|
18 April, 2004
آنتي پرواز !؟
-------------
زور که ميبندم به لام
م
نون
تا کامم تلخ روزهائي
عين همين هميشگي اکنون.
بي روزن
بي روز
بي نون.
دلم براي گفتن حرفي
يکجوري شد.
باد بهار که ميزند
قمري مست خواب هفت آسمان ميبيند.
کمان شاعر
خم ميشود بروي نقطه ي نان
تا درد نياورم که آ......ي
اينجام؛
آنجام....
اينجا،
به خلوت چراغ و زير انداز راه راه
نگاه که ميکني
دلواپسي سارهاي باغ سبز
از حوصله ي حروف
تِق تِق پر ميکشد.
کنار ناتواني
لبهاي گس خرمالو
گاز ميگيرم.
گرما و نور
ضربه ي هاونگ ميخورانم و
به دلبري شعله ي باريک
کمر
به پرواز آتش ميبندم.
83/1/29
-----------------------
پسوند عطاري :
بعد از اينکه لا ادري هوس عطار نگاري و داستان کيش و فيش نويسي به سرم زد و فهميدم چند روزه بزرگداشت شيخ عطاره. به تمرکز داستان ديگري از عطار بيادم آمد ( انگار از منطق الطير ):
سه پروانه به گرد شمعي ميچرخيدندو مستانه از جنسيت آن غزل خوان بودند.
اولي کمي دورتر به نيزه هاي نور که برخورد فرياد کشيد : نور است نور است.
پروانه ي دوم حلقه ي چرخ تنگ تر کرد. نوک بالهايش به گرماي نور شمع کز کردو آرام گفت : گرماست ، آتش است.
سومي که دست از پا نمي شناخت دل به دريا زد و مستانه به آغوش شعله زد. به آتش شمع سوخت و دم بر نياورد. نماند تا شرح کند،
اما بهتر از دو ديگر دانست که نور شمع را چه تعريفي است ...
( داستان از حافظه نقل شد و زبان شکسته ي آنرا خودم انتخاب کردم – ربطي به منطق الطير ندارد. )
------------------------------------------
پسوند کلمات و ترکيبات تازه :
زور : نيروئي است که ... در کنار زر قدرتش افزون گردد.
بستن : به معناي بهم زدن درب معني گردد ليکن جوامع الرعايات آنرا به حکم زور زورکي کاري را کردن نيز آورده باشد .
لام : کنار پ معناي چراغ برقي دهد و کنار کام معني عجيبي مي دهاد .
نون : نوعي خوراکي که از گندم و جو طبخ گردد ايضا از حروف الفبا ست
کام : کنار بيز تضاد دارد با جواد. کنار لام از آن معاني حيرت بر انگيز دهد. گاهي اغلبات به معني خوشگذراني و بر خر مراد سوار بودن و اينها معني دهد و برخي آنرا معادل سق آورده اند.
عين : مثل – مانند به عربي چشم و ابرو- ديدن ميشود و با ک تصغير معناي دو عدد شيشه اي که با دسته وصل باشند و بر چشم زنند .
روزن : سوراخ محفظه
روز : مورنينگ
دل : دو دايره ي دفرم که به هم وصل است و روي کارتهاي آي لاو يو فراوان يافت شود. ايضا در ممالک نا مسلمان يک کاغذهايي دارند که رويش نمادهاي عجيبي است که يکي از آنها دل و قرمز رنگ است و گويند بي بي ي دل کارش بسيار درست است- گناهش گردن آنها که ميگويند !؟
گفتن: حرف زدن
حرف : در آوردن صدا فقط به فقط از طريق لب براي بيان چيزي با بک شخص ديگر . در برخي جوامع که اکثرا بيماري ضد فضولي دارند و آدمهاي بي معرفتي هستند آدمها از اين صداها فقط براي خودشان در مي آورند و گاهي نيز براي سايه هاشان.
يکجوري شدن : تو دل کسي قند آب شدن ايضا من چرا همچينک ميشم و يا چرا همچي ميشم من – کج و کوله ميشم من ( اي بابا )
باد : وايند
بهار : فصل اول از تقسيمات چهار گانه ي چرخه ي سيصد و شصت و شش روزه – گاه نام برخي از خانمها باشد که کنار باد تنافر معنا ميدهد ....... ايضا لقب و شهرت شاعري پر آوازه به نام ملک الشعرا که اين روزها هم اولين گرد هم آئي او در يکي از تالارهاي دانشگاه تهران برگزار ميگردد.
قمري : پرنده اي که هميشه بق بقو ميکند و تنبل است و غير از عشق بازي کار ديگري بلد نباشد ايضا صفت مستي تنبلي او را دو برابر کناد و خواب دست آورد مستي سرکار قمري است که حال و بال پرواز شبانه يا روزانه ندارد.
هفت آسمان : با اجازه بزرگترها معني اين رو نمي نويسم تا خودم تو خماريش بمونم
کمان : چيزي که با آن تير اندازند
شاعر : کسي که شعر گويد ايضا بزرگان آنرا به کسي که حرف زياده زند گويند
خم شدن : دولا شدن
نقطه : ( . )
نان : ن ک نون
درد : حسي که هنگام خواندن اين مطلب شما راست
آ...ي :صدائي که هنگام خوردن چماغ توي سر از آدمي خارج گردد ايضا به زبان اجنبي معني من دهد
اينجام : نشان دادن به انگشت سبابه يا شست نقطه اي از بدن راوي را
ايضا اينجا : نشان دادن مکان استقرار کسي يا چيزي
خلوت : متضاد شلوغ ايضا اندروني
چراغ : چيزي مشابه ي لامپ که آنرا روشن نمايند
زير انداز : متضاد رو انداز ايضا معني فرش – گليم – پارچه – موکت و .. دهد و البت راه راه آن به ذهن هر بي کله اي موکت را تداعي کناد.
نگاه کردن : ديدن
دلواپسي : دلشوره – استرس – دلپيچک
سار : نوعي پرنده ي دوست داشتني که روي شاخه ها مي نشيند. سهراب سپهري گمان داشت با پرش آن از روي صنوبر آش سرد ميشود وقتي ميخواند : سار از درخت پريد آش سرد شد
باغ : جائي که دار و درخت فراوان دارد و بعضيها اصلا در آن نيستند و خيال رفتن هم ندارند حتي همين حالا که اين کلمه و تر کيبات را ميخوانند.ايضا سبز نمادي است رنگين که چشمهاي بناس زنق بين ما ( بنفش – نيلي – آبي –سبز- زرد – نارنجي – قرمز ) آنرا به درختها نسبت دهد (اي بابا ... ) و ترکيب در باغ سبز کنا يه از دري باشد که به باغ سبزي باز شود – افتاد !؟
حوصله : چيزي که در حال حاضر ندارم
تق تق : بر وزن تر تر نوعي صداست که هنگام زدن دکمه هاي رايانه به گوش رسد.
دکمه : اگه درس قبلي رو خونده بودي متوجه ميشدي
پر کشيدن: بال زدن – رفتن
کنار : شانه به شانه
حس ناتواني : اينکه انسان خيال کند از عهده ي انجام کاري بر نمي آيد .
لب : لايه اي گوشتي که بالا و پائين دهن را پوشانده و به همراه لوچه بار منفي دهد و از ترکيب آنها با ميوه جات تصوير هاي زيبا نمايان گردد مانند لبهاي آلبالو و يا به قول بامداد لبهاي هسته شفتالو ( لبهايشان چو هسته ي شفتالو )
گس : مزه اي مابين تلخ و شيرين
خرمالو : ميوه اي گرد – نرم و نارنجي که از آن ^ مزه ها دهد.
گاز گرفتن : فشار دادن چيزي لاي دندانها
گرما: حرارات
نور: چيزي که با روشن شدن لامپ بيرون ميپرد
ضربه : کوبيدن بر چيزي
هاونگ : کاسه اي از نوعي فلز که غالبا طلائي است و توي آن دسته ايست که چيزي در آن کوبند نگاه کنيد به : اب در هاونگ کوبيدن و يا : زرشک هسته داره ، هونگ دسته داره
دلبري : چآرم
شعله : کله ي شمع ايضا فلييم به زبان اجانب
باريک : نوعي صفت براي بيان خوش فرمي کمر
کمر : چيزي که در ممالک عربزان جاهليت خانمهاشان هنگام حرکات موزون چپ و راست مي اندازند
پرواز :فلايت ايضا .. طيران
آتش : فاير.
-------------------------------------------
پسوند کامنتي :
سلام – چطوري – خوبي
خوندمت – خيلي خوشم اومد .خوب مي نويسي
قدر قلمت رو بدون.
به منهم سر بزن آپ ديت کردم
عزت ياد.
فرستند : اهورا آدرس : دبليو دبليو دبليو نقطه اهورا نقطه بلاگ اسپات نقطه کام
ايميل : اهورا آندرلاين زد اتساين ياهو نقطه کام
------------------------------------------
پسوند اهورائي :
قافيه انديشم و دلدار من
گويدم منديش جز ديدار من
2- رستم از اين نفس و هوا زنده به لا مرده به لا
زنده و مرده وطنم نيست به جز فضل خدا
رستم از اين بيت و غزل اي همه سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
----------------------
پسوند شهريار بجت تبريزيئي :
با خلق ميخوري مي و با ما تلو تلو
قربون هر چه بچه ي خوب سرش بشو...
------------------------
پسوند سهرابي :
دوستان من کجا هستند
روزهاشان پرتغالي باد
------------------------------
پسوند بيربط:
يه آدمي بود که هر وقت حوصله اش سر ميرفت توي وبلاگستان مي چرخيد و هر چي به نظرش ميرسيد به آدمها ميگفت. اون آدمه که از قضا اسمش اهورا بود اتفاقي رفت تو يه وبلاگ که اسمش زيتون بود.صاحب اون وبلاگ يه شعري از سهراب سپهري نوشته بود که خيلي اشتباه داشت. وبگرده بهش گفت و زيتونه بهش بر خورد و هي پشت سر هم گفت مگه سهراب فقط گفته اهورا شعرامو بخونه ...؟ اهورا که ديد زبون سرخش داره سر سبزش رو ( طبق روال ) به باد ميده يه جوکي نوشت و قال قضيه کنده شد. زيتونه که آروم شدديد انگارحرفهاي يارو پر بياره هم نيست و از لطيفه اهورا بدش هم نيامد . پس ما هم برسم امانت داري آنرا در اين پسوند بيربط سنجاق ميکنيم :
ميخوام يه شوخی ديگه هم بکنم - حالا که هی با اصرار عجیبی ميگی مگه سهراب گفته شعروشو فقط اهورا بخونه بگم آره ! ديشب تو خواب سهراب رو ديدم بالای درختی( نمی دونم چی بود اما ميوه های کوچيکی بهش آويزون بودند ) نشسته بود و اشک ميرخت . بهش گفتم سهراب ! سهراب ! گفت « چه کسی بود صدا کرد »- گفتم بنده ميخوام بدونم کی حق داره شعرهاترو بخونه یا تو بلاگش بگذاره ؟ اول خیال کرد بلاگ فحشه ! بعد که کلی براش توضضیح دادم گفت « به خدای اهورا که اول اهورا ...» بعد که ديد دارم شاخ در ميآرم گفت « دوم هم مابقی آدمها ...» گفتم يعنی همه همه ی همه حتی .... » نمی دونم چرا اينجاشو به عربی گفت :
« اِلّا باِلزيتونیّات ! ... » / تمام
|
|
|
|