|
20 January, 2005
مرگ نازنين نظام شهيدي
و كنده شدن دُمل ِ ناگرفته ي زخمي كهنه
.....................................................
" چرا شما نمي گوييد
در فصل بعدي داستان
من كجاي اين خانه ايستاده ام
و بروز ماه بر انگشت من
چه ساعتي خواهد بود ؟ "
نازنين نظام شهيدي ، شاعر « ماه را دوباره روشن كن » در گذشت. نمي دانم بايد چه چيزي بنويسم ؟ هر چه از او مي خواهيد بدانيد و هر چه از او نبايد بدانيد و يا هر چه از او مي گويند و يا هر چه از او ساخته اند را در اينجا مشاهده كنيد.
مي خواهم چيزي بنويسم، اما نمي دانم چه بايد نوشت ؟ حرف هاي تكراري با قوالب اوراقي و چرك و چروك اين روزها،مثل متاسفم يا آه و ناله و يا ژست هاي روشنفكر مابانه ي حضرات با كلاه و بي كلاه ؟ بنويسم مرگ پايان شقايق نيست ؟ بنويسم اگر شاعر بميرد، شعر مي ميرد؟و يا به قول بامداد بنويسم: شاعر يك كلام در نگذشتني است !؟
شايد اين براي بعضي ها تبديل به سنتي شده كه تا آدم هاي ريز و درشت ، جلو ي چشم آنها قدم مي زنند، حرف مي زنند، شعر مي نويسند و يا سخن راني مي كنند برايش كف مي زنند و همينكه آن آدم به هر دليلي رو بر گرداند مسايل خصوصي زندگيش ( از آنهايي كه هيچكسي نمي خواهد ديگران از آن با خبر باشند ) را هزار برابر مي كنند و جار مي كشند و خدا نكند كه آن آدم چهره از بيداري ساعت ها فرو كشد و دست از دنيا ....
. چرا نقل مجلس مامردم ، بيرون كشيدن پرونده هاي راست و دروغ هنر مندان است تا با بيان بي مورد آنها عقده هاي حقارت خود را تسكين دهيم و دردها و دگرآزاريهاي نهفته ي خود را چاره اي انديشيم ؟
تا كي بايد بعضي از حضرات قلم به دست به دليل ضعف برسي ِ آثار ، زندگي خصوصي شاعر و نويسنده ي اين كشور را شخم بزنند و هزار و يك حرف درست و نادرست از جنبه هاي تاريك زندگي انسانهايي بيان كنند كه ديگر در بين ما نيستند و آبروي خلوت آدمهائي را با هزار دروغ و دغل و يا حتي درست - خرج كنند كه آنها حتي نمي توانند از خود دفاع كنند. چند سال از مرگ فروغ گذشته و هنوز داستان زندگي فروغ بازيچه ي آدمهاي بي كاري است كه يا مي خواهند از تيره كردن چهره ي انساني بي دفاع سيماي روحاني خود را به نمايش گذارند و يا به بهانه ي دلسوزي، دفاع از او و يا دادن جواب هاي آنچاني ( كه خودتان بهتر مي دانيد ) مي آيند ، حرف هاي مفت ديگران را تكرار مي كنند ( آن هم در جمع و يا نوشته هايي كه هر كسي مي تواند به راحتي آن را بخواند ) و با چسباندن خود به حواشي در حقيقت دنبال پوششي براي سر بي كلاه خود هستند و يا فكر علم كردن خود ِ از ياد رفته و حاشيه نشينشان، با نام و آبرو ريزي از فروغ و ديگران ...
گويا اين امل بازي ادبي ناتمام و مطرب بازي حضرات خاله زنك بي انتها است.
نمي خواهم اراجيف مطرح شده را تكرار كنم كه تكرار – آن را گسترش مي دهد . اما براي آدمهايي كه غم به هيچ جايشان هم نمي رسد از اخبار ِ بي چراغي ، چه فرقي دارد شاعرو نويسنده و هر كسي كه پر مي كشد ، كدام دريچه را براي رهايي انتخاب كرده است ؟
بيان درست و نادرست اين اتفاق چه دردي را درمان مي كند غير از ريختن آبروي انسان محترمي كه خود را با آثار و شعرهايش به ما نمايش داده و خودش احساسات زيبايش را در قالب شعر ريخته وبه ما تنها حق ِ سهيم شدن در اين آثار را داده است.
اگر قصد در مان داريد دنبال چاره در جاي ديگر باشيد. شما كه داعيه دار ِ انسانهاي در راهيد، شما كه ككتان گزيده است از ديدن آفتي كه گاه به گوشه كنار بعضي انجمن ها خورده است ، چرا قلم به مفت مي زنيد !؟ آب از روي افتاده بر مي گيريد؟ جرات نشانه رفتن اين باطلاق ادبي كه روزي روزگاري از ارثيه ي بي در و پيكر اجدادي داغ ديده از مظلمه ي سياووش ، به دست ما رسيده است را داريد؟ ارثيه اي كه حتي جوان تر ها ، حتي نوجوانها باورشان شده كه سر قباله ي ماه دختر شعر و داستان نويسي اين مرز پر گهر است و اگر دودي به لب و نشئه كننده اي از آن دست كه خودتان بهتر مي دانيد در جيب مني نويسنده و شاعر نام نباشد ، نيستم از درجه ي حضراتي كه حماقت تئوريهاي من در آورديشان سر به آسمان بالا زده و از قلم هايشان غير ِ نيش زدن كاري بر نمي آيد.
اين درد درماني چاره انديش و مرد و مردانه مي خواهد و همت عالي چه كسي كارساز است ؟ و صداقت كيست كه هم تراز ؟
اين چاره اي وراي حرف هاي خاله زنك هاي بازاري مي خواهد و كي پيش آيد كه نسلي به زانوهاي همتي بلند كنند خود را و كجاست مجالي كه خارج از نيش زدن ها و گزنك ِ دوستان ِ حاشيه ساز باشد تا بي نام و نشان ِ اين همه نجابتي كه رفته اند و خواهند رفت، انگشت اتهام از سر دوستان بردايم و دشمن از انجمن بيرون اندازيم- فكر چاره اي باشيم كه جوانترها نيز ....
نازنين نظام شهيدي هم رفت و مرگش بهانه اي شد تا دُمل ِ نا گرفته ي زخم جامعه ي ادبي كنده شود و يادمان بيايد اينجا براي سنجش كارهاي اهالي قلم معيارهاي تخصصي كارساز نيست و نوچه ها ي پير و جوان ادبي رسالت پيامبراني را از شاعران ِ در راه مي خواهند ، كه خود هر گز جنس آن را نمي شناسند.
تمام
|
|
|
|