16 March, 2004
چهارشنبه سوری !
---------------------
پيشواز بهار نبودم
قاشق زن ،
سبزه و آينه
به تنگ آرزو انداخت.
اما،
بی بته که نمی شود
از آتش ِ ياس و رازقی
جَستی زد به آنسوی آرزو !؟
کنار کودکی زبنق
خواب چهار شنبه را
چهار زانو چمبر زد به چنار و
چهار پاره های نيما - و
آجيل مشگل گشا شکست.
مدار پروانه باز بود
شعله ی سه شنبه شب
غزلهای حافظ را لرزاند و اينچنين خواند :
سرخی لبانم
به زردی قلبت پر،
نقطه ی تجرد به انتهايت آويختم
غم تنهائی
به تخم قمری های مهاجر
که جوجه ها ی اسفند
سر برون آرند .
تو هم
از تاريکی راه ِ برگشت
غمنامه نباف ،
کسی نيست که نداند
هنوز هم ،
بالای جاده
شمع ميسوزد..
۸۲۱۲/۲۶
|
|