|
24 May, 2004
آوازهاي آدم دات كام
براي فرزندان حوا
.....................
1- حكايت كلاغها
و آقاي عينكي :
....
قار
قار
الف به قامت چنار
بالا كه مينشيني
خميازه ي خرداد
به انتهاي قاب
تصوير بزرگراه
از پشت شيشه هاي نگاهت
سياه
خاكستري
باران نمي زند
كودكان آواره
هزاريهاي سبز
پاكت غزلهاي حافظ ميگذارند.
قار
قار
خبر آر!
اينهمه چشم
به غربت راه
ميانداز
قار
قار
خبر آر …
…………
2- حكايت اشكهاي شاعر
و نيش خند مخاطب :
...........
دردي نيست،
بالهاي بلدرچين
چين ميخورد كنار دستهاتان
چرك ميگيرد
چروك ميشود
چك
چك
ميبارد
قلم بكار
بكارت تنهائيتان
بيكار
مي پراند
يكي به انحناي تگاهت
يكي هم
ميان اينهمه صفحه
اينجا كه ميرسد
نازك ميشود
ناز ميكند
خواب ميروي
چهارشنبه ميرسد.
………………..
3- حكايت نيمه شب خرداد
خميازه ي صفحات
و مرد خيالاتي :
.......
آ
سر به نقطه ي باران
يك صفحه باز ميكنم
يك صفحه ميبندم.
آ
سينه به سينه ي آواز
حرفي ميخوانم
حرفي ميگريم.
آ
دست به دست قلم
خطي ميگذارم
خطي ميكشم.
آ
چهره به چره ي درد
يك نقطه بر ميدارم
يك نقطه ميچينم.
آ
نگاه در آيينه
كاغذ آسمان
ورق ميزنم.
………………….
4- حكايت خواب خرداد
آقاي ديوانه
مر بازديد كنندگان مست را
..............
من ،
مست.
شما را
باب بيكسي
برگ
من ،
ديوانه .
شما را
لرزش دست
تكرار حروف
برگ ريز خرداد
باد.
83/3/3
…………………
پسوند :
غم زمانه خورم
يا
فراغ يار
كشم !؟
به طاقتي كه ندارم
كدام بار
كشم !؟
………………
پسوند بيربط :
آورده اند ملا نصرالدين
- خدايش به رحمت بنوازاد
روزي به خانه ي دوستي اندر آمد و چون بيزباني دوست را ديد به انديشه ي تاراج آمد.
ليك صاحب خانه كه بسيار زيرك بودي و گوي رندي از وي در ربودي دررا به بالين آمدگان كيپ كرده
و آبشخور كوتاهشان كور كرده بود. آورده اند ملا كه هيچ نيافت و آنچه يافت بر زباني بود كه او سوادي از آن نمي دانست از روي غذب نيت آورد كه تمام مشقهاي صاحب خانه را خط خط كند و بجهد .
تا اينجا تمام راويان اخبار يك شكل وبا فرمهاي گونه گون اين حكايت بكردندي.
ليك راوي موش مرده ي ما طور ديگري باب نمود
اينكه صاحب خانه و دفتر و ديوان باب خط گذاري ملا و ملاها ببستي و و ملا رااز ناراحتي كه اين خط نوشته ها را پنجره اي باز نيست رو به خطي كردن مشقهاي صاحب خانه
درد فراوان اندر آمد
و داد بر آورد مر راوي را
كه اين چه كاري است ملاي شهر را كه به نيت بردن آمده و بعد از اينهمه وقت
دستان خالي بر كرده و بياويخته
و نيت آمد ملا را كه زين پس
هر كجا سايه ي صاحب مشق بديدي
همانا
و به تير بياكندي
همان
اما گوش شيطان كر
راوي باب نوازش گوشهاي حضار درودي فرستد
و خبر سلامت قلم و سياهي دفتر مشق بنويسد
عزتش زياده و مزيد
قملش ببار و
لطف عالي
متوالي باد
ايدون باد
ايدون تر باد.
تمام .
|
|
|
|