|
18 March, 2004
به بهانه سالگرد تولد مهدی اخوان ثالث
----------------------------------------------
۱-شاعری که سال ۱۳۲۴رسما نام خود را بعنوان شاعری کلاسيک و در سبک سنگين خراسانی ثبت کرد زمانيکه به واقعيتهای حجيم و سنگين روزگار پی برد و اتفاقات زمان قبل و بعد از کودتا را تجربه کرد باور آورد که قالب شعر کلاسيک خيلی دست و پا بند تر از آن است که بتوان با آن حرفهای نسل امروز و آرمانها و آرزوهايش را بين داشت. در حقيقت شانس اخوان ثالث معرفی پديده ای بنام نيما در شعر بود که فضائی مقابل او گشود تا از اوزان انباشته ی زبان خراسانی در ذهنيت او رها شود و خود را به کاروان شعر امروز برساند و از بزرگان اين قافله گردد.

خود اخوان می گويد من از طوس نقبی به يوش زدم !
او با پشتوانه ای که از آشنائی با عروض و بحور و قوافی شعر کهن پارسی داشت تثليثی بنا نهاد که سه ضلع آن زبان خراسانی شيرن اما نه چندان خالص ، حرفها و زبان مردم کوچه بازار و زبان نيمائی بود ند و البته از اين ميان راه خاص خود را در دهه ی اوج خود پيدا کرد. از نظر فرم شعر اخوان از زمان جوانی تا مرگ فراز و نشيب بسياری داشته و تنوع فراوانی دارد و شکل و شمايلش دائم تغيير کرد اما از نظر انديشه و درونمايه ی فکری با کمی فراز و نشيب خط مستقيمی دارد که جهان بينی خاص خود اوست. انديشه ای که گاه گرفتار عصاين و انقلاب و آرمانهای طويل آن است و گاه در حصار ياس و نااميدی لذت بخش پنهان و گاه همسايه ی ماترياليسم و نهليسم.او شعر را « حاصل بی تابی انسان در زمانی که در پرتو نبوت شعری است » می داند و زبانی بسيار صميمی ، انسانی و گاه روستائی وار دارد که انديشه های آرمانی خود را می پرستد و البته باور دارد که تحقق آن در اين فضا غير ممکن است و برای همين شيفته ی فضای بی برگ و رنگ خود شده و باور کرده که پشت و روی تخته سنگ يکی است.
در واقع نداشتن زبان و ديدی جهانی مانند نيما و بامداد و فروغ و پايندی به اصالتهای وطنی از او شاعری بشدت ايرانی ساخت که رابطی بود بين شعر و زبان کلاسيک با شعر و زبان نيما و در واقع حمايتها و دلايل علمی و تحقيقی او و گاه توضيحاتی که خود به کار نيما افزود اذهان عمومی ی وزن و قافيه پسند را به زبان نيما و راه او اشنا کرد .او با تکيه بر زبان خراسانی و رعايت خصوصيات شعر کلاسيک بصورت دلخواه و آزاد ترکيبهای زيبائی در زبان نيمائی ساخت که البته شناخت او از زمان و زبان زمانه کمک بزرگی در اين راه بود:
« من امشب آمدستم وام بگزارم » يا
« بسان ره نوردانی که در افسانه ها گويند » يا
گپ زدن از آبياريها و از پيوند ها کافی ست
خب تو چه می گوئی .. » يا
« صبح از من مانده بر جا مست خاکستر » و نمونه ها ئی از اين دست.
اخوان ثالث مختصات زبانی خود را هم داشت و ترکيبات دو ، سه و چندگانه ای بوجود آورد که بسياز زيبا و جذاب بودند مثلا « هر دم افزونبار » و تصاويری مانند « گروهی شک و پرشس » و تعبيير های بديع و تازه ای مثل « گهواره ی فرسوده آفاق » برای زمين- که امکانات زبان نيمائی را گسترش داد. او وزن را همزاد شعر می داند و تا آخرين روزهای شاعری خود بدان پايبند است. بطوريکه خود آگاه اکثر اشعار معروف خود را د راوزان « رمل» و « هزج » ميسرايد. آشنائی و استفاده ی او از امکانات مخاطب پسند زبان کلاسيک در شعر نو مجالی به ذهن تکرار جو و قرينه ساز و سنتی مخاطبين داد که با شعر امروز و او آشنا شوند و با آن زندگی کنند . در واقع استفاده ی بجا از وزن ، قافيه در قسمتی متمرکز و يا قافيه بندی سنتی در بخشهائی از شعر و قافيه معمول همان پلی بود که از نظر فرم مابين زبان قدما و زبان نيما برقرار کرد . اخوان ثالث جادوهای عجيب خاص خود را نيز داشت. مثلا کودکانه و رندانه گفتن و استفاده از پيشوند و پسوندهای جاهل و کودک نمايانه ای که با آن زبان عالم متفکران را به سخره می گرفت . مثل گذاشتن « ک» ی تصغير که حالاتی کوکانه و گاه فروتنانه به اشعارش می دهد « خردک شرر » و کارهای ديگری مانند تشبيه مشبه به خود مشبه مانند « آئينه ی سياهش چون آينه رفيع » يا «خوابيده مخمل شب تاريک مثل شب » و يا تشبيه فضای حسی به فضای عقلی و از اين دست.
تصاوير و فضاهای شعر اخوان ثالث مجالی برای خواننده پديد می ارد تا احساسهای او را از موضوعات خاص خارج از زمان و مکا ن درک کند. اغلب اشعار اجتماعی و سياسی بدليل داشتن درونمايه ای روز نگار دارای زمان و تاريخ حدوث می باشند که قالبا مخاطب زمانهای آتی از درک و فهم آن عاجر است مگر اينکه ادامه ای و يا تکراری از تاريخ در پيش رو باشد. اخوان با بکار بردن تعابير و تمثيلهای برون اجتماعی و طبيعی برای شرح اتفاقات زمان و دوران خود حرف امروز خود را به نسلهای اينده ای که همان اتفاقات را به گونه ای ديگر تجربه می کنند پيوند می دهد . استفاده از المانهای طبيعی مانند زمستان ، آسمان ، باغ ، برگ ، جاده ، خواب ، شب و نظاير آن مجالی به شعر می دهد تا تاريخ مصرف بی زمانی داشته باشد. سرودن اشعار ی مانند « زمستان » و تصاويری مانند « هوا بس نا جوانمردانه سرد است » و يا « آسمانش را گرفته تنگ در آغوش / ابر با آن پوستين سرد نمناکش » و يا روح پاک باغ همسايه » و نظاير آن خواننده را در فضائی ملوس قرار می دهد و شگرد زبان اخوان در ارائه ی تصاوير و تغيير تشبيهات رمانتيک به تعابير اجتماعی بی نظير است.
او با ارائه تصاوير بديع و با گويش و زبانی ملموس با تصاوير به استوای زبانی خاص ميرسد و از اين ازدواج دو گانه مولودی پديد می آيد که همان زبان انسانی ، فهيم و کودکانه و معصوم اخوان است .
ذکر اين نکته لازم است که اخوان ثالث آنقدر با اوزان و فضای شعر کلاسيک آشنا بود و حافظه اش ابناشته از تعابير شکل گرفته ی اشعار قدما که تنها تلنگری لازم بود تا اين کنجکاوی و جستجو در ديوانهای بزرگان او را از جاده ی شعر امروز کنار برد و اين چيزی بود که نگاه تيز فروغ فرخزاد آرنرا درک کرده و خيلی قبلتر ها تذکر داده بود .
اخوان ثالث که با شعر کلاسيک در ارغنون اغاز کرد و به زبان نيمايی در زمستان رسيد و آرنرا در آخر شاهنامه به اوج رسانيد و حالاتی روائی و گسترده در از اين اوستا به آن داد و آنرا در حياط کوچک پائيز در زندان به نثر نزديکتر کرد - دست آخر گرفتار وسوسه های زبانی و قافيه بافی شد و ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم نقطه پايان ابتکارهای فرميک او در شعر ايران و رجعت مجددش به زبان کلاسيک بود.
۲- اخوان ثالث شاعری آرمان گراست که در جوانی به جريان انقلابی ی گاه توده ای و گاه ليبرال آن زمان هم مسير ميشود. در همان کتا ب ارغنون که حاصل اشعار کلاسيک اوست به اشعاری انقلابی مانند « بی انقلاب مشکل ما حل نمی شود .... » و يا « ديدی دلا که يار نيامد .. »که آنرا به پير محمد احمد آبادی « دکتر محمد مصدق » تقديم کرده است. در زمستان او معنی شکست را چشيده و آن شور و حرارتها جای خود را با نا اميدی ، غم ، نجابت ، ياس فلسفی و پناهندگی به کيفيات اهدائی عوض می کند و زندان و فقر و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی تنها هديه ايست برای شاعری که نخواسته مديحه سرا و از جريان قدرت باشد. نگاه پاک و روستائی وار خود را از اين قرن شکلک چهر خارج می کند و با توسل به دست آويزهائی خود ساخته مانند آشتی دادن مزدک و زرتشت و ساختن گرايشی دينی بنام مزدشتی !! و کنار گرفتن ار جريانات موجود به اين باور که پشت و روی تخته سنگ يکی است « کتيبه » دنيائی ديگربرای خود ميسازد و روزهای خود را به تعريف اين دنيا و زنديق و درود دادار و امشاسپندان می کند ( موخره از اين اوستا )
اشعار او حکم نظرات رندانه ی پير و بزرگی را دارد که با تيزی و تندی زبان و حالات حماسی ، تغزلی و اجتماعی سياسی بيان می شود .
به نظر من بر خلاف عقيده ی بعضی ها و حتی صحبتهای مزدک ، پسر کوچک او در مراسم ققنوسان ،مهدی اخوان ثالث در بيشتر اشعار و تفکرات زمانهای مختلف زندگی به نهليسم مطلق اعتقادی نداشته است . درست است که اواخر عمر اشعاری مانند :
« هيچيم و چيزی کم / مانيستيم از اهل اين عالم که می بينيد / و از اهل عالمهای ديگر هم ... » سرود اما نيم نگاهی به کارنامه ی اجتماعی سياسی او و آنهمه شور و نشاط انقلابی و حتی نا اميدی او و پناهنده شدنش به زرتشت ، مزدک و مزدشت و استفاده از آيات و روايات در همين ديوان ترا ای کهن بوم و بر ... پارادکسی با انديشه های کوتاه زمان نهليسم او می تواند باشد !؟
اشعار اخوان روايت انسانی است که در حصار اين « قرن خون اشام » درگير است و تمام آرمانها و آرزوهايش را مانند « نعش اين شعيد عزيز » به خاک ميسپارد. فضای تغزلی او هر چند کم اما بسيار تاثير گذار است . اشعاری مانند غزلهای چند گانه خصوصا « غزل ۳ » فضای رمانتيک گسترده ای دارد . اشعاری مانند زمستان ، برف ، آخر شاهنامه ، آنگاه پس از تندر ، مرد و مرکب ، پيغام ، کتيبه و... زبان زنده ی نسل ِ گرفتار جبر ديکتاتوری است که آرمانها و آرزوهای خود را بر باد می بيند. نسلی که مشتهای آسمان کوب قوی » آن « واشده است و گونگون رسوا شده است » و « کاسه ی پست گدائيها شده است » اشعار فلسفی و ايدو ئولوژيک اخوان نيز در نوع خود بی نظير است . اشعاری مانند نماز از اين دست است .
نکته جالب توجه ی ديگر اخوان اشعار زندانهای اوست . اشعار که بر خلاف آه و ناله و فغان « مسعود سعد سلمان » که فقط به فقط از بدبختی و بيچارگی زندان و حبس و دلتنگی ميباريد ، فضائی ملموس از زندان به نمايش ميگذارد و دست مخاطب را ميگيرد و با دادن کاراکتر به شخصيتهای شعر که همان همزندانيها هستند و بسط زبان و ماجرای گرفتار ی آنها و گفتگوها و شوخی و دعواهای زندانيها آنها را جاودانه و البته تصوير نابرابری از حکومت سلطنت بيان می کند .
اخوان بعد از انقلاب هم اخوان پير ، مهجور و ناراحتی است که در مقدمه ی ترا ای کهن بوم و بر از ناعدالتيها و ممنوع الچاپ کردنها ی کتابهايش که تنها ممر در آمد خانوار زيادش است و از بازنشاندگی اجباری و بستن حقوق و مزايای سالها خدمت به اين مرز و بوم می نالد.اخوانی که با فروتنی از دوستانی ممنون است که به گفته ی خودش بدون کمکهای ايشان اين سر پيری را نميتوانست سر کند . آدم از خواندن حرفهايش در ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم که شرح ناعدالتيهائيست که در نظام جمهوری اسلامی در حق او شده است غمش می گيرد. غمی برای چهره ای که عمر خود را وقف اين مردم و ادبيات اين مردم کرد و گذشته از زيانهای خود و ديگران خواسته که بر خود وارد ساخت نظامهای طاغوت و ياغوت قدر زبان ، کلام و وجود نازينينش را ندانستند. خودش باورش شده بود که : شاعر واقعی از حکومت نيست ، بر حکومت است . از قدرت نيست بر قدرت است ! -
و صميمانه اعتقاد داشت برای اينکه شاعر خوبی باشی فقط به فقط بايد شاعر باشی و کار ديگری نکنی - نمی توان هم تاجر خوبی بود و هم شاعر خوبی ...
وسوسه س اخوان ثالث به بازيهای کلامی به روش کلاسيک عاقبت او را گرفتار کرد و او که زبان سرخش شلاقی بود بر رژيم شاهنشاهی و صدای منفردی از نااميديهای رسوا کننده ی بازماندگان آنهمه همبستگی و مقاومت که با سرودن غمهای پاک ، بر ملا کننده ی جريانات غير مردمی بود و اشعاری اينگونه ميسرود :
ليک بی مرگ است دقيانوس ...
و يا
ما فاتحان شهر های رفته بر باديم
با صدائی ناتوانتر زانکه بير.ون آيد از سينه ...
به اشعار موزونی مانند ترا ای کهن بوم بر دوست دارم و برخی اشعار طنز و هجو پناه آورد که جز سرگرمی فايده ی ديگری ندارد اشعاری مانند :
پدر بزرگ شدن خود بخود ندارد عيب
چگونه در بر مادر بزرگ بايد خفت ....
و يا
زنان يائسه تا بعد پنجاه ...
تصوير مهدی اخوان ثالث برای من همان پير بانمک رندی است که موهای زمستانی و لبخندی اهورائی به لب داردو روی پوستين کنار کتابخانه ای فلزی نشسته و بالای سرش تابلوئی از زرتشت و کشکول و تبر زينی به ديوار است . پير کيمياگری که نسخه ی جادويش چه آدمهائی را از نسلهای متفاوت محسور نکرد .و با آنکه خود را « يک دهاتی زمزمه کننده که غالبا تو دماغی هم زمزه ميکند و يحتمل برای خودش هم زمزمه ميکند ، نق نقو و دلخور هم هست و گاهگاهی هم پول قرض می
کند و کتاب چاپ ميزند .. » می دانست اشعارش تکيه گاه تنهايی و خلوت خيليها بود .
- ای تکيه گاه و پناه
زيباتريان لحظه های
پرعصمت و پر شکوه تنهائی و خلوت من ....
|
|
|
|