13 May, 2004
باب آشنائي قلم
تبر
ارديبهشت منهاي پنجاه
و آقاي چشم چشم دو ابرو
-------------
از بهشت که افتاديم
روي همين زمين خشک
ريشه
به برگ بيد.
باد،
درآستين و
هشتي ي نگاه به آسمان.
آرزوي آنکه مي آيد
با همان آن
هم با همان
همان با نان
قلم
بيد
ارديبهشت و اميد،
مرد تنها
هشتي نگاه به آسمان
کنار اينهمه ريشه
تيشه
تيز
مي کند.
بيست و چهارم ارديبهشت هشتاد و سه
.........................
پسوند :
من
از براي مصلحت
در حبس دنيا مانده ام
حبس از کجا !!؟
من از کجا !!؟
مال که را دزديده ام !؟
در ديده ي من اندر آ
وز چشم من
بنگر مرا
زيرا برون از ديده ها
منزلگهي بگزيده ام.
چشم از هوس بر کنده ام
با چيز ديگر
زنده ام
عقل و
دل و
انديشه را
از بيخ و بن
سوزيده ام.
اي مردمان
اي مردمان
از من نيايد مردمي ...
|
|