|
10 June, 2004
-------------------------
دلي بود .... دلي نبود
-------------------------
دلي بود .
كنار خط نگاهت
نقطه اي چكيد
قطره اي روي حروف اين شعر
قطره اي
دوره گرد شهر
دست به دست شد.
تلخي نگاهتان را
ابرو انداخت به ابر ها
باد شد،
باران چكيد
تو آمدي
دلي نبود.
تاريخ سرايش :83/3/16
.................
پسوند :
زين همرهان سست عناصر
دلم گرفت .
شير خدا
و
رستم دستانم
آرزوست.
.....................
پسوند بيربط :
شايد براي همين باشد كه ميترسم قلم دستم بگيرم. ترس از اينكه سيل شود و من و همه چيز را با خود ببرد. شايد براي اين است كه مرا از زندگي - يا بقول اخوان پيكار نفرت بار در بازار - مي اندازدم و آنوقت حاصل تمام كشته ام بخار ميشود . شايد هم براي اين نباشد نمي دانم . اما ديروز انگار كه حبابي منفجر شود از صبح ساعت 8.5 تا 3 بعد از ظهر يكسره مي نوشتم . مي آمد و من مينوشتم آنقدر كه كاغذ تمام شد و خلاص ..و شد حدود 120 شعر مستقل كه اركان مشترك دارد و شايد جا داشته باشد يكجا و مستقل مجومه هاي شود. نمي دانم شايد هم همان حكم مادرزاد شدن ميان جمع دستم بدهد و از خيرش در گذرم مثل تمام اين سالها... به هر صورت اسمش را گذاشتم ( گنجشك نامه ) يا چيزي در اين حدود و به جايش و به زمانش مي آرم هر چند خودم شديد وابسته اش شدم. خيلي سخت نيست شعري بنويسي و خوشت بيايد اما سخت است كه سختي كشيده باشي - كار گل كني - كار تكنيكي و اصولي هم انجام دهي و آنوقت وابسته ي شعري شوي
به هر حال وا بسته اش شدم و بنا به دلايل متعدد اينجا نمي آورمش فعلا
ترسي ندارم - سخت است روزي يك شعر ميانگين بنويسي و در صد بالائي از آنها قابل قبول باشد به گواه دوست و دشمن - اگر قبول نداريد كارنامه ي اين روزهام مقابل چشم شماست بخوانيدش
كارنامه اي كه هيچ اديت و باز نويسي اساسي نشده است. هر روز نوشته ام و با پر كاري تمام مته به خشخاش هم زده ام- دوستان كارگاهي تاكيد دارند خطر ميكني- اما نگران نيستم. اگر قرار است شبه آدمكها بيايند و بردارند وببرند آغوش زاينده ام آن آنان باد. اگر قرار است بيايند و برش اساسي بدهند به نفس بند هايت - كه ميكنند - نا باروري و دزدي صفت آنان باد - كه هست
مخالفتي با تاثير موضوعي ندارم. ما جمع تفكريم . نمي خواهم وارد مباحث خودي شوم و به حلقه هاي ذهني اشاره كنم و پيوستگي تمام آدمها در آن لايه ها - كه نه جاي آن اينجاست و نه اجازه اي است.
اما چه خوشم بيايد يا نه آنچه از در و ديوار و چه ها به ما مي آيد در حافظه ي بلند مدت و ضمير نا بخود آگاه ذخيره ميشود و بيرون مي آيد و كار هنري هم از اين امر خارج نيست . اخوان ثالث اين آخريها مي گفت كارهاي جوانها را نمي خوانم از ترس تاثير ...
سخن از تاثير ناخود آگاه و تا ثير غير مستقيم و در مكتب هم و يا كسي بودن نيست. سخن از برداشت و برشهاي طولي و عرضي از آثاريست كه حكم فرزندان سراينده اش را دارند ...
به هر حال باكي نيست . به سرعت مي نويسم - ثبت ميشود و به تارخ واگذار ميشود. بگذار آنها كه متاثرند بردارند و ببرند
حلالتان
-
يك چيز ديگر : اين روزها در فكر همه هستم. نمي دانم چرا ؟ شايد چرايش بعدا بيايد و شايد در بي چرائي سر گردان شود. شايد ديدن بعضي مرا ياد بعضي و بر عكس مي اندازد. شايد ...
نمي دانم اما ياد همه از هم بازيهاي مدرسه اي تا دوستان دانشگاه و بعد و امروزها و رفيقان گرمابه و گلستان - ياد همه هستم و انگار بايد بگويم همه شانرا دوست دارم چه سايه اي روي سرم بيارند ، چه سايه ام را با تير بزنند. حتي توئي كه مي شناسم و نمي شناسم - توئي كه نمي خواهم بشناسمت و هر روز پنجره اي باز ميكنم و فحش بارانم ميكني - توئي كه نمي دانم چه هيزم تري در من ديده اي كه چشم نديد مرا پيدا كرده اي.. باري
گفت :
دوستان من كجا هستند ؟
روزهاشان پر تغالي باد.
تمام83/3/21
|
|
|
|