اهـورا

 






10 July, 2004



رينگ مشدي غضنفر
كنار مطبخ نظام السطان
و عزاداري عمومي همشهري هاي مقيم مركز
به مناسبت افتتاحيه دكاني تازه
مقابل پاركومترهاي خيابان هجده + دو
------------------------


همشهري !
آها............ي
همشهري
مغازه ي مشدي غضنفر بسته شد.
كوپن هايش
روي دستمان باد كرد
جهنم تاريخ
روز!، چه روزي است مگر امروز ؟
ديروز؟
هر روز ؟
بخورد توي سرشان كه ديگهاشان براي من
يا براي تو
يا براي ....


ولم كنيد حضار محترم
بگذاريد چاك پيراهن را
به افتخار افتتاح اين
اختتام آن
و انتحار خودم
پاره كنم.
به همه جايم خنديدم كه " كاسيني "
سراغ اكبر آقاي باغبانمان را نمي گيرد
تنها تنها به" كيوان " ميرود
تا منكه مثل آن حلقه
گرد آنكه برايم مركز عالم است
مي گردم
خبر در هيچ جائيم نباشد.

هشمهري
آها.....................ي
همشهري
كجاي كار نشسته اي امروز
كاري كن
مغازه ي مشدي غضنفر باز بماند
و آنچه از همه جا ميشود پيدايش كرد را
تنها
از همانجا كه هر روز
به افتخار ورودم به دكه اش
برايم تشتك نوشابه به هوا مي انداخت
. بگيرم
حهنم روز
ماه- حتي آه
آة
آة راستي ؟
امروز چندم تير ماه است ؟
اگر اين دو روزي كه از تير رفته
بيست شده ام
براي عزاي زن همسايه است
كه بي جان تر از آن است
راه بگرداند
خورد و خوراك
از مش غضنفر ديگري
بار بزند.
اينجا پايان دنيا ست همشهري
تو كه نمي داني
من كجا
او كجا
يادم فراموشش كه
تمام اين بدبختي ها از اوست
از او كه پيشا پيش
كنار گوشم گفت:
زمان مي آيد
و برايت مي گويد از
آنها كه مي مانند ؟
و آنها كه ميروند ؟


همشهري
آهاي ..
هم
شهر
ي


بيستم تير ماه هشتاد و دو




.....................

پسوند اهورائي :

صلاح كار كجا و
من خراب
كجا ؟...

ببين تفاوت ره
از كجاست
تا به كجا....

دلم زصومعه بگرفت و
خرقه ي سالوس
كجاست دير مغان و
شراب ناب
كجا ؟


............................

پسوند بيربط :

آورده اند كه ملا نصرالدين قدر قدرت قوي شوكت ما في الله و نفسه - دكاني داشت كه گرد آن همشهريان از بلاد و آباديهاي همجوار به سبب و نصب گردش جمع شده بودند و تمام آنجائيهاي مقيم مركز خيال كردندي كه آنجا اول و آخر دنيا باشد . زين رو آن خراب آباد را تا حد پرستش ستايش مي كردند و هر جنس خوب و بد و بنجل كه ملا مي آورد حكم چراغ جادو برايشان داشت.- حتي شيخ اجل روزي به ملا ابوبكر گفت كه اي ملا ! من خودم ديدم كه آن ملا دستش در دماغش بود و بعد از گرفتن ( با عرض معذرت ) ان دماغ دست در ظرف پنير ليقوان كرد تا بخورد خلق الله دهد. از شما چه پنهان كه آن ملا براي حتك حرمت شيخ اجل ( به باور خود ) به اين ملا نزديگ بود رگ گردن شيخ شاعر را بزند و همه را از دست نابكارش برهاند كه از آنجائي كه شاعر شعورش در حد حضار بالا مي رفت ، پائين جست ، حرف بگفتي و فرار بر قرار و مدار بعدي موكول شد. روي دفتر شعرش نوشت : چه كنم كه ارادت آن ملا ي اعظم دارم و از سر صدق و البت از روي تيز بيني و زنده بودن است كه حرفي و پيشنهادي و گله اي كردم و باز هم چه كنم كه ملاي دويوم را دوست مي دارم دوستي نه از جنس زميني و پليد آن كه آغشته به بوي كافور و عرق سگي هاي موسيو هاي سر گذر است . دوست داشتني از عمق چراغ و آينه ، از محور خط و دايره كه مگر ميشود آنكه ميرود تا به مركز دايره خم شود را ستوني نبود ؟ مگر ميشود براي آنكه به راهي ميرود تا به انتها رسد مبارك باد زد و رو گرداند ؟ شايدشيخ اجل، شاعر شيرين سخن كه اينهمه شعرو شكر كاز قلمش ميريزد / اجر صبريست كاز آن شاخه نباتش دادند ، بايد نوشته ي دفتر را خط كشد. به جاي بي تابي براي دوستان از آن رفقائي گردد كه لب چاه ايستاده را نه كه كشيده اي نمي زنند براي پائين آمدن ، بلكه با تمام قدرت تشويقش مي كنند كه با كله بپرد درون چاه ندانم كاري و روي و ريا و...
بگذريم
بله ملا نصرالدين كه رحمت ايزدان و امشاسپندان نثارش باد، از آنجائيكه از خلق حسنه - ثبات راي - حرف مردانه و هزار صفت ديگر شهره ي شهر بود و بسيار بسيار مومن مردم دار و البته كه دين دار- براي همين جنسهاي فراواني از جمله تخم مرغهاي رنگين و چشم نوازي تهيه مي كرد و بعد از آنهمه نقش و نگار كه بر روي آن مي كشيد آنها را در سيني مي گذاشت و به دوستان و آشنايان مي فروخت به بهاي يكقران
القصه چندي نگذشت كه فرياد از ملا بر خواست كه : آي ي ايهاالمردم - بيچاره شدم به داد رسيد ملاي شهر قصه را
مردم بشدندو پرسيدند الا ملايا چه ات شد امروز كله ي سحر كه خلايق هنوز به خلا اندر نشده اند و تا بااين فرياد بيم ميرود همه ي جميع مريدان را شاش بند گرداني ؟
ملا گفت : اي همشهريان مقيم مركز - من تمام دارائي و سرمايه را آتش زدم براي رضاي خدا ...نه ، براي خاطر شما و اكنون از ادامه ي كار عاجزم و بايستي تجارتخانه را ببندم .
عاشقان سينه چاك كه بسته شدن آن دكه بهاي از رونق افتادن آن شهر و آبادي و خيابان رو به جنوب مي دانستند گفتند آخر مگر چه كردي اي ملا ؟ ما كه هر روز تخم مرغهاي يكقراني تو را خريداريم ديگر چه ميخواهي ؟
ملا گفت : يا ايهاالمريدان قولو يشربو و لا نق نقو
مردم گفتند اي ملاي علامه ي دهر ! باز زبان اصلي زدي كه ؟ لطفا دوبله كن
ملا گفت : اي همشهريان ! بخوريد و نق نزنيد كه من اين تخم مرغها به بهاي دو قران خريدمي - رنگ بكردمي و آذين بستمي تا شما را به بهاي يكقران بفروشم.
جماعت كه با تعجب ملا را بر انداز مي كردند گفتند : آخر مگر ديوانه شده اي ملا !؟
ملا گفت : عزيز جان - منظور اين است كه معامله اي انجام شود ! در اين دكان باز باشد و شما را از دست ندهم !

از شما چه پنهان حال و روز نويسنده اي اين سطور در حال نيز دست كمي از حال ملا نصرالدين رحمت الله عليه ندارد.

تمام


...............................

پسند ديگه خيلي بيربط :

يکي از بي نظير ترين تصاوير از حلقه هاي سياره طوق برگردن منظومه شمسي منتشر شده است

 Majid | 5:13 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter