|
18 March, 2005
عيد آمد و ما ... ................................
1-
به زمان دست خورده ي آدمها ساعت نمي دانم چند بود و به زبان گنجشك ها امتداد شب. جمشيد، از دروازه هاي كاخ فروهر گذشته بود و آفتاب ، شب را به گريه آورده بود. " حسنلو " آن نمي دانم كجاي باستاني نبود و درياي اروميه حوض ِ كاشي مادر بزرگ و جمشيد كنار درخت شاتوت قدم مي زد. روز نو مي شد و او براي نغمه هاي نوروز پرده از بهار مي گشود .
2-
شب كه مي خواهد تمام شود آينه ها خميازه مي كشند گل هاي لاله عباسي از ارتعاش تصويرهايشان در حوض غش مي كنند و جير جيرك ها از دلهره كنار آب مي خوابند.
3-
پايان هر سال زمان هرزه ي بيماري است تا محققان ِ بي كار روزها را به آنچه خيال مي كنند و معاني را به هرجايي بودن كه مي خواهند براي ذره اي بيش بيشتر از تمام حقايق عالم بيشتر از نگاه تو و بيشتر از دهان گرد ماهي ها – حتي و اين روزها كه مي بيني مثل تمام روزهاي آخر سال تكرار بي مقدمه ي آقايان براي آدم هاي روزمره ي بي شكل است و تصوير امروزي تر شده اي تا مادها و پارس ها دست دوستي به سوي پارت ها پرتاب كنند و آرين هاي جنوبي كه از خير اروپا گذشته بودند سيب هاي لبناني را پاي ميز هاي گرد ي كه از فرم وامنده است دو نيم كنند نيمي براي خاطر آرين هاي اروپائي نيم ديگر براي خاطر بازماندگان و خدا را شكر كه زير همين گذر باستاني هم – حالا كسي نيست كه نداند فراموشي عجب ! و عجب كه انسان جايزِ هر خطايي نيز هم
4-
انسان آرزومند است و آرزوهاي بيشماري به انتظار خرداد ِ آتي و من هم به همان ميزان كه شما مي دانيد جمشيد را كه مي بينم به سبيل هاي از گوش در رفته اش – كه حالا به عقربه هاي شكسته ي ساعت مي ماند و به صداي گرفته ي پشت دماغش شك مي كنم كه جام را به جيب آرين هاي جنوبي داده باشد يا شايد، شايد كار زرتشت باشد پيامبر باستاني تنها پيامبر آريايي هاي حسرت خور كه به ميزان تمام اكتشافات عالم ماجراهاي امپراتوري باستان را از بر كرده اند و پندارهاي نيك را خرج كردار كرده اند و گفتارهاشان هم ديگر براي گوش هاي بدهكار حرف هاي چروك تكراري است. و من خيال مي كنم من هم مثل تمام آدم ها آرزومندم و آرزوهاي آدمي مثل سالهاي كبيسه تمام نشدني است.
5-
چيز زيادي نيست اگر ده بيست خط اين شعر براي آرزوهاي من باشد !؟ دنيا را از كدام طرف نگاه مي كني بلكه هم گوش كسي كر نباشد يا باشد هم تفاوتي مي كند ؟ آرزوهاي من براي رضايت خاطر همين خطوط براي آسودگي فكرهاي سر گرداني است كه تعطيلات آخر سال جاري در لايه هاي خاكستري مهمان اتم ها شده است و ناتواني ذهن مخاطبان خيالي هم جلودار دكمه ها نيست و انگشت هاي من كه يك ريز بدون هماهنگي مِتا با فيزيك روي آنها مي رقصند و براي رضايت حال همسايگان ِ مجازي هم – حتي حرف هاي روز مره بلد نيست و سال نكو كه مي گويند همين بهار است كه پيدا است و حرف هاي نا گفته اي كه تمام نخواهند شد.
6-
از خير تمام حرف ها هم بگذرم خيال تو راحت دست از آشيانه ي گنجشك ها بر نخواهم داشت. به من چه كه دندان هاي نويسندگان تازه از راه نرسيده از فشارهاي هشت و نيم ريشتري كليد شود يا آقايان همه كاره سايه ي نداشته ام را به ميهماني تير هاي اسفندي و خودم را به جشن باند ها ي كور كچل ِ حسن قلي بيگي يا گرد هم آيي حرف هاي مفت ِ هزار و جب يك پشگل فضله پراني ادبي و آنچه خودت بهتر مي داني دعوت كنند. بچه كه بودم روزمرگي مد روز نبود يا اگر هم – به من ياد ندادند شايد هم دادند و من نخواستم و اين چنين شد كه شعر نقش گل مرغي است كه بعضي روزها كنار پنجره ي قلب سبز و آفتابي كه مي شود مهتاب رويان دست خودشان نيست دست تو و من هم دست خداهم – شايد
7-
روز ِ نو از روز ِ كهنه بهتر است و دوست كهنه از دشمن كهنه بدتر سال پانصد و سي و چهار قبل از ميلاد را مثال مي زنم كه ترفيع نظاميان و عفو ملوكانه را كورش – موسس امپراتوري بزرگ ايران به دهان باز نوروز خوراند و مورخان بي سواد را 2000 سال به اشتباه انداخت و تهران بزرگ امروز كه سرشار از آدمهاي بازديد كننده اي است كه براي دو ستان و آشنايان گل ها را از دم تيغ رد مي كنند و نمره ي قبولي كه مي گيرند سيزده روز بيشتر نمي گذرد و روز از نو و روزي هم، حرف هاي امروزي هم
8-
تمام حرف هاي اين روزها در شعارهاي تبليغاتي تابلو هاي بيل برد پيدا مي شود. خانم هاي عصر دلو براي عيدي بقاياي سربازان هخامنشي قلم هاي نوك تيز مي خرند و داريوش در سال پانصد و پانزده قبل از ميلاد بود – اگر اشتباه نكنم از همين قلم ها ي نوك تيزبود كه مي خواست آروزها يش را بر سنگ نبشته ي بيستون بكوبد و ايران را تنها كشوري كند كه رسما و تاريخن سند مالكيت دارد. و آروزي داريوش كه: " خداوند ايران را از آفت دروغ و خشكسالي نجات دهد " به آنسوي خطوط رسيد و امروز راست تر از تمام داستان هاي عالم كه به انتها مي رسند و كلاغي كه در انتظار نوروز به خانه نمي رسد.
9-
اگر ده بيست خط اين شعر براي آرزوهاي خودم باشد و خيال كنم همين حالا كه از خواب بلند مي شوم نگراني هاي تمام آدم بزرگ ها از مدار رابطه هاي " براي روز مبادا " پر كشيده است دوستي ها معني آنطوري كه بايد و نان ها به نرخ ِ روزهاي ماقبل تاريخ شده است دواير به قدرت آن روزها شده و حلقه هاي رفاقت براي رضايت چهار آدم نصفه نيمه بوي گند ِ گاو هاي بندي نمي دهند، جاي شما تنگ نمي شود !؟ چيز زيادي نيست اگر براي بي چراغي آرزوهايم خواب نقطه ي نون ِ آسمان ويا تمام دوستان حقيقي و مجازي را زير گنبد كبود ي كه هر كسي براي خودش مي خوابد و براي نگاه خدا بلند مي شود خنده از روي ناچاري كنار لب هايشان بيكار نيست و حقيقت پا انداز هزار كاره ي دم ِ دستي آقايان و خانم هاي متشخص كه ديگ ِ تفاخرات علوم ِ انسانيشان از جوش وا نمي ماند – ببينم . و كسي به آنها بگويد : هيچ چيز دور نيست اگر باور كنيد عشق بدون تصاحب همين خطوطي است كه دايره يِ نگاه را هاشور مي زند و قدرت تشخيص زير انداز نخ نمائي نيست كه دوستان براي رضايت خاطر يكديگر زير پاهاي گاو مي اندازند و آنرا كه بستند روي دفترهاي مجازي مي نويسند : شتري است كه پاي در ِ هر خانه و من هم آرزو هايي دارم و بيشتر از تمام آنها اين است كه پاي در خانه ام هيچ خوابي تعبير نگردد.
10-
حقيقت دارد يا نه ، فرقي به حال نگارنده نخواهد داشت بهار آتي سال ِ تمام خروس هاي تاج مخملي است و آدم هاي روزمره از خروس جنگ هاي زميني مي خواهند لشگر كشي بازماندگان داريوش از تخت جمشيد- كه نمي دانم سه هزار سال بعد از او در پرسپوليس ِ شيراز چه مي كند- به رومي هاي متمدن ِ امروزي كه پاي ميز مزاكراتشان مستشاران قاره ي هفتم دراز كشيده اند باشد تا درس عبرتي ديگر به نوادگان اسكندر مقدوني - كه از روي حسادت ستونهاي تخت جمشيد را مي شمرد - به رسم يادگار براي هزار سالگاني كه خواهند آمد بر جاي ماند.
11-
تمام آدم ها آرزوهايي دارند ومن زياده نخواسته ام اگر تنگ ِ آخر ِ سالي قلم هاي بيكار را به خواب تمام قلدر هاي دنيا ببينم . و براي يك لحظه هم شده خيال كنم سال نو كه خواهد آمد تمام قناري ها قفس ها را از ياد برده اند و جواب هر مصاحبه اي نقطه ي گردي به اندازه ي وزن حجمي ژوپيتر و بازتاب نوراني آن با چشم هاي غير مصلح آدم هاي روزمره است و خروس ها كه مي خوانند خبر آمدن روز است فتح شب هاي بي ستاره به فرياد يك ريز و روز ِ نو روزي نو
11-
فردا هم روز خدا است پسر بچه هاي عينكي شعر هاي مرا شخم خواهند زد و موبد ِ موبدان به اردشير اشكاني التماس دعا دارد تا روز ششم فروردين ماه تولد زرتشت باقي بماند و ساسانيان كه از راه مي رسند چشم هايشان به جمال تعطيلات نوروز روشن سبزه و سركه و سكه شمع را به سفره هاي هفت سين مي گذارند و " مرد آويز " نام خود را به گردن افتخارارت ايران مي آويزد به آسمان نگاهي مي اندازد آرزوهاي جوانان را عيب نمي داند و تعطيلات نوروزي را سر و سامان مي دهد.
12-
به زمان دست خورده ي آدم ها همان ساعت كه گفته بودم و جمشيد كنار حوض كاشي خانه ي مادر بزرگ به شعر هاي حافظ مي انديشيد " حسنلو " آن شهر افسانه ا ي كنار درياي اروميه نبود با دروازه هاي چوبي هفتاد مني كلون هاي آهني زنگ زده و آدم هايي كه خاك رويا هاي هزار ساله به عطسه انداخته بودشان و جام جم كه اينهمه آدم در جستجو يش به درون خود رفته بودند و هرگز باز نيامدند – هم زير پاهاي او شكسته بود. بوي نوروز مي آمد بهار آبستن ِ حرف هاي آنچناني بود خروس ها به جنگ شب مي رفتند و آينه از خنده ريسه رفت، به بالاي شانه هايم نگاهي كردم دوستاني را ديديم كه به چاره ي قدهايشان روي دوش من ايستاده بودند از آسمان ِ نمي دانم چندم واژه هاي دوشيزه را براي بي چرائي روياهايشان مي چيدند ومن به نسيمي كه از راه مي رسيد گفتم : از جام جهان نماي جمشيد بهترين هاي عالم را براي نوروز و دوستاني كه آن بالا بر شانه هايم سنگيني مي كنند ....
28/12/83
...................................
پسوند اهورائي:
ز كوي يار مي آيد نسيم ِ باد ِ نوروزي از اين باد ار مدد خواهيچراغ ِ دل بر افروزي
|
|
|
|