|
01 July, 2005
سادگي يا دست كم گرفتن مخاطب ...........................................
1- تجربه ي كاري كمي كه در سال هاي دور در بخش هاي سينمايي و يا مطبوعات سينمايي داشتم زمينه اي فراهم آورد تا ارتباط محدودي با بازار عرضه و تقاضاي سينماي ايران و انتظار تماشاگر عام از آن بدست آورم و در خاطرم مانده است كه دريكي از همان سال ها با وجود تجربه ي اندك، روزي بعد از اتمام مراسم جشني سينمايي و برخورد با فيلم هاي آن زمان از سوي مردم، در دفتر روزانه ام نوشتم مخاطبان عام سينماي ايران – با تمام حرف هاي پيرامون – از نظر سليقه و درك هنر مفهومي بسيار عامي تر از مخاطبان عام شعر و ادبيات معاصر فارسي به نظر مي رسند. مخاطبان عامي كه در بهترين شرايط گرفتار عواطف هستند و چند دقيقه گريستن حين ديدن فيلمي عامه پسند را به ديدن يك ساعت فيلم خوش ساخت مي فروشند. تجربه ي ديگرم فيلم هايي است كه در سينماهاي خارج از ايران و در روزهاي عادي ديده ام . هميشه برايم عجيب بوده است كه مردم ايران در روزهاي عادي معمولي ( خارج از جشن و جشنواره و غيره ) استقبال نسبتا مناسبي از فيلم هايي مي كنند كه شايد از نظر ساخت بسيار ضعيف تر از فيلم هاي خوش ساختي است كه هر روز اندك تماشاگر غربي را به ديدن خود مي آورد.اين سئوال بعد از ديدن فيلم Sin City در سفر اخير به تورنتو نيز تكرار شد . فيلمي كه از نظر محتوي نتوانست مرا جذب كند اما نوع ساختارآن باعث شد اندك مخاطب اين فيلم و حد اقل من ِ مخاطب ايراني با آن سابقه و سليقه ي خاصي كه دارم بعد از هر پا به پا كردن براي بلند شدن باز سر جايم بنشينم و آن را تا انتها دنبال كنم و باز اين سئوال را با خود به تهران بياورم و بعد از ديدن فيلم زن زيادي تهمينه ميلاني دو باره با آن روبرو شوم .

نمي دانم چطور شد كه خانم ميلاني بعد از فيلم " ديگه چه خبر " كه تجربه ي تازه اي از فيلم هاي دخترانه ي ايراني بود گرفتار اين فمينيسم خاص خودش شد . زن در فيلم هاي اخير ميلاني ادامه ي همان زن تو سري خور بدبختي است كه نوعي چهره ي روشنفكر و عجيب پنهان دارد، شاگرد تربيت مي كند، درس اخلاق مي دهد، به زنان روزمره ي دور و بر و كوچه و محله خدمت بي ريا مي كند و دست آخر شوهري دارد كه تهمينه ميلاني مي خواهد: هرزه – علاف و دو دوزه باز كه به راحتي سر همه را كلاه مي گذارد و حتي جلوي چشم زنش دختر بلند مي كند و در ظاهر چهره اي بسيار احمق و نفهم تر از آن چيزي دارد كه كارگردان آن را ساخته است. معلوم نيست اين زنان درد كشيده چه نقشي در انتخاب و بله گفتن به اين همسر هاي رويايي سابق و شارلاتان امروز دارند جز كشته شدن روزهاي خوب زندگي هايشان و خورده شدن حق قانوني به دست مرد ديو صفتي كه مجموعه ي ندانم كاري و نفهمي است. زن ِ روشنفكر خانم ميلاني نمونه ي زنانگي خاص خيلي از مردم ما است. زني كه سرويس مي دهد – تا صبح بالاي سر همسر بيدار مي نشيند تا او كه مي خواهد با معشوقه به شمال برود خوابش نبرد و البته زن اين ميان بي كار نيست تا صبح گريه مي كند و شب قبل هم كه شوهر به او باج مي دهد و بعد از سال ها او را به رستوران مي برد جلوي او دست به سينه مي نشيند و هر چه شوهر مي گويد باور مي كند. دست آخر هم خودش و كودكش پاسپورت عبور همسر محترم و خانم فراري مي شوند و لي در اين ميان باز هم اين مرد است كه با ظلم خود تمام اين كارها را انجام داده است ! در فيلم هاي ساخته ي خانم ميلاني هميشه و به هر قيمت حق با زن است. زن روشنفكر خانم ميلاني آن موجود بال داري است كه اندكي از فرشته خنگ تر است و هميشه گول مي خورد و يك هو يادش مي آيد چقدر زرنگ است و مثلا اگر دختر فراري است با ديدن زن مرد از اين رو به آن رو مي شود و يا وقتي دختر ديگري مانند خودش را مي بيند در قالب وكيل مدافع به پسري كه او را براي 4 دوست ديگر به شمال مي برد ( و البته فراموش نكنيد دختر به خاطر اين كه عاشق پسر است دارد با او مي رود ) حمله مي كند و حرف هايي مي زند كه معلوم نيست چرا خودش به آن ها عمل نمي كند تا گرفتار شوهر زن داري نگردد. زن روشنفكر خانم ميلاني شانس اين را دارد كه در سكانس هايي قرار بگيرد كه آدم هايش يكي يكي مي آيند و از نيروي انتظامي كه به دنبال يك قاتل به رستوران بي در و پيكري در جاده آمده سئوال كنند كه قاتل چه طور آدمي بوده است و مامور كار بلد نيروي انتظامي نيز به راحتي تمام خصوصيات اخلاقي قاتل كه البته زن خيانتكارش را به قتل رسانده است را براي همه بگويد و بعد تمام مردم در حكم قاضي براي او راي صادر كنند و دست آخر اين تهمينه ميلاني است كه زن اصلي فيلم را از قالب خانم حرف گوش كن ِ بدبخت در مي آورد و تبديل به ناجي قاتل مي كند و همين خانم با عرضه قاتل را از دست نيروهاي انتظامي ( البته بعد از كلي رنگ كردن آن ها ) خارج مي كند و به او مي گويد تو حق داري چون من هم بايد با شوهرم همين كار را انجام دهم و با قاتل قرار روز بعد مي گذارد ! زن روشنفكر خانم ميلاني به راحتي با مامور نيروي انتظامي ( كه البته شكل و شمايلش بسيار خوش فرم تر از آن هايي كه ما مي شناسيم هست ) گفتگوي دوستانه مي كند ! بعد اين مامور تبديل به معلم اخلاق و مشاور خانواده مي شود و به او درس زندگي مي دهد . اين زن روشنفكر البته اين بار حق اظهار نظر به مرد كثيف خيانتكا ر مي دهد و بعد از شنيدن حرف هاي مرد به اين نتيجه مي سد كه اگر قاتل هم حرف هاي زنش را مي شنيد – شايد – او را نمي كشت ! در باور سازنده ي اين زن، اگر مرد حتم دارد كه زنش خيانتكار بوده است قتلش حلال است و گر نه اين مرد بسيار قاتل بدي است كه اجازه نداده است زن بيچاره قبل از كشته شدن حد اقل حرفش را بزند و دست آخر صحنه را طوري ختم به خير مي كند كه مرد بعد از وسوسه ي اشتباه طوري خود كشي به دست هم جنس كند تا شوهر خانم ِ مظلوم فيلم هم از اين آلودگي بي نصيب نباشد . حتي دفاع اين مرد خائن از خودش ( البته بعد از اجازه دادن خانم به حرف زدن ) حرف هاي بچه گانه اي است مثل حسادت از ديدن ( عشق و حال ) دوستان مجرد و اين كه او تا چشمش باز شده زن گرفته و نتوانسته صفا كند ! زن هاي فيلم فمينيستي تهمينه ميلاني دست آخر به هزار و يك دليل همه معاف مي شوند. يكي به خاطر عشق به پسر ِ كثيفي كه مي خواهد او را به چند دوست ديگر تعارف كند – يكي به خاطر اين كه مادرخوبي است و البته به موقع شجاع مي شود با پليس گفتگوي دوستانه مي كند و با رقيب كنار مي آيد و با قاتل همكار مي شود – يكي به خاطر اين كه دهاتي است و گول خورده و در آخر فيلم اين زن زيادي با زن اصلي به آب و روشنايي مي روند و اين مرد بدبخت است كه حقش است تنها بماند و مرد ديگر نيز كه به دست خود و اين مرد كشته مي شود و دست آخر دل تمام خانم هاي فمينيسم خنك مي شود ! معلوم نيست خانم ميلاني اين زن ها را ( كه البته در اين جامعه بسيارند ) را چطور كنار هم مي نشاند كه با اين همه كنتراست همه يك رنگ مي شوند.فمينيسم خانم ميلاني با دست هاي توانگر نيروي انتظامي كه البته مرد است به كرسي مي نشيند و اصلا هم مهم نيست كه در جامعه اي كه فيلم خانم ميلاني ساخته مي شود حضور اين نيروها چقدر با فيلم جور در مي آيد از فرم و سرو شكل بگير تا هميشه در صحنه بودن اين ناجي افسانه اي ! كه اگر او نبود معلوم نبود مرد داستان در سكانسي كه آستين دختر را گرفته بود چه بلاها سر او مي آورد ! و البته به يمن اين همه همكاري با زن ، مرد مامور اين فيلم حق دارد تمام ريزه كاري هاي زندگي خانم را در قالب گفتمان دوستانه بپرسد و به پاس اين همكاري ! هيچ كاري به كار آنها نداشته باشد و معلوم نيست قانون اين فيلم فمينيستي چطور نوشته شده است كه نه با عقل جور در مي آيد و نه با شرايط روز اجتماع ما فضاها و ديالوگ هاي اين فيلم غير طبيعي است و سازنده ي اين فيلم در بهترين شرايط نيز ازساخت نا كجا آبادي قابل قبول و فضاسازي سورئال عاجر است.آدم هاي فيلم تهمينه ميلاني همه خياتنكارند ! آدم خوب ها همسرهايشان خيانتكار هستند و فيلم آنقدر شعار مي دهد كه تم اصلي داستان تمام عناصر سينمايي را تحت الشعاع خود قرار مي دهد و موضوعي كه پتانسيل ساخت فيلمي خوش ساخت و يك دست را داشت زير بار باورهاي فيلم ساز گم مي شود و دست آخر مجموعه اي ضد و نقيض توليد مي شود كه خود فيلم ساز هم نمي فهمد كدام طرف اين دعوا درست مي گويند ودر پايان تنها زن ها به شكل آبرو مندي مي روند و فيلم رها مي شود . تجربه ي ديگري از فيلم سازي كه در جريان فمينيسم وطني حركت مي كند.
2- "ماهي ها عاشق مي شوند" اولين تجربه ي سينمايي علي رفيعي است. او كه سابقه ا ي مفيد در كار تئاتر و تدريس و فعاليت هاي اجرايي داشت وشايد جزو اولين كساني است كه در تئاتر ايران داراي مدارك بالاي تحصيل و تجربه ي مفيد كار در اروپا است توانست با اين شروع آرام و بي ادعا جاي خود را ميان فيلم سازان اندك اين روزها باز كند. تكيه ي رفيعي بر تصوير پردازي هاي خاص و استفاده از عناصر بصري تاثير گذار و تاكيد بر رنگ ها در مجموع طراحي قابل قبول با استفاده از تظاهرات بصري در اين فيلم در كنار ساختي يك دست و سوژه اي جذاب – فيلم زيبايي را به سينماي خالي اين روزها ارائه داد. داستان فيلم در عين واقعي بودن كاملا غير واقعي است. موضوع اين فيلم كاملا روشن است. تاكيد سازنده بر عشق با وجود تم سياسي و اجتماعي فيلم حفظ شده است و در عين حال از شعار سازي هاي آن چناني خبري نيست. زمان و مكان اين فيلم در عين مشخص بودن با وجود آوردن چهار زني كه در رستوراني خارج از فرم هاي موجود كار مي كنند و رابطه ي عجيب آنها با هم، گذشته ي مبهم آنها و اصراري كه سازنده بر نداشتن لهجه و گويشي محلي دارد نا كجا آبادي ميان آن فضاي آشنا بوجود مي آورد كه مخاطب بدون چون و چراي زيادي آن را مي پذيرد ( دقيقا بر عكس نا كجايي كه ميلاني ارائه مي دهد ) در حالي كه مي داند اين فضا مابه ازاي بيروني ندارد اما به سبب آشنايي تاريخي مخاطب با اين نوع فضا سازي فرضي در تئاتر و خصوصا شعر و ادبيات كلاسيك ايران به راحتي آن را قبول مي كند و اين محور غير واقعي فيلم در كل ماجرا حل مي شود.
 نگاه شاعرانه ي سازنده به كل داستان در كنار عوامل بصري تاثير گذار مثل تاكيد بر رنگ ها حتي در آشپزخانه و غذاها و نماهي نزديك يا آن لانگ شات هاي تئاتري لب اسكله و نور پردازي و استفاده از پس زمينه هاي مناسب با نوع آشكار نگاه كلاسيك كارگردان در كل فيلم كه خالي از بازي هاي تصويري رايج و پرگويي هاي معمول است سادگي و صميميت قابل فهمي به فيلم ماهي ها عاشق مي شوند داده است. زن هاي اين فيلم زنانه اند و در عين استقلال حتي ارائه چند ديالوگ كليدي كه از گرايشات سياسي گذشته ي آن ها خبر مي دهد، باز از شعارهاي معمول اين روزها دور هستند . به سادگي مي گذرانند، عاشق مي شوند، كار مي كنند و حتي خل بازي در مي آورند و اين صميميت آنقدر قابل فهم است كه مخاطب مانند مرد فيلم كه تازه از فرنگ آمده از ديدن اين وصله ي ناجور در شهري كوچك در ايران تعجب نمي كند. شخصيت اصلي مرد جا افتاده و عاقل است و با وجود گذر از فراز و نشيب هاي سياسي شعار نمي دهد، روشنفكر است و از موقعيت مالي و فئودالي گذشته ي خود سوء استفاده نمي كند، باوجود سال ها زندگي در غرب بي ادعا و خاكي است، حتي در آخر فيلم با سكوت و كنار رفتن به زن حق انتخاب مي دهد و آن چيزي است كه بايد باشد . نوعي نمايش كلاسيك براي بايد بودن به جاي نبايد بودن است شايد بتوان گفت فيلم ماهي ها عاشق مي شوند ، اولين تجربه ي سينمايي علي رفيعي در شصت و چند سالگي، آينه ي سينماي ايراني است. سينمايي كه با وجود تمام توانايي هاي بصري و مفهومي و با وجود داشتن سازندگاني حرفه اي، ساده و دست خالي است، شاعرانه است، بيان كننده ي خوبي ها براي بيان بدي ها است و اين وظيفه ي مخاطب ايراني است كه بين اين خوش ساختي ساده با آن ساده بيني صرف و دست كم گرفتن مخاطب فرق بگذارد.
|
|
|
|