|
12 August, 2003
در ۱۴ روايت !
--------------
۱- چکار کنم
راه بهتری بلد نبودم که اينطور
نگاه ميکنيد.
بند قبا مي بستم
آفتاب بالا آمد - و
عکس شما مهمان ماهی ها ....
۲ - از کجا که کی راست بگويد
اينروزها
مرا از حيا پرهيز است.
۳ - دست به بغچه زديد
آنگاه
کرهای غزل خوان
دست به فرمان شدند.
- آفريقا ، آفريقا ...
۴- حس امروزهای من به آسمان
عين طعم يائسگی
می خواهد ،
نمی تواند.
۵ - هيچ آتشی به مالم نزدم !
قال تمام.
اگر خواستيد
ساختمان ۲۲۰ - طبقه پنجم
نگاهی بچرخانيد.
۶- پائيز می آيد
در برگريز
دلم برايتان گيج
نامه به جرايد کثير الانتشار :
دوستان کجدار ،
مريض چوب حراج زد .
۷ - حلقه خورشيد
برکت سر اعداد
به چاکرای گلو آويز.
نفس آآآم
نفس آآآآآآآم
مراقب هستيد !؟
۸- کرکره ی نگاه پائين ،
ميان ابروان
مهمان چشم سوم
فرش قرمز برايتان اندازم آخر !؟
۹ - به برکت ارواح
عدد م فدای پرتو ات
پنجشنبه شب که بيايد
جهنم به جردن می زنم
به آسمان می فرستمش .
۱۰- آواز هم برای شما رازی است :
ماآآآآآآآآآآآآآآآآآ
ماآآآآآآآآآآآآآآآآ
ماآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
زبان به حلقم آونگ مي کنند آخر !
۱۱- گاو به زير لحاف ونوس
مستم
مستم
مستم
هستم اگر برای تو هستم.
۱۲ -شاخ بستم به بيتابی شاخه ها
در آسمان هفتم
سر زن شده ام هي هی ...
۱۳- پريزاد به صندوق خواب مينداز
تا نگوئی
لام تا کامم تلخ است
شيرين زبان ،
به تير نگاه اگر تمثيل زنم
کلاغ وراج شده ام.
۱۴ - شنبه به افسانه ها
يکشنبه به کشتی نوح در آب .
جمعه که دست بر آرم
سر انگشتی
گوشه ی چشمی
دستی
هستی !؟
۸۲/۵/۲۱
|
|
|
|