|
24 September, 2003
سلام
بازم اول مهر شد و خاطرات شيرين و باريک دبستان يادم اومد و باز شعرهای مجموعه ی « آی با کلاه » که با توجه به اينکه حدود ۵ سال از تاريخ کامل شدنشون ميگذره و ويرايش و پيرايش و هر چی بگی هم شده و آماده ی چاپ - اما بنا به دليل محفوظ تا اين زمان چاپش نکردم تا دل خودم خنک بشه !
با ياد فرخ تميمي و سپاس از سيد علي صالحي که برای آماده سازی اين مجموعه خيلی تشويقم کردند .
به هر حال اينهم يک شعر از اون مجموعه :
جدول ضرب
-------------
گفت : حسابش عين دودوتا چهارتا ست.
گفتم : اجازه خانوم معلم
دودوتا چهارتا که خيلی سخته !
پارسال تابستانمانرا کشتی
و هيچکس
از ترس گله ای نکرد - و
تازش ام
ژستهای « بزرگی» گرفتيم :
يعنی می دانيم با کشتن تابستان عزيز و خونگرم
زمستان سال آينده
همه چی می دانيم ....
( نگاهم کرد و خنديد
انگار می خواست بگويد همه چی می داند !)
گفتم : خانم معلم ، اجازه !
آخه تابستان امسال هم
با تومارهای شما
يکماه ديگر کشته می شود.
اما ما هنوز هم
اين حساب دودوتا چهارتا ی شما را نمی دانيم !
پس کی دوتا از «اينور کلاس»
با دوتا از « انور کلاس »
اتحادی در يک تراز قرار ميگيرند،
تا چهار تا شويم
و چهار کلمه حرف حساب شما را بفهميم
عين دو دوتا چهار تا !؟
گفت : بيا پای تخته تا يادت بدهم
و با ضربه های خط کش چوبيش
جدولهای فراوان ضرب را
بر سر و کله ام تقسيم کرد...
گفتم : خانوم معلم اجازه !
بخدا غلط کرديم.
تمام حرفهای حسابتان را فهميديم !
۸۲/۷/۲
|
|
|
|