|
31 March, 2005
به چندين زبان نيمه زنده ي دنيا ...............................
طول زمان را به عرض جغرافيا مي رسانم و به مناسبت همين بهار جاري تمام برگه هاي سئوال را به خرج آسمان. مكان، ابتداي نام تمام جمعيت دنيا بن بست اول ، كنار الفباي اندام تو است زمان چهل درجه مانده به بي نهايت ِ فردا كه آسمان از اخم هاي آن جوري راحت خواهد شد و دست باد تمام برگه هاي سئوال را به اضطراب بعد از ظهرهاي ليموئي مي بخشد. امروز رنگ تمام روزهاي عالم است و فردا هم روز ديگر خدا است تا آدم هاي روزمره شال و كلاه را به گردن كج اندازند دست ها از آستين بالا روند ومن مثل همين امروز كه مي بينيد به عرض جغرافياي تمام دائره المعارف هاي عالم و دوستان و دشمنان طول زمان را مي خورانم شايد كه باور كنند ثانيه هاي پيش از مرگ – نيز سهمي از زندگي از زنده ي بدون گي و به زبان ِ دلشوره هاي سنجاقك مكان نمي دانم كجائي است كه آسمان به ريسمان گره مي خورد.
84/1/10
.....................................
پسوند اهورائي:
اول، ز حرف ِ لوح ِ وجودم خبر نبود در مكتب ِ غم ِ تو چنين نكته دان شدم ...
قسمت ، حوالتم به خرابات مي كند هر چند كاينچنين شدم و آن چنان شدم !
|
|
|
|