|
05 July, 2004
شعر خواني شيخ اجل
براي تاكسي هاي خيابان سردار جنگل
و سادگي موشهاي خانم پا ورقي دات كام
.........( ويرايش دويوم بنا به درخواست اهالي محترم كوچه ي نصيحت )
تمام خيابانها
يكطرف
شما هم يك طرف كه از هر طرف
نگاهتان مي اندازم
راه مي دهيد.
مسافران از راه مي رسند
زير انداز آبي برايشان پهن مي كنيد و
داستانهائي
از جنس آليس
در سرزمين عجايب
گيجتان مي كند.
آب از جويها بالا مي آيد ،
پياده رو ها را خيس مي كنيد و
موشهاي مزاحم
كه زير راه آب جويهاتان
ريشه هاي سياه را مي جويدند و بي جان
به جان آرزوهاي عاشقانه تان كنند ،
راه باز مي كنيد و
جاده تان دراز ميشود.
كنار همين خيابان اول
تاكسي كنار مي زند ،
تا
كسي كه مثل ما نيست
واز آن شاعر دل ابر هم
شاعر تر شده است
از همين خيابان
ساده ترين شعر ها را
به هوش چراغهاي چشمك زن تقديم كند .
و عابران روزمره
از همين راه كه مي روند
سرهاشان را بر مي دارند
سري
از هم سوا گرديد ،
راهي دهيدشان تا انتهاي خيابان
پيش روند.
جويها بالا زند.
و آنكه به كوچه ي باغ سبز
ساده ترين شعرها را ميخواند ،
حالتان را نپرسد.
83/4/15
.........................
پسوند اونجوري :
الا اي دولتي طالع
كه قدر وقت ميداني
گوارا بادت اين عشرت ،
كه داري
روزگاري خوش !
.........................
پسوند اونجوري 2 :
نقد بازار جهان بنگر و
آزار جهان ....
....................
پسوند كلمه و تركيبات تازه :
تمام : اند
خيابانها : جمع خيابان - از همانجاهائي كه عده اي با وسايل نقليه و عده اي بدون آنها از آنجا عبور مي كنند ابو بهاالدين ساروي براي اين پديده ي جديده كه خاص ممالك محصوره ي متمدن و مدرن باشد انواع يكطرفه - دو طرفه - بلوار - اتوبان و بزرگراه و آزاد راه در نظر گرفته باشد ليك !!!!!!!!!!!!!! رواي در اين نگاشته منظورش به احتمال هيچ درصد آزاد راه بوده باشد كه جديد ترين و فراخ ترين و بي دردسرترين نوع اين پديده است و آمد و شد براي هر كس و به هر تعداد در آن به قول خانم پاورقي ( ايزي ) باشد.
يكطرف : يعني يه ور
شما : يو
از هر طرف : يعني از تمام جوانب و زوايا
نگاهتان مي اندازم : يعني نگاه خود را به سوي شما پرتاب مي كنم
راه : باز و جاده دراز
مي دهيد : التفات مي كنيد - دهش مي كنيد - بنده نوازي مي فرماييد
مسافران : فيلمي بياد ماندني از بهرام بيضايي كه عده اي قصد مسير مي كنند بدون انگيزه و فكر از خطرات كمين شده در راه به قصد عروسي و خوشي در جاده اي مشابه آنچه در بالا توضييح داده شد ليكن زن دانا و كار كرده و حكيم در ابتدا گويد : " ما به مقصد نمي رسيم ، ما همگي مي ميريم " و اين پيش بيني درست از آب در آيد مر مسافران جاده ي دراز و را ه باز را .... البت ( با احتساب كلي از اينا : ! ) راوي گويد تا يادم باشد بگويم حالا كه حرف فيلم و بازي و بازيگري آمد بنده نيز بنوبه ي خود از پشت همين جايگاه مقدس ... ( كمي خميازه ) بله - از پشت همين جاي محكم كه مي نشينم و تخليه روان مي نمايم عرض كنم از مرگ " مارلون براندو " بسيار غمينم و اين ضايعه بزرگ را در حد امكانات خود و خانواده ي محترم تسليت عرض كرده و بقاي عمر سينماي ايران از فيلم فارسي فرار كرده و اين روزه روز رجعت دوبار كرده از خداوندگان سينماي جهان مي جويم.
از راه مي رسند : يعني راه را پشت سر مي گذارند و شيخ اجل فرمود كنار جاده ها بنويسند : رانندگان محترم ! جاده تسليم شماست - از سرعت خود بكاهيد .. باور كنيد اينكه مي گويم عين حقيقت است و بنده و تمام مسافران هنگام رانندگي به جاده هاي شمال كشور بارها اين تابلو و تابلوي بي ادبي ديگري را كنار جاده ي برگشت به تهران ديده ام كه رويش نوشته است : " باد نده ، سنگين حركت كنيد " اما از آنجائي كه بنده به مطالعه و روز آمد بودن اطلاعات شاعران شك احتمال به يقين غريب دارم دادم آنرا مسافران از راه رسيده خواندند و گفتند : اي آقا آنكه چيز ديگري است .. و آن چيز اين بوده باشد : " با دنده سنگين حركت كنيد " داوري نهايي را بر عهده ي مخاطبين محترم عام مي گذارم .
زير انداز : چيزي كه زير مي اندازند و رويش مي خوابند
آبي : رنگي به رنگ آسمان ، دريا و از چهار رنگ اصلي آفرينش - در روانشناسي رنگها آنرا رنگ آرامش و نشانه ي آرامي درون خوانند و زدن اين رنگ را بر بدن انسانهاي روان پريش نوعي روان درماني دانند. - راست و دروغش بر عهده ي آنكه گفت همين جا اعلام شود اهورا هيچ مسئوليتي در قبال آنچه ديگران برايش مي فرستند بر عهده نخواهد داشت.
برايشان : براي آنها كه از راه مي آيند
پهن : بر عكس باريك
مي كني : بقول فارسي زبانان تاجيكي انجام مي دهي
داستانها : استوري ها
جنس : كالا ئي كه در قبال پرداخت وجه نقدي و غير نقدي و داد و ستد بدست آيد ايضا نوعي مواد كشيدني كه حرفه ايها به آن جنس گويند و بار مي زنند ، ميگذارند لاي سيگار و جاهاي ديگر و مي كشند.
آليس : شخصيت اصلي داستاني كه در آن چييي ي ي ي ز م م مي مي شد ددد آچه ( ببخشيد عطسه مجال نمي دهد ).
سرزمين عجايب : ممالكي كه در آن مانند اين جامعه ي ادبي و با ادب نيست كه هر چيزي سر جايش باشد و هر كسي كار خودش بار خودش باشد و آنقدر همه ي ساختارها شكسته شده باشد كه اصلا ديگر چيزي به نام سازندگي و كار سازنده معني نمي دهد و بسيار بسيار عجيب است البت براي تازه به دوران رسيدگاني مانند راوي كه بسيار نديده باشد اين فرم گريزي ثانوي ملينيوم را
گيجتان مي كند : يعني حالي به حاليتان ميكند . منگ ميشويد و نمي دانيدداريد چه غلطي ( با عرض پوزش از مخاطبان محترم عام ) مي كنيد
آب : واتر ( هاش دو او )ايضا از آن چيزهايي كه از كوزه تراود و در كوزه باشد و يار گرد جهانهاي متمدن مدرن و پسا مدرن و پسا پسا پست مدرن بگردد و ينگه دنيا را سالام گويد كه ...
جويها : جوبها ايضا جوب راهي كه آب از آن جاري شود و اگر شدت آب زياد باشد و يا راه آب بند آيد از جوب بالا زند و در خيابان جاري شود و خاك ( كه وجود آدمي از آن ساخته شده باشد ) با آب بهم در آميزد و گل و لاي خيابان را فرا گيرد و آبروي صاحب خيابان جلوي هر چي مخاطب عام و خاص
است مي رود و دستش رو مي شود و شاعري مانند ايرج ميرزا مي گويد :
پر شد در و ديوار بلد از گل و از لاي
كو خاك كه گويم به سرت ؟؟ اي بلديه !
بالا مي زند : سر ريز ميشود
پياده رو ها : جمع اماكني كه پياده ها در آن روي مي كنند
خيس : تر مرطوب ايضا حالتي كه از بر خورد آب بوجود آيد
موش : موجودي ريز ، تيز و موزي كه از كانالها و زير پلها و جوبها ي خيابان عبور كند و آرامش خيابانها را بر هم ريزند و دوستان خيابان از جمله كارگران شهرداري ، سوپورها تا سران تراز اول مانند شهردار سالهاست هر كار كنند كاري از دستشان بر نيايد براي از بين بردن اين موجود موزي و نصيحتهاشان به صاحب خيابان كه از اين موشها بپرهيز و خود را از دست اين موشها برهان راه به جائي نبرد و با وجود ظاهر آرام و آراسته ي خيابان موشها آنرا از درون جوند و به اختيار خود در آرند.
مزاحم : نوعي صفت براي آدمهاي مردم آزار كه غير از تلفني آن در اين سالها انواع اقسام آن باشد از جمله مزاحمين اينتر نتي كه راه و بيراه با اسم نامهاي عجيب و غريب براي خود ، ديگران و البته شاعر - شيخ اجل مزاحمت پديد آرند و راوي هيچ ككي در تنبانش از اين نامه برقي ها بوجود نيايد - ايدون باد
زير : پايين
راه آب : راهي كه آب از عبور كند
ريشه هاي سياه : ريشه و پي هايي به رنگ سياه از نظر تشبيهي چيزي مانند گيسوان پبرنگ دختر هاي قفقازي
مي جويدند : با دندانهاشان چيزي را خرد مي كردند از روي بيكاري
بي جان : از بسكه جان ندارد
به جان : نوعي قسم و آيه
آرزو : از نامهاي دختر خانمها ايضا نوعي آرمان و رويا كه عده اي دارند مثلا يكي شدن در معبود و البت راوي گويد اين امر هميشه بدست نيايد و معمول آرزو كننده چيزي قسمتش شود كه كامل با آنچه در ذهن دارد فرق كند چرا كه آرزو داشتن با آرزو مندي توفير دارد و باز هم صد البت كه هدفمندي با آرزوي دختر بچه چهارده ساله داشتن و زجه مويه هاي آبكي در دفتر و ديوان و داستان شعر و در و ديوار حقيقي و مجازي نوشتن تفاوت دارد.
عاشقانه : اين يكي رو نمي نويسم تا خودم تو خماريش گير كنم
باز مي كنيد : در مي گشاييد
جاده : مسير آمد و شد
دراز : عكس كوتاه
كنار : حاشيه
اول : عدد بعد از صفر گفت " يك جلوش تا بي نهايت صفر ها "
تاكسي : نوعي اتومبيل كرايه مسافر كش كه در قبال در يافت وجه مسافرن را به گوشه و كنار شهر مي برد. در ممالك متمدن بسياري از رانندگان آن ايراني باشد و اين راوي گويد با هر كدام از اين رانندگان به گفتگو مي نشيني ادعا مي كنند زمان آن بزرگ ارتش داران در ايران تيمسار و سرهنگ بوده اند و حاليه در ممالك اجنبي به شغل رانندگي مي پردازند و مخاطب محترم عام اگر كمي زيرك باشد و دوري در ممالك ينگه دنيا بزند خصوص در آمريكا ، كانادا و بعد نيز اروپا متوجه ميشود كه اين ادعاي محمد رضا شاه آيا مهر و ماه و فلك كه بزرگ ارتش داران بوده صحيح است چرا كه تمام اين ارتش بيست ميليوني در خيابانهاي خارجي مي رانند و ياد آن خدابيامرز را زنده نگاه مي دارند.
كنار ميزند : يعني آقا قربونت من همين بغل پياده ميشم - نفر بعدي لطفا ( البته اكثر مسافران اينرا مي دانند كه امروز روز بهترين نوع مسافر كشي همان دربستي باشد كه يك مسافر را ببري كارش تمام شد نفر بعدي كه اين در تمام دنيا مرسوم است . اما در اين كشور باستاني چند هزار سال استثمار و بنده آزاري و كهنه و نو امروزي البت با تمام خصوصيات قديمه كه گفته شد منتها به شكل امروزي ، اكثريت تاكسي ها شش مسافر با خود حمل كنند و از هر كدام كرايه مخصوص به خود را بگيرند آنهم با چه ماشينهاي قراضه اي - مگر اينكه مسافر اول بتواند تا پايان مسير خوب مايه بگذارد تا دربست روند و نبايد فراموش كرد كه مسافر از لحظه اول ورود يك مسافر است و تاكسي متر كار ميكند و تا مسافر وارد ميشود بايد كارش را شروع كند - و بدون مكث كنتر مي اندازد و پس از چندي مسير تمام ميشود و مسافر ديگري خواهد آمد. بنابر اين راوي به تمام مسافرين محترم تاكيد لازم دارد كه نپندارند تنها مسافر عالم و آدم خودشانند و تمام روز بايد در ماشينهاي مسافركش بنشينند و به نظاره و سواري بپردازند مسير كه تمام شد بايد نوبت را به شخص بعدي بدهند ( گيرم راننده دو تا بوق هم براي دلخوشي مسافر محترم به رانندگاني كه با ماشينهاي مدل بالاتر كه از كنار به سرعت رد ميشوند و مسافرين نوشته هاي روي آرم آنها را نمي توانند بخوانند و عصبي مي شوند از ديدنشان - بزند ) اما بالاخره بايد پياده شوندالبته با كلي تعارفات با كلاس
كسي : يك كس- يك نفر ( يه نفر مياد كه من منتظر ديدنشم )
مثل : مانند
ما : وي
نيست : غايب است
شاعر : كسي كه حرف زيادي زند
دل : دو نيم دايره ي نا فرم كه به هم وصل باشد و شكل پنج بر عكس باشد
ابر : از همانهائي كه با باد و مه و خورشيد و فلك در كار باشند تا تو ناني به كف آري و به هر چه مي خواهي بخوري
شاعر تر : شاعري كه تر شده يا از آب بالا زده ي خيابان البسه اش خيس باشد
ساده ترين : يعني ديگه خيلي خيلي خيلي ساده و مخاطب عام فهم تر
شعر هايش : جمع چند حرف زياد از او
چراغها : از ان چيزهايي كه فروغ مي گفت تاريك است و رابطه به تيرگي رسيده است
چشمك زن : لطفا توجه نماييد چشمك يك كلمه مستقل است و هيچ ربطي به زن ندارد
تقديم كردن : هديه دادن
عابران روز مره : يك عده آدم كه هروز يك كار را تكرار مي كنند و آن عبور و مرور از مسيري باشد بدون هيچ علاقه و عشقي و به صورت عادتي كه ترك كردن و نكردنش البته نيز موجب مرض باشد
ميروند : عبور مي كنند - مي گذرند
سرها شان : يعني سرهايشان ايضا سر متضاد ته
برمي دارند:از جا مي كنند - بلند مي كنند
سري : يك سري
از هم : از يكديگر
سوا شويد : جدا شويد - اتصالتان از ديگران ببرد
راهي : يك راه
انتها : اخر - تا ته
پيش روند : جلو روند
آنكه : ان كسي كه
كوچه : شعري زيبا از فريدون مشيري در باب عشق و آب و گذشتن شاعر و ياد خاطرات
باغ : جايي كه شخص بنده اصلا در آن نيستم حتي همين حالا كه يك ساعته دارم اين كلمات و تركيبات تازه را مي خوان
سبز : زرد رو ديدن ؟ آبيش
ساده ترين : يعني ديگه خيلي خيلي راحت و روان
شعرهايش : يعني شعرهاي اون ، مال خود خود خودش كاملا خصوصي و شخصي
مي خواند : كنسرت مي دهد
حالتان : يعني وضعيت عمومي مزاجيتان ايضا حالتان معني الانتان و امروزتان را مي دهد كه همانا كردار - پندار و گفتار هر كسي در لحضه باشد كه بعضي حالشان در لحظه جهنم و بعضي ديگر با تمام نا ملايمات ، آسيب رساني در و ديوار و چه و چها گوش شيطان كر بسيار خوب است به قول سهراب سپهري :
وا حه اي در لحظه
دارند و هر لحظه شان سبز است .
نپرسد : سئوال نكند.
...............................
پسوند اهورائي :
همچو حافظ
- غريب
در ره عشق ،
به مقامي رسيده ام
كه :
مپرس ....
..............................
پسوند بيربط :
... يادت مي آيد رفته بودي
خبر از آرامش آسمان بياوري !؟
نه ري را جان
نامه ام بايد كوتاه باشد ساده باشد
بي حرفي از ابهام و آينه ،
از نو برايت مي نويسم :
حال همه ي ما خوب است
اما تو باور مكن !
"سيد علي صالحي "
توضييح : تا يادم نرفته است از همين جايگاه مقدس از تما م عزيزاني كه با ديدن نام سيد علي صالحي حالشان بهم ميخورد و نامه هاي آنچناني حواله مي دهند براي اين تكرار بي جا عذر بدتر از گناه مي خواهم خصوصا از حضرات پيشرو و سينه چاك " رضا براهنييون " كه مانند آن استاد بزرگ شعر را عرق ريزان روح دانند و آنقدر در شعر بازيهايشان عرق ميريزند كه جسارتا هر وقت مي خواهي به اشعار شان نزديك شوي بوي عرق پيرامون، حالت را بهم ميزند و تا مي آيي جلوي دماغت را بگيري اين اشعار پيش رو به سرعت برق و باد ميگريزند و مخاطب و شاعر و زمان و مكان را پشت سر ميگذارند و از آنجا كه دنيا و زمان و زمين گرد است از آنسوي چرخه وارد ميشوند و ناخود آگاه پشت سر مي ايستند - بله از اين حضرات به خاطر اين گناه بزرگ طلب آمرزش دارم باشد كه اين حقير را يك در اين وبلاگ صد در وبلاگستان خود و متعلقان مورد بخشش و گذشت قرار دهند به لطف ايزدان و امشاسپندان و دادار بزرگ آي پي داران
تمام
|
|
|
|