|
29 April, 2004
جمله ي معترضه !
.......................
صدائي که نمي رسد
دل دل واژه
به دال دلبر ميخورانم.
همين نقطه ي آخر
در حيرت پشت و روي خطوط
به دو راه جمله
مي اندازم.
اعتراض
که ميکني
سيخ ميشود
مو
که اگر مانده باشد از دستت
آب خوش ميگيرم
لب ميمکم
رديف به نيم قد
عناصر وجود
به بيصدائي داستانت
مي آويزم
بالا ميگيرد
به آسمان هفتم ميرسيم.
9/2/83
..................................
پسوند:
هر صبح که روح القدس آيد به طوافت
در چشمه ي خورشيد کند غسل زيارت
....................................
پسوند کلمات و ترکيبات تازه :
صدا يي : يک صدا ايضا صدا : آوازي که از انسان – آلات موسيقي يا انعکاس امواج صوتي بر گردد
بعضيها گويند براي شناختن صدائيکه از آواز اصلي متمايز گردد بايستي فاصله تا سطح انعکاس 17 متر باشد – بر همين اساس بزرگان به داشتن فاصله ميان انسانها و جوامع ادبي و بي ادبي تا کيد وافر داشتند .
نرسيدن : منفي ي رسيدن ايضا رسيدن : آمدن – در آمدن !؟
دل : همان نيم دايره هاي دفرم
دل دل : جمع دل ايضا از همانها که روي کارهاي خالتوري ميپاشند تا جماعت آي – لاو – يو حالي به حالي گردند البته فرهنگ نا خدا آنرا معادل بيتابي و اينها هم ديده است .
واژه : همان حرف و حروف و اينها با تفاوت اينکه بنده به حرف « ژ » ارادت خاصي دارم.
دال : بر وزن مال از حروف الفباست.
دلبر : به فتحه ب رباينده ي دل هاي خالتور و به ضم ب يعني حال بهم زن – توجه بانوان محترم جلب که اين زن با آن زن به معني ليدي هيچ ارتباطي ندارد ايضا به بگير و بزن سعدي نيز ايدون باد.
خوراندن : حلق کردن.
نقطه : ( . )
آخر : ته
حيرت : عالمي از مراحل آنجائي ايضا به معني کف و خون هم استفاده گردد.
پشت : بک
رو : آنتي بک
خطوط : جمع خط ايضا خط فاصله ي ميان دو نقطه ! آورده اند انيشتين را فرشته اي نازل آمد و به احترام روح مردم نيازارش فرمود« اي بنده ي خاص – گو چه خواهي از ما تا همان کنيمت » انيشتن که خيلي خيلي انيشتن است بعد از بسيار تمرکز و تفکر فرمود « اي فرشته ي پر بيننده ! مرا به انتهاي جهان برسان » آورده اند تا اين سخن بر آمد به بالاي سر وي انفجارهاي عظيم هويدا گشت و انيشتين که از زور ترس شلوارش خيس شده بود داد آورد مر فرشته را که « اين چه لطفي بود مر بنده ي مخلص با دانش را » و فرشته لبخند زنان چشمکي حواله داد که « اين صداي بر خورد خطوط موازي است – برويت نيار »
دو راه : دو مسير
جمله : همه
اعتراض : فيلمي از مسعود کيميائي خالق قيصر کجائي که داداشت رو کشتن – ايضا رفلکسي که بعضيها به خواندن اين کلمات و ترکيبات تازه نشان ميدهند و يا نشان نميدهند و دقمرگ ميگيرند- باد ميکنند به هوا ميروند و ميترکند .... براي نو آموزان عزيز آوردن اين نکته ضرور دارد که جمله ي معترضه اين است .....< - جمله ي معترضه _
سيخ : چيزي که گوشت به آن اويزند تا روي کباب بچرخد – برخي آنرا به خود و ديگران فرو کنند از باب آزار – ايضا معني راست و مستقيم آن نيز در فرهنگ نا خدا آمده باشد و راوي گويد کلامي به شدت شايد فارسي باشد ايضا سيخ شدن معني راست شدن دارد که گاه از ترس و هيجان و احساسات وافر براي موهاي غالبا دست آدمها اتفاق مي آيد ليکن در موارد ديگر در موهاي جاهاي ديگر از جمله ابرو پلک و سبيل آدمها نيز مشاهده گرديده است.
اگر : ايف
مانده باشد : قايم شده باشد
دستت : دست تو
آب : واتر جوامع المکافات آنرا سمبل روشنائي و حياط آورده است البت شيخ ناصرالدين نطلبيده يه ي آنرا مراد دانسته است.
گرفتن : قاپيدن با کلاس
لب : سوراخي زير بيني که از آنجا آذوقه به دنياي درون ريخته ميشود و ن ک ... پسوند هاي قبلي را
مکيدن : هورت کشيدن – ساکشن – پمپاژ بر عکس
رديف : تکرار حرف آخر هر بيت در فرمهاي قدمائي البت اين روزها نيز عده اي از زور بي کلامي و يا نا بلدي هر جا کم مي آرند فلفور به آن مي آويزند – نگاه کنيد فقط به فقط به همين وبلاگ
نيم قد : از کمر به بالا
عناصر : جمع عنصر رجوع کنيد به جدولهاي ممدلي يووف
وجود : چيزي که خيلي ها ندارند.
بيصدائي : بي ادعائي ايضا لال موني
داستان : از آن چيزها که روزهاي سه شنبه کنار بستني و شير قهوه خوردن تو جاهاي دوست داشتني ميخوانند و يکعده به به ميگويند و يکدسته ديگر آنرا بر رسي ميکنند و بعضيها آنرا به ابزار هاي قتاله اي مانند خودکار ميزنند و آخر سر هم معلوم نميشود اين مادر مرده مال چه کسي است . توضييح اينکه در تمام طول اين زمان که يکعده همچنان گوش ميدهند و بستني و شير قهوه هاشانرا ميخورند جان يکعده ي ديگر بالا مي آيد .... چي شد ( آقا يکي اين راوي رو جمع و جورش کنه ! )
آويزان کردن : بند کردن يک چيز به چيزي ناهمجنس
بالا: اينجا ^
گرفتن : حلقه کردن دستها گرد چيزي آنطور که زير بازوان له شود.
آسمان هفتم : همون جائيکه که ايونش بلنده !؟
ميرسيم : جمع استمرار رسيدن از نوع حال... بي خيال
..................................
پسوند کامنتي :
بعضي از اين کامنتها آدم رو يطوري ميکنه ... حس عجيب حال بهم زني ميده خوندنشون . عين خوردن خورشت باميه ميمونه وسط ديدن دم مارمولک تو تلويزيون راز بقا بخور – عين حرکت پا بتوپ علي دائي و سلطانيت علي پروين و مربيگري مايلي کهن ميمونه – عين گه زدن رونالدم به توپ رفته تو اووت اونهم بعد از دو ساعت نيم دريبل ميمونه – عين فين کردن پاواراتي بعد از خودند آوه ماريا ... عين حل دادن ماشين سفر ... عين قافيه و رديف بافي حضرات تئوريسين پر مدعا .. عين نصيحتهاي اساتيد بعد از اين، تو پنجره کوچيکه ... عين ژستهاي گلزار خصوصا بالا تابلو ايکات با تير کمون .... عين طعم يا ئسگي و اينجور چيزا ديگه ...
بگذريم.
.................................
پسوند کيومرث منشي زاده يي :
نويسنده از خواننده بيشتر است
آه .... اسکندر
کتابخانه ها را
درياب.
...................................
پسوند اهورائي :
فرق است ميان آنکه يارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در
................................
پسوند سهرابي :
ياد من باشد تنها هستم...
ماه بالاي سر تنهائيست.
...................................
پسوند قمر الملوک وزيري ئي :
سر شب مست بودم ملک ونک بخشيدم
صبح هوش اومدم ..... به روي همه خنديدم !
.....................................
پسوند بيربط :
کافر همه را به کيش خود پندارد.
|
|
|
|