|
03 February, 2005
از ميان فيلترها
.........................
لنگ ظهر را
جِر مي دهم.
شيطان دستمال حرير دارد
پشت شيشه ايستاده
لكه ها را فشار مي دهد
به دود اسفند مادر
و چمدان هاي من نيش خند مي زند
هوا را قرقره مي كند
فرفره مي شود
دور تمام فكرها بال مي زند
و مادر
از دست گوشهاي او
خواب هايي كه براي من ديده را
به آسمان هفتم فوت مي كند.
دلم براي شيطان
غش مي رود
براي مادر
و براي تمام كاغذ هاي عالم
كه اينجا
كنار دستهاي بر افراشته ام
تا مي شوند
و به شيارهاي باد
واگذار مي شوند.
83/11/15
.....................
پسوند اهورائي:
دي عزيزي گفت :
حافظ مي خورد پنهان شراب
اي عزيز ِ من !
گناه
آن به كه
پنهاني بود ....
.....................
پسوند بي ربط :
عرض شود: اين فيلتر هيچ ربطي به اون فيلتر نداره و بنده از همين جايگاه مقدس اعلام مي كنم كه باز آدمهاي روزمره براي شيخ اجل حرفي نسازند. ضمنا يكي مي گفت اگر اين آدمهاي فيلتر ساز عقلشون برسه اين همه هزينه ي اين كشور باستاني 6000 ساله رو خرج ساختن فيلتر نمي كنند و از اين فيلترها براي پاك سازي هواي آلوده ي ِ تهران بزرگ كه در جهان شهرت فراواني داره استفاده مي كنند و از ما كه گذشت رحمي به فكر بچه هاي مي كنند بجاي ريختن روزي هزار دستگاه ابوطياره در اين شهر بي در و پيكر .... به من هيچ ربطي ندارد . گناهش گردن آنكه گفت !
|
|
|
|