|
12 February, 2004
نگاتيو !
----------------
فرقی ندارد
مسافر چهارشنبه ها هم که رفته باشد
آنور آسمان
تا اتاق طبقه ی پنجم رو به خيابان
چند ميليون سال نوری بيشتر فاصله ندارد که !؟
دنيا هم بدون تو
اندازه ی لوبيا های همين قرمه سبزی ايرانی
آدم دارد که با حوا
هوا می خورند و هوو می آرند و
تازه
پسراهاشان همديگر را ستاره باران ميکنند.
آنروزها که چيزی برای گرو بود
چک و سفته و برات ارزانيشان
جنبش اصلاحات هم
نتوانست سبيل قيصری از ما بهتران
گرو بندد.
خب !؟ فاصله هنوز هم که خوب ببينی
چند ميليون سال نوری است مگر ؟
تا می کنم
به صندوق می آويزمش بهار ديگر
سبز می شود ...
جان شما بيد باور کنيد
مجالی نيست
خواستيد بدهم باورتان بياورند که اين آبادی
حافظی داشت که غزل های بيکاری
به آسمان هفتم واگذار کرد تا شاخه نباترا
به خال هندو يا سيب غبغب
- چه فرق دارد آقا ـ
به طره ی گيسو اصلا - خوبتان شد !؟
به آنچه شما می گوئی - بله
شاخه نبات را به قهوه خانه های سر راه مهمان کند .
و عشقش که به فرياد آمد
تسکين هيچ دردی نبود
تا بر سر قبرش
قرآن از بر بخوانند.
حالا تو هم کافه نادری که نباشد با همين
شوکا و آدمهای منوالفکرش
که آنور ميزهاشان خانمهای سال ۸۲ نشسته اند
و کاپوچينو و کافه گلاسه بهم ميزنند
سر کن تا ماهواره
چهارشنبه سوری نشده پيام اعليحضرت همايونی
برايتان نسخه کند
شايد فرجی شد
هفدهم شهريور ماه امسال
شازده رضا که آمد و خيابان ژاله رژه رفت
رو نوشت قانون دمکراسی را برامان بالا آورد!
يا مثل کاسبهای خيابان چراغ برق
که با سواد شدندو تابلو را اميرکبير زدند
آرزو کن تا عمو سام
برای انتخابات سال آتی
چند فروند اف اف ضميمه ی آسمان تهران کند
روبان قرمز پاپيون داری برای امير کبير بيکار
که از سر تجدد
نوک قلم می تراشيد برای روز مبادا
به ابرها بيا ويزد
باشد تا خدا بيامرزد محصول ۲۰۰۴ ميلادی را
اول ورودی آزاد راه آنجاها ...
اجازه دهيد
مدرسه ی پويش اگر آمده بوديد
بهمن پنجاه و هفت بود انگار ؟
نبود !؟
اهن قراضه را که می زدند و جيغ بچه ها
تمرين دمکراسی چپی معلمها و
اسلام شناسی خانم رمضانی هم حتی
کارساز نشد.
صمد آمد و هدايت رفت
جيبها را زمستان اخوان پر ِ آدم برفی کرد
شبانه های بامداد به روز بستمان و
متلک مبصر کلاس هم چاره نبود.
عصرهای پنجشنبه با ته کلاسيها
پشت کوچه ی مشيری
خريد شام فردا شب بود و
شوی مايکل جکسون که عين مسيح
مرده از قبور استوديو بيلی واگنر
زنده به دسته ی کورهای آوازه خوان لاله زار
پهلو می زد .
تا خواب زمستانی چند ساله
به حاشيه ی کاغذ های تا شده آونگ کنم ،
ولی چه می دانی که اينبار اينبار
پشت اخرين صندوق که ايستادم
گنبد ارشاد بود و تنهائی کوير
داد از بيداد نبود
حکايت من بود و ۳۳ سالگی بالهای شاپرک
که لفاف جيب آويز
بال ميزد.
آنروزها هم که از بنا گوش در رفته ها
چيزی برای گرو داشتند
۵۹ بود
۶۱ و ۶۲ آمدندو رفتندو قفس ها از طلا شد.
حالا هی نق نق نق
حکايت حاجی باقر التجاب الدوله و
کنيز شاش بند شده ام !
باور کنيد :
ماشين های چمن زنی هم ديگر
سر و اوضاع دوستان را به هر قيمتی
بگو قيمت دادن روغن سياه اصلا
- به هر قيمتی ظاهر را وسمه ی خانمهای ينگه دنيا
که پيشبند قرمز و گل ِ سر توری دارند
و روزها توی خيابانهای خارجی
برای هم لبخند پرتاب می کنند
پسند نمی اندازد.
حالا هی وسط جمله ی معترضه
گيومه باز کن
يا برای چشم انداز وسيع آينده ی رو به رشد
نسخه کشورهای عقب مانده
به خرجين تفاخرات ملی انداز
و به نيت بازگشت قلم
حصار بشکن يا ...
اول اخبار بامدادی لای کتاب باز کن .
شاخه نبات حافظ هم که گرو بگيری
حمد و قل و الله را که اجازه نداری بدون وضو
حواله ی آسمانها کنی
حالا هی لای کتاب باز کن و از نو
شاهد گرو کشی کن.
من هم اينجا آرام نمی نشينم
آنگاه پس از تندر ِ اخوان را هنوز حفظم
آخر شاهنامه و کتيبه و پيغام
يا از آنهم که بگذرم - مثلا
در آستانه ی بامداد و مانلی نيما را
صبحانه که خوردم
برای ناهار شما هم می گذارم
دست به آتش نزنيد ،
زود بر می گردم.
۸۲/۱۱/۲۳
|
|
|
|