت
« لا » به نهی جز تو بندم
در آستين بی چراغ « حرا »
که دالان تو در توی کهکشانهايت بود.
از آرزوی ديدار
گزمه که تيغ های صيغل شده ام داد
کتاب داشتم و سازی
که فرشتگان دوازده ساله
توشه ی عافيت داده بودند .
دفينه ای که حاجتی به مستراحتان نمی داد
به شستشوی چهر ه ی تهتاني
که چمبره ی برگ حشيشتان باشد ،
ناگزير
چهره فرود تان شد
به سنت روح القدس
تا ديگر سوی نقاب چهر ه را
به نيت معجزه ای
ضرب آهنگ دستهاتان فرا آيد - ومن
به آبروی چاکرای هفتم
حماقتتان را
به جشن بخشش
حرير عطر اقاقيا بندم.
۸۲/۴/۲۱
|
|