|
01 August, 2004
راست مي گويم ، فرزند آدم
..................................
ديوارهاي تابستان
نمي دانند.
نمي خواهند بشوند يا نه
و من
براي ندانم كاري شما نيست
اگر از اينهمه شعر
پاي پياده بر مي گردم
و سوسكها
سوسكهاي جاده ي قديم شمران
براي يزيد
شير قهوه دم كرده اند.
نمي گويم نمي شود يا
نه برايت مي گويم از شدگي
بيهودگي
به راه آمدن
نرم شدن
و كنار پتوي قرمز چهارشنبه ها
به پنجمين شنبه كه مي رسد
سلام دادن
آواز يائسگي براي چنارهاي سر به آسمان
كه تمام مسير جاده ي قديم را
طاق نصرت مي كنند ،
- خواندن
و نامه اي براي بيهودگي
به صندوق تفاخرات ملي انداختن است.
نمي داند
نمي تواند كه نداند اينهمه بيداري را
شمر
كنار ميدان امام حسين
سي دي صوتي حراج كرده
و آنكه نمي داند
تمام خيابان انقلاب را
مي تازد
به چپ
به راست .... راست مي گويم فرزند آدم !
راست ،
عين همين حادثه ي ارديبهشت
و خنده ي يكروزگي
كه آدم
آ
دم مي كرد
و به خورد حوا
چاي تلخ مي خوراند.
راست مي گويم
راست
راست
راست
فرزند آدم !
83/5/11
.......................
پسوند اهورائي :
من و
صلاح وسلامت !؟
كس اين گمان نبرد.
كه كس
به رند خرابات
ظن ِ آن
نبَرَد.
.........................
پسوند بي ربط :
سال ديگر بي بامداد – هفته اي از سالگرد بامداد گذشته – امام زاده طاهر آرام است. روزنامه ها آرام – و در و ديوار گرفتار روزمرگي و آقايان بزرگ ، در گير شاعران كوچكي شده اند كه نان را از ته مي خورند و براي چراغ عينك هاي دودي مي كشند. نمي دانم اينهمه حرف را از كدام طرف بايد گاز بزنم – اما – اما اما فقط سال ديگر بي بامداد : همين
|
|
|
|