|
23 January, 2005
با چهل درجه اختلاف
............................
خاكستر كه ريختي
كنار همين پنجره بودم
براي دلتنگي آسمان
چتر هاي ليموئي ساختم
و به عابران روزمره بخشيدم.
به آسمان نخ دادم،
و ريسمان از شنيدن نام تو ريسه رفت
صداي باد بود و من
كنار اين پنجره
به چتر هاي ليموئي نگاه مي كردم
و عابران روزمره
يكي بعد از آن
از خطوط به نقطه ها پناه كه آوردند
شعري ساختم
نقاط را خرج تو كردم
به نامه ها خنديدم
دهان ماهي از رندي آب گرد بود
و حباب ها
دواير بي فرمي شدند كه استحكام را به خنده انداختند.
خطوط از عمق خالي شد.
زاويه ي ديد به صفر نشست
سايه ها به نور دستور مي دادند
و اضلاع تمام مكعب هاي عالم
به مركز مي شكست
و هرم ها،
هرم هاي بي شماري كه براي تو ساخته بودم
ازخجالت
در مساحت خود چين خوردند
به نماي جانبي افتادند
ابعاد در هم ريخت
و آب ها كه راه افتادند
نامه ها يت را برداشتم
با ورق هايش قايق ساختم.
از تمام تكنيك ها ي آب
رنگ كردمش
و به ارتعاش چين ها انداختم.
از لباس هايت براي كاغذ ها طرحي زدم
و ماه گرفتگي ِ پهلويت را
براي خودم و اين روزها
كه رهايت كرده ام
و هنوز هم
كنار همين پنجره كه بودم
...
..
.
.
83/11/3
.............................
پسوند اهورائي :
زاهد
ار رندي ِ حافظ نكند فهم
چه باك !؟ ...
..........................
پسوند بي ربط:
W.B.C. 6300/CUMM
R.B.C. 5.80 MIL/CUMM
HEMOGLOBIN 16.1 GR/DL
HEMATOCRIT 48.8 %
M.C.V. 84 FL
M.C.H.C. 33 G/DL
PLATELETES 177000 CU/MM
E.S.R. 1HRS 2
URIC ACID 5.4 MG/DL
LDL 43 ...
.
.
.
هراس من – باري
همه مردن در سرزميني است كه مزد گوركن
از آزادي آدمي افزون باشد .
|
|
|
|