|
01 June, 2004
سوئيت رنگها
براي آقاي دستپاچه ،
خارج خواندن گروه همنوازي
و سكوت روز دوم خرداد.
---------------
1-
ببخشيد !
حواسم پر كشيد
روي شانه هاي همين كبوتر هاي ارديبهشتي
پشت شيشه هاي اتاق شما
نگاه نكردم.
پايم گرفت
به قوطي هاي آبرنگتان
همه جا را كثيف كردم !؟
شما كه صبور بوديد ،
پلك بزنيد ابر هاي شرقي را
به بساط نقاشي مي آويزم
آنوقت ،
چهار زانو را - كه هيچوقت بلد نشدم
يادم دهيد
تا
حاشيه ي پتوي قرمز چهار شنبه ها
بنشينيم ،
دلتنگي نامه هاي چروك را
زير آتش سيگارتان
له كنيم
و
هر هر
به ريششان بخنديم .
2-
باور كنيد دست من نبود.
دست هيچكسي هم در كار نبود
بود ونبود را
تا كرديم براي روز مبادا
فرو كرديم ميان چاك جعبه ها
دو روز بعد از ارديبهشت بود ،
مستيها را بالا آورديم
روي خميازه هاي خردادي
شايد آنكه از راه مي آيد
نم باراني
و
كليدي براي اين قفل
كه پاي قلم را بسته بود
بيارد.
اما ،
اما
...
3-
دل دل چه ميكنيد آخر ؟
مگر مرا نمي شناسيد ؟
با همين دست وبال گردن و
ته مداد مانده هم
آتشي به پا ميكنم.
گرما كه از حوصله ي بازوان پر كشيد
بلندتان ميكنم
پشت همين شيشه هاي طبقه ي پنجم
تاريخ
ورق ميزنيم.
عاشقانه ها بخورد عاقلان ميدهيم
شعر ميبافيم
- با هم
خارج از اداهاي خنده دار شاعران امروزي
دلمان ،
براي درد مردم گيج
و
حادثه ي روز دوم را
اشك ميچكانيم.
4-
هنوز هم ميخوانمتان - درست
اما
سنگيني هواي خرداد
مجال نمي دهد
كنار آنروزهاتان
پس زمينه ي آسمان دود زده ي شهر را
آبي كم رنگ بماليم
پايم گير كند به شيشه ها
كاسه ي آب بر گردد و
كثافتكاري را ه اندازيم.
نمبينيد ؟
له ميشوم زير سنگيني اينهمه سكوت
و
پرواز كمرنگ كبوتر هاي مهاجر
كه آرزوهامانرا به بالهاشان بستيم
و
لب بام كه آمدند
فرياد زديم :
اولين سنگ را كه مي اندازد ؟
5-
حسوديتان كه نمي شود،
براي آنروزهامان اشكها بچكد !؟
باور كنيد هنوز هم ميخوانمتان
اما ،
بود و نبودمان را
كه براي روز مبادا
بار كرده بوديم
و فرو كرديم لاي چاك جعبه ها
بي حالشان كرد.
پابندشان كرد به شيشه هاي رنگ ،
كاغذ هاي سفيد بافت دار
كثيف شد و
رنگها
ما را هم با خود مي برد
اما كسي نمي بيند
كسي نمي بيند...
6-
به تقويم كه نگاه مي اندازم
دلم يكجوري ميشود.
دست خودم نيست
در سكوت
دلم مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود
ببخشيد !
حواسم پر كشيد
كنار دتنگي اعداد
دومين خميازه ي خرداد
تمام شد
پايم گرفت به قوطي آبرنگتان
همه جا كثيف شد
، اما
كسي كه نمي بيند
كسي
هيچ كسي
هيچ
هيچ
...
تاريخ سرايش :
دوم خرداد هشتاد و سه شمسي
--------------
پسوند :
هي فلاني !
هيچ ميداني كه زندان چيست !!؟
|
|
|
|