|
20 December, 2003
پشت اين پنجره ها دل ميگيره ....
-------------------------------------
داشتم با ذره بين بنفش نگاه می کردم : ماهنامه ی کارنامه به قلم يزدان سلحشور ( اگر اشتباه نکنم ) نگرشی بر اشعار نادر پور و نظرات ديگران از جمله رويائی و براهنی بر نوشته های او داشت که به نظر مفيد ديدم خصوصا برای آنهائی که تاريخ ادبيات معاصرين ماقبل رو دنبال می کنند.
يوسف عليخانی روزهای شنبه ، دوشبنه و پنجشنبه در روزنامه ی جام جم صفحه ادبيات داستانی ايران و جهان را باز گردانی کرده که به نظرم کار جالب و پر زحمتی بايد باشه پيگيری اون برای من که سواد چندانی در باب ادبيات داستانی ندارم جالب بود شما رو نمی دونم.
در حال پرسه زدن در وب به سايت کلاغ و مطلبی با عنوان ( سمبوليسم زنان در بوف کور صادق هدايت ) بر خوردم به قلم معصومه پرايس - نگاه متفاوتی دارد .
در پندار نيما افشار نادری مطلبی دارد با عنوان حمايت از وب فارسی که با اينکه ظاهرا قبلا هم در مجله ی رويداد چاپ شده بود من نديده بودم و به نظر حرفهای درستی می آمد. ضرورت انجمن توليد کنندگان محتوای فارسی يا هر چيزی به منظور جمع آوری دست اندرکاران اينترنتی فارسی زير يک سقف و پی گيری هدف مشترک کار بسيار پسنديده ای است که من البته فکر نکنم در ايران - مثل بقيه اجتماعاتمان - موفق از آب در آيد !
اما پاکسيما مجوزی از آندسته از بلاگرهای مطبوعاتی است که در روزنامه ی شرق قلم ميزند و انصافا تا آنجا که من پيگيری کردم يکدست ، بی حاشيه و شسته رفته می نويسد هرچند من از نگارش دست به سينه و اتو کشيده زود دلزده ميشوم - به هر حال در آفتاب شرق مطلبی ازش خوندم در باب کتاب انگار و در وبلاگ هم گلچينی از خاطرات سيلويا پلات آورده که کار ارزنده ای است ضمن اينکه تا يادم نرفته اشاره ای به داستان ( سيلويا سيلويا ) ی سپينود به تاريخ ۱۴ آذر ۸۲ داشته باشم که فضای متفاوت و غافلگير کننده ای داشت و با اينکه از نظر نگارش معلوم بود که هنوز ويرايشی اساسی می خواهد اما انصافا نوع نگاه و فضائی متفاوتی با آنچه از سپينود تا به حال خوانده و ديده بودم داشت. يادتان باشد من دارم او را با خودش می سنجم.
اما تصوير پشت آينه ی سارا درويش که فضا و زبانی متفاوت با زبان شعری او دارد . قبلا هم به خودش گفته بودم استفاده از بعضی تصاوير خيلی تکرار است و شايد نوع استفاده از تصاوير و کلمات مثل : (حرومزاده وحشی ) و يا اروتيک نويسی خاص خود او که به نظرم بايد يه جاهائی پرداخت بشه و بعضی از بازيها خيلی رو انجام شده - انگار که آدم به انتظار اتفاق بعدی از خواندن خط پيش باشه ؟ اما خوبيش اينجاست که درويش به فضائی نزديک ميشه که حد اقل در مورد اشعارش با اون نا آشنا است. فضای متفاوت و دم دستی و نزديکی که از اون سانتيمانتاليزم شعريش خيلی فاصله گرفته و اين خوبه .
اما عباس معروفی نويسنده ای که خيلی جاها نگاه من را دنبال خودش کشانده و حس متفاوتی از همان زمان گردون بهش داشتم مطلبی داره بنام ( امروز يک جنايتکار دستگير شد ) لطفا بخوانيد و خودتان نظر بدهيد . ببينيد اين مطلب از قلم معرفی چقدر دلچسبه ؟
تا يادم نرفته اشاره ای کنم به اين نشريه ( هفت ) که از روزی که در نمايشگاه کتاب با بر و بچه های اون سلام و عليکی شد تا حال دنبال کردم و انصافا توی اين اوضاع بی در و پيکر خوب کار کرده - هرچند به نظر ميرسه که دست اندرکارانش بايد ديگران رو هم به بازی بگيرند تا مطالب از اين تک صدائی و تک نگارشی خارج بشه و با پس و پيش کردن نام و فاميل خودشان چندين مطلب در يک شماره به خورد مردم ندهند و خواننده ها را اينقدرها هم حاص پرت قلمداد نکنند . می ترسم مثل خيلی از نشريات از زور تک صدائی طولی نکشه که اين مجله ی خوب هم به بولتن اختصاصی يک آدم که همه کاره هم هست تبديل بشه !
اما ميخواهم با اجازه ی شما لحظه ای هم شده اين ذره بين بنفش رو کنار گذارم که خسته هم شدم - گفت : از ما دعا نيايد، شايد شنيده باشی !
با اين وقت کم و دور زدن کوچک در سايتها و بلاگهای ادبی به مطلب تکراری و ناراحت کننده ای بر خوردم :
آقائی که صاحب قلمی ، که سر و صدا زياد داری ، که کتاب می نويسی ، که مصاحبه ميکنی ، که توی بلاگت دائم از برداشت ديگران شکوه داری - قربان سبيل قيصری ات گردم . اگر چيزی از اينجا بر می داری راحت به نام خودت بنويس اشکالی نداره ! يه وقتی اشاره ای به نام ما نکنی ها ! عيبه - اگر دوست داشتی باز هم برداشت کن مثل همون قسمتهائی که از ( دژ وو ) برداشتی . فارسی نوشتم تا بيشتر يادت بيايد :
اينجا سعدی نام خيابانی است
حافظ نام پلی است
حد فاصل ....
و يا مطالب ديگری که از نوشته های وبلاگهای مثلا ادبی ... برداشتی و به نام خودت نوشته ای ...
خلاصه راحت باش به قول وبلاگ ( بن و ملا ) اينجا برداشت مطالب پيگرد قانونی ندارد ... بدزديد ، بردايد و به غارت ببريد .
والسلام نامه تمام .
۸۲/۹/۲۹
-----------------------------------------------------------------------
يلدا
----
کم نيست شب
اگر نتواند .
بر آسمان که ميگذری
ابرو به آبرو ی نگاهم غروب کرد .
حافظ ،
به آبروی لغت آب می زند !
- رخصت
- شبت بلند !
- يلدا ؟
يلدا ....
يلدا کنار جوی خيابان فال ميخورد !
۸۲/۹/۳۰
|
|
|
|