|
13 September, 2004
حل المسايل آقاي راديكال دو
براي زواياي مندرجه
............................
مي نويسم آفتاب
بخوان ديدار
مي نويسم شوق
بخوان عشق ،
مي نويسم هواي تو ، تو
تو بخوان دل تنگي بعد از ظهر ليمويي
مي نويسم زندگي
بخوان پائيز
كنار اين باران
كه از زواياي مندرجه مي بارد
دواير آبستن مي شوند
ومن
براي تو
تو
مي نويسم :
جيك جيك جيك
- و تو
از سياهي اين نگاه
بخوان :
دل چه كسي براي تو تنگ است – نقطه .
83/6/23
......................
پسوند اهورائي :
زاهد !
از كوچه ي رندان
به سلامت بگذر
تا خرابت نكند
صحبت بد نامي چند !
پير ميخانه ،
چه خوش گفت
به دُردي كش ِ خويش
كه :
مگو حال دل ِ سوخته
با خامي چند .
.........................
پسوند كلمه و تر كيب هاي تا زه :
مي نويسم : خط خطي بي خود روي كاغذ انجام مي دهم كه نه خود فهمم نه مخاطب عام محترم و گرامي و اسمش را هم مي گذارم شعر !
آفتاب : آن نوري كه از دايره اي آويزان در آسمان جدا گشته و ذرات آن را حاوي كپسول ها ي آگاهي گويند البته بنده از همين جايگاه مقدس اعلام مي دارم اين كپسول با آن كپسول كه هر شش يا هشت ساعت ميل مي گردد توفير هاي اساسي داشته و اين كپسول ها مدام به طرف زمين و همسايگان مي بارد ليك شيخ ابو بكر كذاب چنين فر مود كه مقصر اصلي زمين است كه گاه بيگاه پشت به نور مي كند و البته كه كرم از خود درخت است – البت شيخ اجل شاعر شيرين سخن تاكيد اكيد دارد كه از گذاشتن ه تانيث يا تصغير در آخر اين لغت خاص جدا خود داري فرمايد چرا كه معناي خوبي ندهاد و عواقب آن پاي گذارنده در هر دو مورد است.
شوق : حسي كه از شنيدن خبر ديدار عزيزي در آدم قلقلك دهد
عشق : لاو خارجي
هواي تو : يعني هوايي كه از تو صادر مي گردد ايضا معني هواي تو رو دارم برو هم مي دهد كه البته اين در مورد آدم هاي نصفه نيمه كه امروز روز باد بلند آوازگي و صاحب قدرت و دفتر و دستك بودن به سر شان زده و خود را داعيه دار و منتخب ادب و ادبكده و وبلاگ ، هوم پيج نيمچه سايت نيمچه بازار تراري هاي دو ريالي مي دانند از زور پسي حاضرند دو هزار دروغ و دغل بگويند و بشنود و دم بر نياورند يا امر بر آنان مشتبه آيد كه بله من آنم كه رستم بود .... صدق كند آنجا كه شيخ اجل فرمايد : ( شما برو ما هوات رو داريم ) و البت گاه بي هوا آن نويسند كه خر كند خنده ....
تو : يو
دل تنگي : تنگ بودن دل
بعد از ظهر : از ظهر گذشته
ليموئي : به رنگ ليمو ايضا ليمو چيزي گرد ، سفت و آب دار كه گاه روي سالاد و غذا ريخته مي شود به جهت مزه ي غذا يا چيزهاي ديگر البت شيخ كلنگي اين بيت معروف را در باب بعضي نويسندگان معاصر خود آورده است : نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت / به آن دو ليموي گردي كه داشت شاعر شد – البته بنده از همين جايگاه مقدس اعلام كنم راست و در و غش گردن شيخ و مخاطب محترم عام به ياد داشته باشد در زمان آن شيخ در اعصار و قرون گذشته و از ياد رفته بوده است اين جور روابط در وبلاگ ها و رايانه هاي لوح سنگي آن زمان باب و مرسوم بوده و امروزه روز چنانچه استحضار داريد از اين گونه قبيل جات روابطات در دنياي مجازي نيمه مجازي و ادبكده كاغذ بازي اين مملكت محصوره يافت مي نشود گشته ايم ما
زندگي : بر وزن خِندگي زيستن در روي زمين حين زمان تولد تا مرگ باشد البته علامه بي خدا نوعي زنده بودن بدون گي يا به قول شيخ اجل زنده ي بدون گي را نيز شناسايي و ثبت گردانيد كه حد اقل به صورت بسيار زيادي در يك نفر كه آنهم نگارنده ي اين خطوط باشد يافت گرديده است
پائيز : پادشاه فصل ها
كنار : همين دم دست
باران : نوعي بار كه با ران بر زمين پرتاب گشته و از ذرات كوچك آب تشكيل يافته است
زواياي مندرجه : يه چيزي تو مايه هاي اين : > ببخشيد ديگه امكانات نبود !
مي بارد : استمرار همان با ران به زمين خوردن
دواير : مجموع دو يا چند دايره
آبستن شدن : بالا آمدن شكم- حامله شدن – حمل كردن باري با شكم
جيك : صداي آواز گنجشك
سياهي : تمايل رنگي به سياه
اين : اشاره به نزديك
نگاه : عملي كه چشم انجام مي دهد ايضن چشم از همانهايي كه خيلي ها ندارند ببينند كه آدمي بي خيال صغرا و كبرا مشغول كار و زندگي خودش است و از هرچه پدر سوختگي و باج دادن و يار كشي است بي زار است لذا ! اقدام به تخريب روحيه و بازي ناجوانمرادنه مي كنند و البته شما بهتر مي دانيد اين طور بازي ها ديگر در همه جاي دنيا منسوخ شده و تنها همين كشورها جهان سوم و اعراب به اين گونه ضد بازي مي پردازند و ما هم كه خدا رو شكر هيچي از اعراب وام نگرفته ايم خودتان بهتر مي دانيد و آنچه از تمدن 3 هزار ساله ي اين كشور باستاني پاليزي داريم فقط به فقط مشتي ادعا است و بس
دل : قلب خال تور
براي تو : واست - فقط به خاطر تو !
تنگ : ضد گشاد – نوعي تنگ بودن به دليل آب رفتن نيز توسط ابوالمقاص بهي الدين شيرازي مشاهده و در دايره المعارف افرقه ثبت گرديده است .
نقطه : اين ( . )
|
|
|
|