اهـورا

 






05 January, 2005

به بهانه ي اهورا ، تولد وبلاگ و انجمن شاعران پارسي گوي جهان !
.............................................................................................

1- نمي خواهم حرف هاي خصوصي تر و انگيزه هاي شخصي زيادي كه بايد و نبايد ها دارد را درون اين نوشته جاي دهم – اما يادم آمد روزهايي مثل اين روزها كه مي گذرد در سال 1369 بناي " موسسه فرهنگي هنري اهورا " را گذاشتم و بخواهم يا نه – اين روزها تولد 14 سالگي اوست.
حاشيه نمي روم – خيال مي كردم آنطوريكه بايد حضوربصري ِ شاعران و نويسندگان معاصر در جامعه آن روزها و مابين جوانان احساس نمي شود – به فكر توليد مواد بصري ماندگار كه مجموعه اي از هنر نقاشي از چهره شاعران ، شعر و نگارش آنها با استفاده از هنر خطاطي و موارد فني باشد آمدم و غم مرگ اخوان ثالث اين فكر را به عمل آورد و اولين توليدات اهورا به ترتيب : اخوان ، سهراب ، نيما ، شاملو و فروغ و بعدها بزرگاني نظير شريعتي و جلال آل احمد بود كه براي اجراي بعضي از آنها ماهها پشت در هاي بسته ي آن روزگار ماندم و حكايتهاي ديگر ....
همانطور كه اهورا شكل گرفت ،كم كم جمعي دورمان را گرفت وبا همكار ي دوستان هنر مندي مانند بهزاد سهرابي ، مصطفي سهرابي و بعدها محمد رضا غني زاده و بسيار ديگران اين كارها روانه بازار ِ خالي از مواد بصري به درد بخور ِ آن روزها شد و استقبالي كه از اين كارها شد نشان داد كه جاي خالي اين آثار در بازار نشر و فروش مواد فرهنگي هنري چقدر خالي است . بازاري كه بهترين كارهاي موجودش كارت پستال هاي ( آي لاو يو ) و چيزهاي ديگر بود و از مواد فرهنگي اصيل ، مثل جاهاي ديگر دنيا خالي بود . و ما آمديم با هزار بدبختي و حرف هاي باشد براي وقت ديگر شروع كرديم – كاري كه شايد وظيفه ي تشكيلاتي مثل وزارت فرهنگ هر كشوري بود چهار جوان بي دست و پا مثل من با كمي پشت كار به اجرا گذاشت و بعدها فهميدم چيزي كه جامعه ي ما را آزار مي دهد نداشتن ايده ، انگيزه و نو آوري است كه خوشبختانه يا بدبختان ما داشتيم و كارهاي اهورا حاصل آن بود.
نمي خواهم خاطره نويسي كنم . از اتفاقات تلخ و شيرين و ديدارها و نديدارها با حباب هايي زندگيم بگويم كه بعضي ها به چه سرعت بعد از ديدن مي تركيدند و بعضي ها ديرتر و يا از درگيري ها و آزارهايي كه در آن زمانهاي بي چراغي برايم اتفاق افتاد – ( براي من ِ كم تجربه ي بيست و يكي دو ساله ) اما به هر حال كارهامان يكي بعد از ديگري به بازاري مي آمد كه از كار خوب به درد بخور خالي بود و كم كم خبرها مي آمد كه در كانادا – ايالات متحده – اروپا – استراليا و آسياي ميانه استقبال خوبي از كارها شده و نامه ها پشت سر هم مي آمد از دورترين شهرهاي ايران تا ايرانيان خارج و عزم ما جزم تر مي شد.
خيلي طول كشيد تا كار دزدها بفهمند كه بايد چه كار كنند – چهره ي چه كسي را بكشند يا چه چيزي از انتخاب ما بردارند و چه فرم و شمايلي داشته باشد تا بفروشند ( كه ما براي دل كار مي كرديم و توقع فروش داشتيم اما آنها تنها به فكر جيب بودند – اين را از توليداتشان كه اولي ها يش به فاصله 3 - 4 سالي بعد از كارهاي ما به بازار آمد مي گويم ) بعد از اين هم در آن سالهاي بي چراغي و بگير و ببندها جرات چاپ و توليد و انتشار و حتي آوردن نام بزرگاني مانند آنها را نداشتند. خود ِ ماهم كه داشتيم گرفتار ديواري شديم كه با دادن هزينه ها و برو بيا ها چيزي حدود 28 كار طي سه چهار سال ممنوع الچاپ شد و بعضا پانصد در صد گرانتر در بازار آزاد پيدا مي شد.
امروز ها ديگر درها باز است و درها كه باز مي شود به جاي بهتر شدن و بهتر كار كردن كپي كارها از كارهايي كه ما سالها روي آن سرمايه گذاري فرهنگي – علمي و مالي كرده بوديم به انواع و اقسام بر مي دارند و به بدترين شكل و شمايل كه نه در حد شعر و نه در حد شاعر و نويسنده ي اين مملكت است كارهاي بازاري روانه مي كنند.
از نگاه ديگر در صد قابل توجه يي از همنسل ها ، بزرگتر ها و خصوصا جوانان امروزي كه كله ي پر باد آنها هيچ كس را به حساب نمي آورد با كارهاي ما بزرگ شدند ( قابل توجه آنهايي كه دنبال سوژه مي گردند ) و بر اساس اعتراف بسياري از دوستان كه از طريق نامه و گوشه و كنار طي اين سالها ما را ديده اند مي گويم ، خيلي ها از طريق اين كارها و تاثير گذاري و ماندگاري آنها با بزرگان ادبي آشنا شدند و اين آن چيزي بود كه ما هدف اصلي خود قرار داده بوديم. چون من در آن سالهاي تازه جواني نيز فهميده بودم كه مردم ما مردم بصري يا چشم بيني هستند و شايد حال خواندن كتاب شعر فلان شاعري را نداشته باشند اما حتما چهار خط شعر انتخاب ِ خوب شده از شاعري را روي كارت پستال ، پوستر و تقويم و موارد ديگر انتشاراتي مي خوانند خصوصا اگر از هنر تصوير سازي خوبي نيز برخوردار باشد كه حتما بهترين جا را براي نگهداري آنها انتخاب مي كنند و اين مواد مانا تاثير گذار ترين و ماندگار ترين شكل موادا نتشاراتي خواهد بود.
نمي گويم تهاجم غرب يا غرب زدگي و عرب زدگي ( فرقي ندارد ) اما مي دانم داشته هاي خودي خوب و به درد بخور مي تواند جلوي ورود بي ربط و بازاري و آبكي و غير اخلاقي خارجي را بگيرد . در مقدمه ي خيلي از تقويم هاي توليدي نوشتم اول توليد كنيم بعد فكر مقابله باشيم. روزي دوستي به من نامه اي نوشت كه من كه تنها 15 سال دارم و دوست ندارم چهره ي آقاي ... سبيل كلفت را در اتاقم بگذارم و لي از اشعارش خوشم مي آيد تكلفم چيست !؟ ديدم فاصله ي بازار با ايده هاي ما چقدر زياد است ! از دوستان پرسيدم طوري مي شود ما روي نگارش و اشعار معاصرين تصوير سازي كنيم ؟ گفتند نه و لي ... گفتم و لي ندارد بگذاريد بگويند كارهاشان از سنگيني خارج شده و... و خلاصه شد تصاوير خيالي از اشعار كه مخاطبش نيز بيشتر نوجوانها بودند و در كمال تعجب هم استقبال بيشتري شد و هم فكر ساختن و اجراي اين كارها بسيار وقت گير تر و توليد آنها سخت تر از كارهاي جدي ماقبل بود. و تجربه اي شد كه براي همه گير شدن ايده ، هنر و هر كاري بايد راه هاي نفوذ در بين آحاد مردم را پيدا كنيم و كاري روانه ي بازار كنيم كه هم ارزش هنري داشته باشد ، هم نو باشد و هم هم زباني فرهنگي و بصري با مردم خريدار بر قرار كند چرا كه كار انتشاراتي بدون مخاطب خصوصا اگر روي آن سرمايه گذاري شده باشد كار بي حاصل و ريختن سرمايه در چاه است مگر اينكه براي دل كار كني و يك سيمت هم كم باشد كه متاسفانه در بسياري موارد بنده از اين دو موهبت بر خوردار شدم ! و حالا زمان آن رسيده بود كه مخاطب شناسي صورت بگيرد ....
يك نكته را همين جا بايد روشن كنم. اينكه شاعري از كارهاي توليدي ما پر آوازه تر شود و ما كمكي به شناساندن و مطرح شدن آنها كنيم كه ايراد نيست هست ؟ اين كه مردم بيشتري از حرف هاي هنرمندي اطلاع بيابند بد نيست ، هست ؟ يا نكند بعضي ها خيال مي كنند شعر و نوشته هاي شاعر و يا نويسنده اي مختص خلوت خاص دود گرفته ي حضرات منورالفكر است و بس ! اگر به قول سيد علي صالحي آدمي پشت كاميونش بنويسد : حال همه ي ما خوب است اما تو باور نكن – و خودش اين را جنبه هاي مردمي شعرش بداند ، خوب است يا بد !؟
مردمي شدن جايگاهِ هنر مندان را پائين مي آرد يا نفوذ آن در آحاد مختلف مردم آرزوي هر هنر مندي است ؟ من شخصا با استفاده ي هر مطلب و مقالي در هر جايي مخالفم حتي به دوستاني كه خواننده و بيننده اي هم دارند و در نوشته هاي خود خطي مثلا از بامداد مي آرند و خط بعد از لباس زير فروشي مادام فلاني مي نويسند خرده مي گيرم كه به جا استفاده كنيم – اما نبايد مخالف استفاده ي مردمي از شعر و نگارش آثار هنر مندي باشيم به بهانه ي ابتذال – چرا !؟ معلوم است چون ما از مابهترانيم و مابقي َاخ ! – اين حد و مرز را در رابطه با مثلا حافظ يا مولانا چه كسي معلوم مي كند ؟ حافظ شناسان بزرگ جهان در گير همان حافظي هستند كه عوام فال آنرا زبان غيب مي دانند و هر كسي از حال خود به هنر مي نگرد گيرم مقام يكي بالاتر از ديگري باشد اما اين توان شعرِ و هنر شاعر است كه هم مخاطب خاص دارد و هم مخاطب عام واين هنر اصلي هنر مند است - اگر به قول دوستي آقايان سبيل كلفت راننده كاميون پشت بار كش هاشان مي نويسند :
و اين منم / زني تنها / در آستانه ي فصلي سرد
خوب است يا بد !؟- كه البته من بعيد مي دانم حتي از بعد ظاهري به اين رشد خوانشي از شعر و مطالب رسيده باشيم كه اين اتفاقات – مثل كشورهاي متمدن – حتي در واگن ها ي مترو و پشت كاميون ها بيافتد – اما به هر جهت اين چه معني مي دهد ؟
حال از زوايه اي ديگر : به واقع اينكه آدم تنها ي تنها زن باشد و هنگام آش پزي يا پياز خرد كردن گريه اي هم بكند كه منم زني تنها .... حق استفاده از اشعار فروغ و ديگران است ؟
اينكه خانم ها موقع شستن ته بچه هاشان يا در فشار تنهايي يا آزار همسر، دوري از معشوق و خاطره نويسي در دفتر هاي عقايد و موارد مشابه ياد اشعار فروغ بيفتند حق ِ استفاده از شعر فروغ است و فرق اين خانم ها با آن آقايان سبيل كلفت راننده كاميون چيست ؟
حتي بعضي از بانوان مدعي هنر مند و آقايان همه چيز دان چند در صد به جان كلام فروغ ، سهراب و ديگران دست يافتند و توانستند كلامي به وسعت ، جاودانگي و غربت نوشته هاي آنان خلق كنند يا آن نوشته ها را سر مشق ِ چگونه نوشتن خود قرار دهند ؟
اينكه از فرط تنهايي بميري و خيلي آه داشته باشي جواز استفاده از اشعار فروغ است و بواقع آن تجردي كه فروغ از آن مي ناليد و آن غم غريب ِ زنانگي فروغ را فهميدن است ؟ اين آن تبديل از كثرت به وحدتي است كه در اشعار فروغ اتفاق افتاده است ؟ آيا نمي توان مرد بود و با زن درونت درد زنانگي فروغ را بفهمي و از درد او دردت بگيرد و حتي دادت در آيد ؟ گيرم به گفته يكي راننده كاميون هم باشي ...
پرت شدم – به هر حال اهورا شكل گرفت تا امروز – خيلي از كارها را براي دلم و دلمان كار كرديم و حاصل شد دهها ميليون تومان اجناس فرهنگي كه در انبارها مان خاك مي خورد و سالها مانده و ديگراني كه عقلشان كار مي كرد سر مايه ها را در خريد زمين و تلفن و پرايد و چيزهايي از اين قبيل انداختند و يك شبه ره صد ساله رفتند و ما شب ها بيداري و فكر كرديم ، روزها كار و حاصل در آمد سالهاي سال از طرق مختلف را در بازار فرهنگ ريختيم و امروز انبارهاي لبريز مواد فرهنگي برايمان مانده + بازار بي در و پيكري كه از در و ديوارش دزد هنري و فرهنگي مي بارد و هر تازه از راه رسيده اي به ذخيره ي سالها زحمتت مي زند از بازاري كارها تا روزي نامه هاي معلوم الحال و كسي نمي گويد به چند من ! و البته يك چيز هم هنوز برايم مانده و آن كله ي خرابي كه دست بردار نيست تا پيروزي !
مثلا تولد است !
نمي خواستم حالت گله به خود بگيرد و تمام حرفها را فاكتور گرفتم و اين شد – نمي خواستم گله كنم – خواستم گزارشي بدهم و بگويم اين روزها سالگرد تولد اهورا است – همين

2- 17 آذر كه گذشت اين وبلاگ تولدش را پشت سر گذاشت - 7 دسامبر 2002 وبلاگ اهورا را با كمك هاي دوست عزيزي راه اندازي كردم. نوشته هاي اول خيلي گيج بود و خيال مي كردم در اين صفحات تنها خاطرات كاري و حرف هايي خواهم نوشت اما زمان كوتاهي نگذشته بود كه به قول يكي دو ريالي افتاد و اين خانه تبديل شد به شعر و پراكنده نويسي هايي از اين دست و مابقي كه مي بينيند- روزي دوستي پيشنهاد ادبيات اينتر نتي داد كه به نظرم جالب رسيد – نمي دانم شعر اينتر نتي از نظر فرم و فيزيك شعري در اين كارها انجام شده يا نه و لي از نظر مفهوم و محتوي حتم دارم اشعار اين سالهاي و بلاگ نويسي تاثير عميق ِ نا خود آگاهي از پديده ي وبلاگ داشته – و چيزي كه بايد اضا فه كنم اينكه از طريق اين صفحه ي زپرتي ِ به درد نخور آشناهاي زيادي پيدا كرده ام – آشناهايي كه بعضا با هم آنقدر دوست شده ايم كه جدايي غير ممكن مي نمايد حتي اگر هر روز با هم در بحث باشيم – آشناياني كه شايد چشم ديدن مرا نداشته باشند – آشناياني كه حالا ديگر اگر روزي از آنها بي خبر باشم برايم غير طبيعي به نظر مي رسد و بي تعارف ميگويم تمامشان را دوست دارم حتي آنهايي كه از ديدن من و اين صفحات كله شان را در توالت ها فرنگي فرو مي كنند و از ته دل بالا مي آرند و تمام اين ها را مديون آشنايي با اين پديده ام كه دوستان و دشمنان جديدي به من عطا نمود و افق ِديد ِگسترده تر و مخاطباني خارج از شهر و كشورم به من بخشيد و براي همين است كه تولدش به يادم مانده

3- شايد ربطي به ما بقي قضايا نداشته باشد اما در همشهري خواندم كه علي موسوي گرمارودي از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي طي حكمي مسئول راه اندازي " انجمن شاعران پارسي گوي جهان " شده است .
مبارك است ! گرمارودي ديگر به آچار فرانسه ي تريبون هاي رسمي ايران اين روزها تبديل شده و كم كم عادت مي كنيم هر خبري از شعر ، از طرف بلند گوهاي رسمي به گو شمان مي رسد نام گرمارودي را بشنويم !
از اين حساسيت كه بگذريم خيال مي كنم تشكيل اين انجمن جاي شكر دارد به شرطها و شروطها !
اول اينكه اينهمه كه مي شنويم جامعه ي عرب ، انجمن عرب زبانان و چه و چه ها ي ديگر تشكل فارسي زبان ها در جهان را در هر شكل و شمايلي با يد به فال نيك گرفت – يادمان نرود كشورهاي ديگر و البته بسياري مردمان ديگر غير از ايران فارسي زبانند و البته كه شاعر !
اما بواقع من نمي دانم چرا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي پرچم دار اين مهم شده است و تكليف چيست ؟ آيا بايد باز هم شاعران اسلامي نويس در اين انجمن جمع شوند ؟ آيا اسلامي نويسي شرط عضويت و شناساندن اين شاعران است يا پوئن مثبتي است ؟ يعني حضرات و در راس آنها موسوي گرمارودي با حضور شاعران مهاجر و آنطرفي ها هم در اين انجمن موافق هستند يا نه ، بر عكس آن شاعران اين انجمن را به رسميت مي شناسند و اگر نه چه رايزني هايي براي آشتي آنها و نهايتا عضويت در اين انجمن كه ظاهرا بايد خانه ي اصلي شاعران پارسي زبان در جهان ! باشد انجام خواهند داد ؟ و گرنه چنان كه اعلام شده است چاپ كتاب جمعي و عضويت رسمي و وابسطه و حتي اعطاي جوايز جهاني سالانه كه آقايان مدعي اجراي آن شده اند تنها مراسم سمبليك و مهجور ديگري كنار مراسم هاي اينچنيني براه خواهد انداخت.
بايد ديد آقايان در زير اين عناوين چه كار به درد بخوري انجام خواهند داد و چه جمعي از شاعران داخلي تشكيل مي دهند تا ديگر شاعران فارسي زبان هم تشويق به همكاري شوند و عطا به لقا نفروشند و آقايان نيز به جايي رسند كه اين حرف ايرج زبان حالشان گردد، كه:


چو عنقا را بلند است آشيانه

قناعت كن به تخم مرغ خانه

والسلام -

 Majid | 6:08 PM 


Comments: Post a Comment




Someone who isn`t like Anyone

شعرهاي محمـد مجيـد ضرغـامي
فرستادن نظرات

آرشيو

...........

با عرض پوزش - :
هرگونه برداشت مطالب اين وبلاگ به هر شكل از اشكال جهت چاپ و انتشار بدون اجازه كتبي صاحب وبلاگ ممنوع است و استفاده اشعار و مطالب در وبلاگ هاو سايت ها با آوردن نام صاحب وبلاگ و گذاشتن لينك اين وبلاگ مجاز است

...........


تورا بخير و ما را بال ِ سنجاقك




(اسم اين كتاب)
(سلطنت ارديبهشت نيست)
شعر و طرح هاي محمد مجيد ضـرغامي
....
مجموعه شعرهاي در دست نشر:
من و گنجشك هاي طبقه ي هفتم برج سفيد / دور دنيا در هشتاد شعر / ( آ ) ي با كلاه / عبور از جهان هاي ذهني

...........



موسسه فرهنگی هنری اهورا


( کانون تبلیغاتی اهورا )

مبتكر باز توليد آثار و تصاوير شاعران كهن و مدرن ايران در قالب پوستر، كارت پستال و تقويم براي اولين بار در ايران
.........................





انتشارات سرزمين اهورايي


ناشر كتاب هاي نفيس، هنري،
ديوان اشعار و كتاب هاي ايرانشناسي، تخت جمشيد و ...


دفتر مركزي:
22866858-22866859-
مرکز پخش:22882011
فروشگاه تجريش:
22720409



..........................




منتخب مصاحبه ها و مقالاتم در مطبوعات:
......

لطفن از حراج شاعر دست بردارید!
( به بهانه حراج وسایل شخصی احمد شاملو توسط فرزند ذکور) - نشریه رویش



ليسبون آخر دنيا است - روزنامه شرق


روزنامه همشهري - چفت و بستي براي بازار آشفته ي مواد فرهنگي


بسوي بيداري علمي - فرهنگي
مجدد آفريقا

ورود ديسکهاي نوري در عصر انفجار اطلاعات

نمايشگاه بين المللي کتاب تهران
در نيمه ي راه!؟

گفتگوئي با خانم «رزا بردي گالييه وا »
قزاقستان چه خبر !؟

به بهانه نمايشگاه کتاب کودکان آفريقائي
سلام بر نايروبي

کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران
کدام مرکز اسناد !؟

ديروز و امروز حسينيه ارشاد

صداي پاي آب يا غرش سيلاب !؟

از پيروزي تا شيکاگو !
گفتگوئي با« داوود رشيدي »

حرفهائي از صميم دل
گفتگوئي با« خسرو شکيبائي»


دين يا دنيا
گفتگو با« عليرضا خمسه »

درد دلهاي يک هنرمند
گفتگو با «امين تارخ»

گفتگو باخانواده ي « حميد عليدوستي »

پاي درد دلهاي « محمود معمار »



* * *



دوستان


***
سايتهائی که می بينم :
.....
دکتر علی شريعتی
بنياد شريعتی
احمد شاملو
غلامحسين غريب و خروس‌جنگي
يدالله رويائي
صمد بهرنگی
پرويز شاپور
فروغ فرخزاد
عباس معروفی
کلاغ
ماني ها
دیگران
رضا قاسمی ( دوات )
کاپوچينو
آينه
پندار
مشاهير
گلستان
دوهفته نامه فروغ
دريچه
کتاب هفته
بزرگان ايران در جهان


***
















خارج از برنامه:

حافظه ي حجم
و پاسخ به تهي بودگي
( نامه ي سيد علي صالحي
به يد الله رويايي )

"اهورا"


هي................جو!

به بهانه ي روز شعر و ادبيات فارسي

در سرزمين قد كوتاهان

……………………… حرف هايي به بهانه ي تئاتر " من از كجا عشق از كجا "فروغ فرخزاد به روايت و كارگرداني پري صابري – تئاتر شهر آبان و آذر83


ماهي سياه كوچولو - خروس جنگي و يادي از سيروس طاهباز

1383 هنر نزد ايرانيان است و بس ! - حرفهائي به بهانه ي ( ادبيات داستاني در وب ) نشست حاشيه اي جشنواره وب

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

فروغ فرخزاد از زاويه اي ديگر

مسيحا برزگر،دارينوش و سگ کشي

مدرن، پسامدرن و ساختارشکني

از ماست که بر ماست

احمد رضا احمدي،چلچراغ وکارنامه

شمس پرنده نبود ( به بهانه نمايش شمس پرنده خانم پري صابري









AHOORACARD
AHOORA - Yahoogroup
AHOORA - Orkut
AHOORA - Fotopages
AHOORA - Fliker





































Free counter