|
05 April, 2004
الو..............الو صدا ميرسه !؟
-----------------------------------------
الو.... سلام .صدامياد !؟ داشتم ميگفتم باران هم چيز خوبيه اگر درون آدمها مثل بيرون به اعتدال بهاري نزديک بشه. نه اينکه خداي نکرده اطراف و اکناف من آدمهاي زمستاني باشه ها - نه اما باغبونمون هميشه ميگفت از کوزه همان برون طراود که در اوست - گفتم خوب تو چه ميگوئي !؟ گفت : آه چه بگويم هيچ ....
يه جور ديگه هم ميشه به اين ماجرا نگاه کرد: وقتي درونت زيبا باشه همه جا رو زيبا ميبيني - بواقع زيبا شناسي زماني تحقق پيدا ميکنه که که درون و برونمون و اعمال و اقوالمون زيبا باشه و البته ناخود آگاه که هر چي ميکشيم از دست اين ناخود آگاهه ... خلاصه اصل زيبائي شناسي از بعد مفهومي اون مثبت بودن ناخود آگاهه و اگر بنده يا شخص ثالث هزار و يک مدل تئوري و مقاله و لغات دسته دار در ذکر زيبائي شناسي بلغور کنيم اما نا خود آگاهمون مثبت و زيبا بناشه سرتنها داريم تئاتري بازي ميکنيم که اين نقش رو خودمونهم باور داريم. مولانا ميگه :
ذره ذره کاندر اين عرض و سماءست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست.
الو... چي!؟ صدا مياد ؟ بعله ! عرض ميکرديم چرا گير دادين که اين « حرفهاي مجيد ضرغامي براي گوشهاي بدهکار » که بالا سر در زديم چه ربطي به شعر داره ؟ - ميگم عزيز مگه نميشه آدم ( آآآآآآآآآآآآددددم)توي شعر يا با شعر هاش حرف بزنه !؟ خب حالا بفرمائيد گير کجاست !؟ روزهاي اولي که اينجا راه افتاد انگار طرفاي دو سال پيش بود خيالم فقط نگارش و درد و دل بود و ثبت خاطرات- اما - از شما چه پنهون - چند ماه که گذشت و رفت و اومد آدمها رو ديدم زودي فهميدم اينجا براي خيلي خصوصي نوشتن به معني درد دل و زير و بالاي اون جاي خوبي نيست براي کامنت گذاشتن و قربون صدقه رفتن نيست. براي تو کجائي من اينجام نيست. واسه همين هم قيد کامنت گذاشتن رو بکل زدم و گفتم هر کي گوشش بدهکار باشه ميل مي ندازه ( الو... صدا مياد ؟ قابل توجه )بگذريم...گفت خلاصه - گفتم خلاصه که چي ؟ - هيچي بعضي از خاطرات از بزرگان معاصرينهم توي لايه هاي ذهني و حسي دفن بشه بهتر که دست نا محرمان ...
خلاصه شعر ما عين حرف زدن ماست يه چيز ديگه هر قدر هم منورالفکر باشيم بايد بدونيم اصل اول انساني که در تمام الواح نانوشته ! آمده احترام به حقوق ديگران است الو....
تا صدا ميرسه بگم چرا اين اجتماعات هنري و فرهنگي ما به دود سيگار نافش رو بريدند !؟ تکليف مني که اهل دود و دم و هيچي نيستم و گاهي اغلبات ميخوام سري بزنم به اين جلسات و کارگاه ها چيه !؟ هيچي ! مثل هميشه بعد از چند جلسه بايد کرکره ي کارگاه رو پائين بکشم و دست حق به همرات حوالش کنم !
عزيز جان ! ما بايد چقدر فرهيخته بشيم تا بفهميم دود سيگارمون ممکنه برا يه بدبختي بد باشه يا سرطان به ديگران هديه بده !؟ به قول ناپلئون : اون چيزي که انتها نداره خريته !!!! يه روزي بالاخره بايد تکليفمون رو با اين محيطهاي فرهنگي روشن گنيم آخه . دهن باز نکردن برا همرنگي يا ترس ازبرچسب امليزدن ديگران تا کي ؟ بالا ترين کار فرهنگي احترام به حقوق ديگران است - چه شعري بالاتر از اين ؟ الو......... بله !؟ بعله چشم چششششششششششششم .تمام ميکنم .
الو..... داشتم ميگفتم اگر بنده که شعر يا متني مينويسم با تمام احساسات لطيف يا لطيفه يا هرچي نيم نگاهي به زمان و مکان حال نداشته باشم و تاثير و تاثري از جريانات دور و اطراف - خنده ها و گريه ها و اهورائيها و پليديها نداشته باشم هيچ تفاوتي با قل قل ميرزاي 2000 سال قبل ندارم. عزيز آخه بايد يه طوري بنويسيم که معلوم باشه مال امروزيم. اصلا اين اصل قلم توتم من است - بقول دکتر . داسنات عجيبيه... اگر قرار بود تنها و تنها بيائيم از درد دل و آه و ناله دختر 14 ساله بنويسيم و مثل متاخرين تنها به دلتنگي و غم عشق دو سه روزه ي بي مايه بناليم که قرقره ي هزار باره ي هزار نفر قبليه - اون چيزي که فرق ميگذاره بين من جوان قرن بيست و يکم با قدما تئ چيه !؟ اصلا اين داستان هنر مند و جريانات اجتماعي و فرهنگي روز چقدر درسته ؟
نمايش زمان تنها تاريخ نگاري نيست مانند شيخ اجل سعدي شيرازي که بقول « جلال آل احمد»زمانيکه مغول داره پدر اين مردم رو در مياره ميفرمايد : در آن ساعت که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود ( يا تا ريخي در اين حوالي ) تا ثير گيري و تاثير گذاري من قلم به دست ( ياد قلم بدست مزدور افتادم !)از و بر اجتماع در چه حدي بايد باشه !؟ الو....
الو... آقا اشتباه نشه ها بنده منظور سياسي نوشتن و يا بقول دوست عزيزي حوادث اجتماعي نوشتن و وقايع نگاري آنچناني ندارم. اصلا شعر و داستان سياسي محتوم به بايگاني تاريخي و به عبارتي تاريخ مصرف است.اشعار بر سياست يا با سياست دز سرعت زمان محو ميشود. منظور بنده انعکاس بسامانها و نابسامانيهاي اجتماعي در آثار هنرمند است . البته به شرطيکه اصلا هنر مند در باغ باشه يا به عبارتي بفهمه کجاست و در چه شرايطيه و چي داره دورش ميگذره و تاثيرات و تاثراتش رو از زمان و زمانه بکجوري با احساسات و آرمانها و البته اون شعور حسيشاعرانه يا هنرمندانه که به نظر من زياد هم خود آگاه نيست رفو کنه - طوريکه وصله پينه هم به نظر نرسه...
الو ... باز هم صدا قطع شد !؟ ميگفتم که بنده نقاد يا ناقد يا هر چي شما خيال ميکنيد نيستم والا- يه وقتها زياده حرف ميزنم ( ياد امير زياده نويس افتادم )و يکوقتها هم که اتفاقا حواسم از آسمون پرت ميشه رو زمين و ميبينم يکي جلوم نشسته که يه چيزائي ميگه که من قبلا در موردشون شنيدم و ايشون داره ورژن تازه ( بخوان من در آوردي ) از اون ارائه ميده صدام در مياد.يعني حرف ميزنم الو.............باز صدا قطع شد.آها ....دوستاني که ميل ميندازن بخودشون ميگن بامداد زمانه !!!! يادتون نره من خود حافظم باور نميکنيد ؟ چي ؟ الو صدام باز قطع شد ؟
الو ... داره کارتم تموم ميشه فقط يه چيز ديگه ... دشمني چرا ؟ آخه بنده چه هيزم تري به بعضيها فروختم که تا دنگي به دونگي يا تقي به توقي يا قرت و قيامت ميشه ياد من مياند و گير ميدند ؟ چرا خيال ميکنيد هر چي از اين پنجره جلو چشم شما قرار ميگيره منظور شما و اقوام و اقوال شماست ؟ داستان همون کوزه است.بنده همين جا رسما از پشت همين تريبون مقدس ! اعلام ميکنم ما مخلص همه بينندگان از هر جاي جهان ( به معني جهنده ) هستم از دوست و دشمن از شما که هميشه من رو مورد لطف خود يا ميل و بافتني قرار ميديد تا شما که بعد از خوندن اين پنجره ي گشوده ي رو به افق ميريد تو توالت فرنگي کافي نتها اوق ميزنيد الو................ صبر کن يک کلام ديگه :
دوستتون دارماهر کي که هستيد- خودتون بهتر ميدونيد دوستيد يا داشمن
عزت زياد.
|
|
|
|