|
10 September, 2004
به آمري كا بگوي ي د از دست ما عصب آني باش !
...........................................................
حقيقت اين آسمان زيبا است
خنده
از زبان مرد دو رگه اي
كه براي واژگان فارسي
كليد ( ُسل ) طرح مي زند
مي گريد.
زمين به دواير بي فرم مي ماند
و درجه هايي كه
سيصد و شصت بار
آدم هاي كله گنده مي زايند
از پشت اين شيشه كه مي بينيد
با مورچه هاي قلم دزد
هم سرايي مي كنند
شعر هاي ناب را سر مي كشند
و خالق اين اثر هنري را
به دار قالي
نقش گل مرغ هاي ايراني مي زنند.
حقيقت اين آسمان
زيباست،
اما مرا چه به تو
چه به باران
چه به اين همه بي قراري بعد از ظهر هاي پائيز
صداي غژغژ ِ برگ هاو
آواز نيمه كاره ي دختركان هر جائي !؟
و من
از پشت همين پنجره ي گشوده
براي بي زباني اين شعر
و نفهميدن دوباره ي جناب عالي
سينه را سپر مي كنم
گره ي ابرو را
به ابرها مي گشايم
و رو به غرب
براي آمريكا مي نويسم :
هي جو!
از دست ما عصباني باش
عجالتن :
جيك
جيك
جيك
تمام
83/6/30
....................................
پسوند نئو قدمائي :
باز غم تازه اي برده به دل ره مرا
خفته من و بسترم قامت بي انتها
باز بياد تو شد ثانيه و لحظه ام
مي گذرم بي پناه از پي يك آشنا
باز چه خواهي كني با غم و آوارگي
جاي من ار آورند لحظه ي اندك تو را
باز دلي بسته ام سوي رخي، وين جب !
عشق تو اين باره كم بر بكند مدعا
باز بياد آورم رفتن و برگشتنت
رفتن تو با من است آمدنت با خدا
باز به دل گفته ام گوشه كنار غزل
ما حفَظي يا اخي ، بي كرمي منتها
باز دراين قافيه نرد هوس مي زند
دل ، كه گرو گير شد تا بزند بر سما
باز سراط الذي منتظر المنتخب
بي من مست از رخت راه نزن بر سجا
باز جميع الصلات كوس الست ُ السكوت
حق نظر و بي پناه در خم ِ پس كوچه ها
باز چو شمشير قهر ثانيه ها بر سرم
نيست نه زنگي به گوش ني خبري ، ني ندا
..............
چقدراين طور شعر گفتن راحته
قابل توجه حضرات نئو كلاسيسيم !
|
|
|
|