|
28 March, 2004
جفت شيش !
--------------
جان شما
نقطه های آنسوی جمله را برداريد
افق که گشوده باشد
هيچ حاج جلالی
به برکت زمينهای ميليون تومانی
تومنی ثنار پول رايج سلطنت قاجار
آينه ی تفاخرات ،
جر نمی دهد.
بيکار هم که نيست - جماعت چرتکه
جامه چرکين کند چرت بزند
چمبره کنار پای اين ماشين نمک به حرام
که ريالی چند تومان
نمی زايد بنشينند ،
مانند من و شما
اعمال خلاف عقل ِ لنگ ِ خر بند
پنجره باز کند
رو به تماشا !؟
نقطه که برداري
خط ِ هر تازه به دوران
نرسيده نخ نما شده نشده ای
پديدار .. و
سوسن و اقاقيا
به نسيم باد نوروزی
اتش می اندازد و هيزم آقايان
تر - تر از آن است تا
بنده ،
کنار اسب لنگ ِ لغات بنشينم
شعر حافظ بلغور کنم
به نشانی شما ،
آنروی ِ شيشه های نمی دانم چند اينچ
کمان کش شوم.
خلاصه ات کنم :
باد بهار که می آيد
اسبها مست و آدمها رم ميکنند
يکی دست به گوش
زنگ همراه ،ملتمس ِخبر خوشی
همتراز ِ نرخ زمين و
نساخته بنداز و
باد از کدام جهت !؟
يکی هم
من و تو که از زور مستی
کنار نسيم صبح
رکعت شروع نکرده
قلم به دکمه های بيکار ميبنديم.
خدا را که ديده !؟
بلکه هم ظهر نرسيده
نامه ی ما به بالهای فرشته
ننشسته به آنجا
نيم نگاهی شود
بختمان
به بال پيک آونگ گردد و
نگاه به چرخش آسمان
خشک نماند !؟
۸۳/۱/۹
|
|
|
|