|
23 September, 2003
بلاگهای مثلا ادبی و روز ملی شعر - شاعر ملی
--------------------------------------------------------
تو رو خدا يه سری به اين وبلاگهای صد من يه غاز ادبی ما بزنيد. تا کی بايد برای خوش آمد و بد آمدو دلبری و دلشکستن بنويسيم و يا ديگران را به خود باوری کذب برسانيم !؟
۹۰٪ وبلاگهای ادبی و شعر و شاعری ايرانی گرفتار چرنديات عجيبی هستند که دنيای مجازی به اونها امکان انتشار اين خرعبلات را می دهد. من بواقع اهل در گيری و جنجالهای آنچنانی نيستم اما تا کی بايد ساکت ماند تا کی !<؟
زمانی بود که نوشتن ، آموختن و انتشار دادن قواعد و اصولی داشت . شاگرد شاگرد بود - استاد ، استاد . بايد مطالعه داشتی نه اينکه از سر درد شکم و عشقهای آبکی امروز تو فردا اون يکی بيايی هر چی تو دل وامنده ات چمبره زده رو بريزی بيرون به اسم شعر و عجبا که نويسنده هيچ احدی رو قبول که نداره هيچ ، اصلا به حساب نمی آره !
جوانان امروز اگر از اين پديده ی اينتر نت خصوصا در قسمت ادبی استفاده ی بهينه و اصولی نکنند - که نمی کنند ول معطلند !
نمی گويم برو المنجم و شمس باد قيسی بخون که اصلا گروه خون شما به اين حرفها نمی خوره - نمی گم برو مطاله در ادبيات روز و کلاسيک جهان داشته باش ، چون می دانم شما نخوانده استاد هستيد. می گويم حد اقل اين قلم که بدست شما در به تخته ای خورده - رسيده حرمتی برای خود دارد. استفاده ابزاری از نگارش بزرگان برای مطرح کردن خود يا خالی کردن داغ دل از آدمها يا براه انداختن جنجال و دعواهای بلاگ و کامنتی - که اکثرا هم رفيق و رفقا هستند برای ايجاد هياهو - تا کی بايد وقت ما رو تلف کنه !؟
برای اينه که غوره نشده مويز ميشيم. براي اينه که اينتر نت برای ما نديده ها مکان بسيار مناسبيه برای ارائه ی خود و برای غر و غميش آنهم از نوع شاعرانه - خصوصا اگر از جنس نسوان هم باشی که فبه المراد !
شما رو به خدا يک لحظه فکر کنيد که شما کی هستيد و اينجا کجاست و برای که مينويسيد . فکر کنيد آموختن و شاگردی کردن هم بد نيست. ای کاش برای شعر و ادب معاصر معيار سنجش دقيقی بود و بزرگتری بود تا اين گله ی بی صاحب را زير سقفی می برد تا هر تازه از راه رسيده ای ننويسد و هر تازه از راه نرسيده ای نقد و فحاشی نکند .
۲- اوضاع شعر و کانونهای شعری در ايران امروز خيلی عجيب شده است. عده ای هنوز گرفتار قرقره کردن افاعيل عروضی هستند و به سبک حميدی شيرازی هر گونه نو گرائی را به تمسخر می گيرند و اگر خيلی مدرن تر باشند نهايتا به چهار پاره ی نيمائی ختم به خير می کنند و فاتحححححححححححححه !
جماعت نو نويس و اصطلاحا مدرن و اولترامدرن و پست مدرن و پسا مدرن وپسا پسا مدرن هم دست کمی از ديگران ندارند ! هر کسی برای خود کارگاهی راه انداخته که در آن چيزهائی ياد می دهد که اصول مشترکی برای شعر نيست و در اين دکه ها هر از گاهی به کارگاه همسايه شکلک در می آورد و می خندد !
استادان جوان گهگاهی معنی گريزی را با معنی ستيزی اشتباه گرفته و اينچنين می انگارند که شعر مدرن بايد از چند منظوره و بی منظوره بودن به بی معنی و مفهوم بودن محض پناه برد و البته اين نشانه ی فرهيختگی اساتيد است. اساتيد در دخمه ها گرد هم جمع می شوند و به اشعار هم به به چهچه می گويند و به ديگران که آنقدر نفهمند که اشعار بی مفهوم آنها را نمی فهمند می خندند. جمعيت اين دار و دسته ها به زور به ۲۰ نفر می رسد ! مجلات و گروهای ادبی اينترنتی هم دست کمی از ديگران ندارند. مجلات يا از روی نفهمی هر دری وری دست و پا شکسته ای را به نام شعر و به فريب ابتکار در فرم چاپ می کنند و يا اصلا درها را کيپ می بندند و کسی به غير صاحب خانه و خانواده را برسميت نمی شنايند.
معلوم نيست اينهمه فرم تازه ساز و بديع اين اساتيد چرا در طی اين سالها ماندگار نشده است ؟ اوه يادم نبود ديگران فهم درک آنها را ندارند !
آنها آنقدر دری وری به خورد خود و کلمه و خلق می دهند که اصلا جائی برای پرداختن اصولی به تکنيکهای کلامی و بازی های زبانی و قواعد زيبای مدرن و بعد از مدرن باقی نمی ماند.
حال و روزگار دار و دسته های اينتر نتی هم که از پيش روشن است. مکانی برای عرض اندام در مانده هائی که دستشان از همه جا کوتاه است و جماعت و گوشهای مجانی پيدا کرده اند و يا مکانی برای دوست يابی هنری و تاثير پذيری آقا از خانم و يا برعکس و حمايتهای آنچنای کامنت می دم کامنت بده و هورا آفرين گقتن های چندش آور و بی پايه که وای به حال کسی که نقدی کند !
به قول اخوان ثالث اگر نويسنده و گوينده خانم هم باشد که چه بهتر هم کارآئی بيشتر می شود و هم بيننده و نويسنده ! سبک شعری آنها هم اصلا مهم نيست چه باشد !٬ اصلا هيچ نباشد بهتر است . قرقره کردن کلمات ديگران و يا بکار گيری لغات مستعمل بزرگان نه چندان دور با بگراندهای سکسی و يا شعارهای ما دون قرمز و به خيال خود ماوراءالطبيعه و به قول بنده « سکسمدرنيسم »
۳- شاعر ملی کيست و شعر ملی چيست !؟ ملی و مليت را تا چه اندازه ميشناسيم ؟ آيا شهريار تبريزی غزل سرا بواقع می تواند شاعر ملی ايران زمين باشد !؟ يعنی ما بزرگتر از او نداريم ؟ يعنی فردوسی بزرگ با آنهمه وطن سرائی و ملی گوئی و زبان حماسی در قد و قواره محمد حسين بهجت تبريزی نيست ؟
يعنی حافظ شيرين سخن استاد عشق و تغزل از شهريار کمتر است ؟
مولانا و سعدی چطور ؟ اشعار عرفانی مذهبی آنها به پای شهريار نمی رسد ؟
شايد بگوئيد ملاک انتخاب معاصر بودن ايشان است - بسيار خوب از غول بزرگی مانند شاملو در ميگذريم چون می دانيم جای او اينجاها نيست ! قيد حماسه سرای بزرگ معاصر اخوان ثالث را هم زديم چون با او هم ميانه ی خوبی نداريد. اما نيمای بزرگ چطور !؟ خدمت نيما را پس کی کی کی بايد قدر دان شويم ؟
اينهمه بزرگ و کوچک و نخاله و چه و چها از صدقه ی سر نيما امروز نام و نان می خورند ! اگر نيما سد را نمی شکست امروز ما داشتيم در و صف زلف يار و غبغب سيب و طره گيسو و اين دری وری ها می نوشتيم ....
از خير بزگان دوران مشرطه است چون عشقي يا عارف که عمری از بی عدالتی اين کشور ناليدند و يا فرخی يزدی که زير شکنجه ی سلطنتی جان داد هم گذشتيم!
اشتباه نشود - من منکر توا نائيهای شهريار تبريزی نيستم . اما براستی شهريار را خراب کرند.خوب اگر روز شعر اذربايجان و يا شاعر مذهبی می گذاشتيد جای شهريار آنجا بود . اين انتخاب او از بين هزارن بل ميليونها چهره در کل اعصار برای شاعر ملی بوی دسيسه می دهد.
اگر نه هيچ از بزرگی شهريار کم نشده است . او شاعری با ذوق و احساسات رقيق بود و غرلهای عاشقانه و اشعار ترکی و حيدر بابايه سلام او اثار ماندگاری در ادبيات فارسی شده اندو خصوصا اشعار اسلامی و مذهبی او - علی ای همای رحمت و شب و علی او ...
دوستی شهريار با نيما و تاثير پذيری از نيما به او جرات داد تا کلمات امروز و مردمی تری در غزلهايش بکار برد کاری که پيش از او تغريبا برای غزل نويسان خطا بود. او به تاثير از نيما ای وای مادرم و پيامی به انشتين را گفت. يا دو مرغ بهشتی را سرود خود نيما در خاطراتش بارها از تاثير فلان شعرش در غزل شهريار گفته است.
اما براستی شهريار مديحه سرای قابلی بود ! ديوانش را ببينيد برای کدام حاکم وقت نسروده است !؟ اينها کنار برای آدمها ی معمولی دم دستی و برای فلان اداره و بانک و مدرسه و سنگ قبر فلان خانم !
اخيرا بانک کشاورزی در روزنامه همشهری آگهی داده بود که بجای سود فلان درصد تصوير بزرگ شهريار را زده بود و با اين شعر :
شکر گويم که اگر خدمت کاری کردم
خدمت من همه در بانک کشاورزی بود !!!!
يا چيزی توی اين مايه ها از حافظه نوشتم .
خوب پس می بينيد که شهريار بسيار جامع الکاربرد است! برای هر جا و گروهی حرفی دارد که البته اين از خصوصيات اکثر هم نسلهای اوست . به هر حال به نظر می رسد ميشد روز شعر اسلامی و يا شاعر جنگ يا چنين چيزی برای شهريار در نظر گرفت اين انتخاب اشتباه براستی وجهه اصلی او را زير سئوال برد و ارفاقی بدرد نخور بود و استفاده ای نا بجا. مثل اکثر اتخابهای ما.
تمام.
|
|
|
|