08 June, 2004
---------------
دو شعر تازه
---------------
نخست :
سونات ماهي
براي دستهاي كوچك دختر حوا
كه فاصله را پنهان ميشود
--------------------
عطر نان
از فاصله مي آيد
وتنهائي آدم
جريان حوا را
براي هيچكسي
لقمه نمي گيرد.
تنها همين ماهي
حبابهاي سر بالا
به تنگ امروزم
خرد مي كند.
خواهر به خواب ميرود
و برادران
پشت به پشت هم
قدم ميشمرند.
يكي
سايه ام را به تير مهمان ميكند
يكي هم من
ساعت دوازده كه ميشود
خواب هفت سالگي دختري را ميبينم
كه حالت چشمهايش
حبابها را
از ديوار خزه
به هواي ليموئي اين روزهام
تكه
تكه
مي اندازد.
83/3/18
دويوم :
طرح پرتره
براي آقاي زهر مار
ساختار شكني صورت
و داستان تف سر بالا
-------------
صورت خنده ات
چشم و دماغي فشرده است
تفي انداخته كسي
به آن
- انگار
صورت خنده ات
طرح بهم ريخته ي آدمي است
دوايري كه زير خطوط مي چرخد
مشت به در بسته مي كوبد
سرخ ميشود
به انتظار
بيايم ،
زنگ شعر بياويزم
تفي به چهره ات
پ
ر
ت
ا
ب
شود.
83/3/17
|
|