|
24 June, 2005
درد دل انگشت اشاره با لنگه ي راست صندل تابستاني و انفجار نارنج هاي افراطي ...................................
پاي درخت نارنج الف نبود كه نا به رنج اين سال ها انگشت هاي دو دستم را تا تو بيايي براي پوست تا تو براي بالاي بلند الف كه كوتاه مي آيد بي كلاهي اين " آ " به اندازه ي خواب نيم روز پشت تمام بعد از ظهر هاي ليمويي كه تابستان انگشت ب بالا كه مي برد ليموها كه زير فشار دست هامان دو هزار و پانصد سال سرود ملي را به ازاي هر سال دوازده نقطه دوازده هزار حادثه ي خطوط به خواب الف كه نبود – هم و بازتو، كه بهتر از من نمي داني هنوز انگشت هاي دو دستم را پاي همين درخت نارنج پوست مي كنم شايد يكي بگويد: فردا، آ ي ِ تمام آدم ها كه بي كلاه شد با كدام الف به كودكانمان سلام بگوييم !؟
3/4/84
...............................
پسوند اهورايي:
به خنده گفت كه : حافظ ! – غلام ِ طبع توام ... ببين كه تا به چه حدم همي كند تحميق !
............................
پسوند بي ربط:
ظريفي آورده است كه: راويان اخ بار و شاهدان آثار و شاعران شكر شكن ِ شيرن گفت آر از عار و ننگ نهراسيدند و راه بر تاريكي كه مي بستيدند چشم هايشان به چشم ملا بيفتاد و ملا دست چشم هايشان بر گرفت و ايدون بر سر جاهاشان نهاد و جماعت يك نفس بر نفس چيره شدندي به احترام اكثريت آرا ا ز ملا سئوال گرديدي كه : الا ملايا ! باز اين چه شورش است كه بر خلق عالم است؟ باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است .... ملا كه بسيار ملا بودي و در حرف و عمل از ديگر ملايان عالم حال و گذشته و آتي گوي سبقت در مي ربودي به خود بشد. دست بر ريش بلند بركشيد و ايدون گفت: يا ايهالجماعت ِ هميشه گريان . قولو يسمعو و لا نق نقو و لاكن غيرو هم به آرا ِ هذا به ايديهم لا تقابلو بالجوهريات ! جماعت از شنيدن خطابه ي ملا بي خود شدند و انگشت بر دهان مي جويدند تا به سر دست بر رسيد و كاتب آورد كه دهان عابران هر روزه از شيريني كلام ملا چون قرص ماه باز مانده بود و عام و خاص در تفكر كه " اين ديگر چه ملايي است كه ما نمي دانستيم و اين همه حرف هاي زيبا به وصله ي ميان نيم روز ما مي پراند و حرف هايش آدم را حالي به حالي مي كند !!؟ " پس برشدند و گفتند : اي ملاي ما كه الحق سزا باشد صفت نصرالدين كه عقل و دين از سر جماعت بر ربودي با اين سخنان گيرا و دست هاي توانا ، باز گوي چه خواهي بعد از اين سخنان گيرا تا آن دهيم مر تو را به روز گرم تابستان ، تا بُستان و باغ ب ِس ت ا ن ي و هر آنچه خواهي تقديم تو كنيم تا زين پس هر از گاهي ايدون كه نطق كني حال – باز ، آن كني كه حال كردي.. القصه – آورده اندكه ملا در انديشه بشد و چشم هايش چهار برابر مجمر خورشيد از گيرايي خطابه ي شبانه ي گرم تابستان و هشتاد و چهار بار گرد خود بچرخيد و پس از تامل بسيار گفت : اي جماعت حرف شنو – و اي مردم ِ زجر كشيده ي بيكار ! شيخ شمس باد بالايي در رساله ي روبرو آماده باش آورده است :از خود گذشتن آن باشد كه فناي في المريد آن گونه است كه خود فراموش كني نام و نشان را – پس شما راست سجلديات ( كه مايه ي كبر و ريا باشد و من بودن بر شما فزون آرد ) را به دست هاي ملا سپاريد تا آن كنيم با آنها كه رد هيچ انگشتي چونان كه شما جويديد را نشايد و ملا آن باشد كه به جاي تمام شما انگشت اشاره برزند مر آن باشد تا چون او شما نيز ملايي گرديد و مرحمت عموم آشكار گردد مر شما را ..
راويان اخبار و شاهدان مقال آورده اند كه جماعات سلجديات به آسمان پرتاب مي كردند و از خطابه ي ملا خوشحال و خشنود دستار سرهايشان را دور باسن هاي مبارك بسته و دسته دسته به حركات موزوني نا آشنا كه تا امروز نيز نام اين حركات جديد فاش نيامده مشغول بودند . ليك كاتبان تواناي احوال ايدون نوشته اند كه اين حركات تازه چيزي مابين موزونيات ِ عربي و بندري خودمان آغشته به چاشني بابا كرم شناسايي گرديده و تا زمان كتابت اين مقال تمامي جماعت ، يك دل و يك صدا و يك حركات مشغول ِ اين نوع حركات موزون بباشندي از فرط ِ اين انتخاب كه سر راه آنان باز گشت به بركت ملا يي نصرالدين نام – خوش برخورد و خوش حركات – دل بر و اشتها آور و شهره ي آفاق و ايام – مردم نواز و نان رسان – افشا كننده ي اسرار نهان و نهان كننده ي رموز عالم غيبيان به رقص و پاي كوبي در ميادين و خيابان ها مشغول بباشندي و براي ملا نوشته اند: دست حق به همراهت اي ملا ! كه ا گر وجود نازنيننت جز از عالم غيب مي بود ، راز آنان فاش نمي نمود ... تبارك باد مقدمت ! ايدون باد ايدون تر باد
|
|
|
|