|
09 October, 2004
فصل آخر ،
ماجراي مزرعه ي زيباي " عمو گاسفيلد "
و گرفتاري " خاله لك لك "
در باد هاي موسمي !
.......................
كلام
به بال هاي لك لك
نقطه اي نوشت
- و من
خانه ام
براي نقاطي كه مي داني
و دلم
لك زده براي شعري
گرم تر از لانه ي لك لك ها
83/7/18
............................................
پسوند اهورائي :
با مدعي نگوئيد اسرار عشق و مستي
تا بي خبر بميرد، با درد خود پرستي
............................................
پسوند بي ربط :
بله ! آورده اند كه ملا ( رحمت الله في نهاد بي صفات ) در ولايتي مي زيست كه آدم هاي ريز درشت آن بلاد از اعتماد بي نفس عجيبي بر خوردار بودندني – لذا ! بسيار از خود راضي و البت گاه از ديگران راضي مي شدندي !
بله ! آورده اند در آن بلاد نا محصوره شيخ اجل كه شاعر بالا ، كمر باريك توانائي نيز بوده است. در صفحات پانزده ، هفده و هجده سانتيمتر مكعب آن بلاد اشعاري مي نوشته و اين جماعت كه ذكر آن رفت بلافاصله ملا را ندا در مي دادند كه : الا ملا يا ! كجائي كه شيخ اجل باز براي من – براي عمه ي من و خاله خانم و خلاصه براي تمام دوستان ، آشنايان ، وابستگان و متعلقان بنده قلمي مرقوم نموده و ببين كه چه مقدار مارا دوست مي دارد اين اجي ( مخفف اجلي يا اجل معلق كه از صفات بي كرام شيخ شاعر بودندي ! ) القصه خبر كه از ملا به شيخ اند آمدي شيخ بي شتاب نوشت :
قل يا ايهاالمُشركون ، قولو يُسمِعو و لا نق نقو !
( يعني اي كافران بي دين و ايمان و لامذهب ، بگو بشنويد و نق و نال بي مورد ول ندهيد )
بله ؟؟؟ بعله ! قولو يُسمعو و لا نق نقو – عزيز جان هر گردي گردو نيست هر تويي تو نيستي - عمه و خاله ي تو هم نيست اين رو با چه زباني بايد گفت كه شيخ اجل ايدون نگاشت :
اين من و ما نتيجه ي بيگانگي بود
در آفتاب و سايه
شاه و گدا يكي است.
تمام
|
|
|
|