|
03 February, 2005
سلطنت ارديبهشت
......................
تو را بخير و ما را
بال سنجاقك.
ما را تشنگي ديدار.
تو را بخير و ما را
اردي بهشت منهاي پنجاه
ما را
كوچه هاي باريك آدم
هواي بهار
باران
بار
آن
كه زير سيب له مي شوم.
از آسمان هفتم كه افتاديم
نگاهم مي كني
هشتي ابرو بالا مي اندازي
خنده خنده
حبابها مي تركند.
دوره مي كنم :
تورا بخير و ما را بال سنجاقك
تو را بخير و ما را تشنگي ديدار
تو را بخير و ما را تنهايي آدم
تو را بخير و ما راسلطنت ارديبهشت
تو را بخير و ما را كوچه هاي باريك
تو را بخير و ما را
- تنها
فريب عاشقانه ي حوا .
..................................
پسوند اهورائي:
دولت عشق بين،
كه چون
از سر فخر و احتشام
گوشه ي تاج سلطنت
مي شكند
گداي تو !
دلق گداي عشق را
گنج بود در آستين
زود رسد
- به سلطنت
هر كه بود گداي تو ...
...............................
پسوند بي ربط:
بهمن است درست - نق نزنيد كه شعر تكراري و باز سلطنت و باز ارديبهشت يا به قول يكي ارد با بهشت !
نمي دونم بر داشت شما از سلطنت يا ارديبهشت چيه ؟ اما برداشت من از تك تك اين كلمات حسي وراي دايره ي بخت برگشته ي اين كلماته كه مي نويسم و براي همين نمي دونم بايد چطور ازش حرف بزنم يا نزنم يا .... شايد اين درست باشه كه شاعري اهليتي مي خواهد و يا شايد اونها كه شعر يا شاعرانه مي نويسند اين حرف ها را بفهمند شايد هم نه – منظورم از فهم اون حرف دم دستي عوامانه نيست منظورم حس مشتركي است كه ايجاد مي شه...
باري حرف هاي بهمني ، بِهمني و هيومني و وهومنه اي پيش گرفت – نگاه كردم- دلم براي اين ارديبهشت منهاي پنجاه و سلطنت و پر ِ پرواز اهورائيش گرفت يا شايد تنگ شد يا هر چي ديگه !؟
به حافظ سر زدم دنبال اسم و حرفي از او بودم كه براي كتابي كه زمان ميوه ريز ِ آسمان هاي فرداها گوش شيطان شنوا قراره از زير برو بياها خارج بشه و بلكه به چاپ برسه – پيدا كنم ، چندين ماه پيش بود - آمد:
دلق گداي عشق را گنج بود در آستين
زود رسد به سلطنت هر كه بود گداي تو !
معطل كردن كار شيطان بود و اسم اين مجموعه – كه شايد مثل مجموعه ي آي با كلاه يا از پشت ميله به دست فراموشي سپرده بشه – شد سلطنت ارديبهشت و نمي دونم ، راستي راستي نمي دونم چرا اين اسم بعضي ها رو قلقلك مي ده !
بگذرم – چند شبه كه به بيداد بي گناهي دستهاي بر آمده از ارديبهشت فكر مي كردم و اينكه ما چقدر اختيار به انتخاب داريم و اين تبعيض هاي ريز درشت از كجاها آب مي خوره و چقدر آني است كه بايد باشد – بگذريم...
حرفي نزنم بهتر است
گفتم بيايم و اين شعر را بگذارم بالا – بعد رفتم سراغ حافظ – آمد :
بيا و سلطنت از ما بخر به مايه ي حسن
واز اين معامله غافل مشو كه حيف خوري !
والسلام نامه تمام
83/11/15
|
|
|
|